به عقیده بندورا رفتارهای منحرف در اثر ضعف شخصیت، یک انگیزه اصلی تنها، یا تجربیات ناخوشایند کودکی ایجاد نمی شود. این رفتارها بر اساس اصول یادگیری اجتماعی-شناختی آغاز می شوند و به این علت ادامه می یابند که در خدمت هدف خاصی هستند. بنابراین تغییر درمانی به این علت دشوار است که باید رفتارهایی که برای فرد ارضا کننده هستند، حذف شوند.
برای مثال سیگار کشیدن، پرخوری و مصرف نوشیدنی های الکلی، عموماً در ابتدا تاثیرات مثبت دارند و پیامدهای زیانبخش بلند مدت آنها معمولاً برای به وجود آوردن رفتار اجتنابی کافی نیستند.
هدف نهایی درمان اجتماعی-شناختی، خودگردانی است. درمانگر برای رسیدن به این هدف، راهبردهایی را معرفی می کند که برای به وجود آوردن تغییرات رفتاری، تعمیم دادن این تغییرات به سایر موقعیت ها و حفظ کردن این تغییرات با جلوگیری کردن از برگشت، تدارک دیده شده اند.
گام اول در درمان موفقیت آمیز، ایجاد تغییرات در رفتار است. برای مثال اگر یک درمانگر بتواند ترس از بلندی را در یک فرد مبتلا به فوبی بلندی (بلندهراسی) خاموش کند، پس این تغییرات ایجاد شده است و این فرد ترسی ندارد که از یک نردبان 20 پلکانی بالا برود.
مهمترین بخش درمان، تعمیم دادن تغییرات خاص است. برای مثال فردیی که به فوبی بلندی مبتلاست نه تنها بعد از درمان می تواند از نردبان بالا برود بلکه قادر خواهد بود با هواپیما سفر کند یا از پنجره ساختمان های بلند بیرون را نگاه کند.
برخی درمان ها تغییر را ایجاد و تعمیم را تسهیل می کنند اما بعد از مدتی نتایج به دست آمده از درمان از بین می روند و فرد دوباره رفتار کژکار را اکتساب می کند. این برگشت زمانی خیلی محتمل است که افراد بخواهند عادتهای ناسازگارانه ای مانند سیگار کشیدن و پرخوری را خاموش کنند. موثرترین درمان به سطح سوم موفقیت می رسد که حفظ کردن رفتارهای سودمند به تازگی اکتساب شده است.
بندورا چند روش درمانی اساسی را توصیه کرده است. روش اول سرمشق گیری آشکار یا جانشینی است. افرادی که می بینند الگوهای زنده یا فیلمبرداری شده فعالیت های تهدیدآمیزی را انجام می دهند معمولاً ترس و اضطراب کمتری احساس می کنند و از آن پس قادرند همان فعالیت ها را انجام دهند.
در روش دوم که سرمشق گیری ناآشکار یا شناختی نامیده می شود درمانگر به بیماران آموزش می دهد الگوهایی را تجسم کنند که رفتارهای ترسناکی را انجام می دهند. با این جال راهبردهای سرمشق گیری آشکار و ناآشکار زمانی بیشترین تاثیر را دارند که با روش های عملکردگرا همراه شده باشند.
روش سوم که مهارت اجرایی نامیده می شود مستلزم آن است که بیماران همانرفتارهایی را که قبلاً ترس زیادی را ایجاد می کردند انجام دهند. البته اجرا کردن معمولاً گام اول در درمان نیست. معمولاً بیماران با مشاهده کردن الگوها یا کاهش دادن انگیختگی هیجانی از طریق حساسیت زدایی منظم شروع می کنند که عبارت است از خاموش کردن اضطراب یا ترس از طریق آرمیدگی که خود شخص درمانگر آن را ایجاد می کند.
در رابطه با حساسیت زدایی منظم، درمانگر و بیمار به کمک هم سلسله مراتبی از موقعیت های ترسناک را تهیه می کنند که از کمترین تا بیشترین موقعیت تهدید کننده نوسان دارد.
بیماران در حالت آرمیده رفتاری را که از همه کمتر تهدید کننده است اجرا می کنند و بعد به تدریج در سلسله مراتب پیش می روند تا اینکه بتوانند رفتاری را که از همه بیشتر تهدید کننده است اجرا کنند به طوری که در همه حال باید سطح انگیختگی هیجانی آنها پایین باشد.
بندورا ثابت کرده است که هر یک از این روش ها می توانند موثر باشند و اینکه آن زمانی بسیار قدرتمند هستند که همراه با یکدیگر به کار برده شوند. بندورا باور دارد علت موثر بودن این روش ها به مکانیزک مشترکی که در آنها یافت می شود مربوط است. یعنی میانجی گری شناختی.
زمانی که افراد برای بالا بردن کارآیی شخصی از شناخت استفاده می کنند یعنی موقعی که متقاعد شوند می توانند تکالیف دشوار را انجام دهند از آن پس قادر خواهند بود با موقعیت هایی که قبلاً هراسناک بودند، مقابله کنند.
بیشتر بخوانیم:
نظریه بندورا، انسان به عنوان موجودی عامل
پژوهش های مربوط به سیستم شخصیت شناختی-عاطفی