مفهوم جبرگرایی متقابل بندورا فرض می کند که رفتار در نتیجه تعامل شخص، رفتار و محیط آموخته می شود. رفتار کژکار مستثنی نیست و این نوع رفتار نیز توسط تعامل متقابل شخص، از جمله فرآیندهای شناختی و نوروفیزیولوژیکی، محیط، شامل روابط میان فردی و شرابط اجتماعی-اقتصادی و عوامل رفتاری مخصوصاً تجربیات قبلی با تقویت تعیین می شود.
مفهوم رفتار کژکار بندورا بیش از همه مناسب واکنش های افسردگی، فوبیا و رفتارهای پرخاشگرانه است.
افسردگی
معیارها و اهداف شخصی عالی می توانند به موفقیت و رضایت خاطر منجر شوند. با این حال زمانی که افراد هدف های بلند پروازانه تعیین می کنند، احتمالاً شکست می خورند. شکست اغلب به افسردگی می انجامد و افراد افسرده معمولاً دستاوردهای خود را دست کم می گیرند. نتیجه آن فلاکت مزمن، احساس های بی ارزشی، فقدان هدف مندی و افسردگی فراگیر است.
بندورا معتقد است افسردگی کژکار می تواند در هر یک از این سه کارکرد فرعی خودگردانی روی دهد: 1-خودنگری، 2-فرآیندهای داوری، 3- واکنش به خود.
اولاً افراد هنگام خودنگری، می توانند درباره عملکرد خودشان بد قضاوت کنند یا خاطره دستاوردهای گذشته را تحریف نمایند. افراد افسرده درباره اشتباه های گذشته خود مبالغه می کنند و دستاوردهای قبلی خود را کوچک می شمارند، گرایشی که به افسردگی آنها تداوم می بخشد.
ثانیاً افراد افسرده قضاوت های غلط می کنند. آنها معیارهای خود را به صورت نامعقولی بالا تعیین می کنند به طوری که هرگونه دستاورد خود را به صورت شکست قضاوت می نمایند. حتی زمانی که آنها در مقابل دیگران به موفقیت دست می یابند، باز هم عملکرد خود را ملامت می کنند. افسردگی زمانی خیلی محتمل است که افراد هدف ها و معیارهای شخصی ای را تعیین کنند که از ادراک کارایی شان برای دست یابی به آنها بسیار بالاتر باشد.
سرانجام اینکه واکنش های افراد افسرده به خودشان با واکنش های افراد غیر افسرده کاملاً متفاوت است. افراد افسرده نه تنها در مورد خودشان بی رحمانه قضاوات می کنند، بلکه تمایل دارند به خاطر نقطه ضعف های شان برخورد بدی با خودشان داشته باشند.
فوبی ها
فوبیها ترس هایی هستند که به قدر کافی نیرومند و فراگیرند که تاثیرات شدیدی بر زندگی روزمره فرد داشته باشند. برای مثال فوبی مار به افراد اجازه نمی دهد اشیای گوناگون را در دست بگیرند و از انوااع فعالیته یا تفرحی لذت ببرند.
فوبیها و ترس ها به وسیله تماس مستقیم، تعمیم نامناسب و مخصوصاً تجربیات مشاهده ای آموخته می شوند. چون فرد فوبیک از شیء تهدید کننده اجتناب می کند، خاموش کردن فوبیهیا دشوار است. تا زمانی که فرد با شیء ترسناک مواجه نشده باشد، فوبی برای مدت نامعلومی ادامه می یابد.
بندورا بسیاری از ترس های ما را به تلویزیون و سایر رسانه های خبری نسبت می دهد. تبلیغات زیاد درباره تجاوزات جنسی، سرقت های مسلحانه یا قتل ها می توانند جامعه را به وحشت اندازند و باعث شوند افراد خود را پشت درهای قفل شده محبوس کنند. اغلب افراد هرگز مورد تجاوز جنسی، سرقت یا صدمه عمدی قرار نگرفته اند و با این حال، خیلی از آنها از ترس اینکه مبادا مورد یورش تبهکارانه قرار بگیرند در حالت ترس به سر می برند.
اعمال تبهکارانه خشونت بار که تصادفی و غیرقابل پیش بینی به نظر می رسند بیشتر از همه، واکنش های فوبیک را برانگیخته می کنند.
بعد از اینکه فوبیها تثبیت شدند، عوامل تعیین کننده بعدی آن ها را نگه می دارند یعنی تقویت منفی ای که فرد فوبیک به خاطر اجتناب کردن از موقعیت ترس برانگیز دریافت می کند، برای مثال اگر افراد انتظار داشته باشند هنگام قدن زدن در پارک، تجربیات ناخوشایندی خواهند داشت، مثلاً مورد کیف زنی یا جیب بری قرار خواهند گرفت، با وارد نشدن به پارک یا حتی نزدیک نشدن به آن، ترس خود را کاهش خواهند داد.
در این مثال رفتار کژکار (اجتناب) به وسیله تعامل متقابل انتظارات افراد (اعتقاد به اینکه مورد کیف زنی واقع خواهند شد)، محیط بیرونی (پارک)، و عوامل رفتاری (تجربیات قبلی در رابطه با ترس) به وجود آمده و ادامه یافته است.
رفتارهای پرخاشگرانه
رفتارهای پرخاشگرانه نیز در صورتی که به افراط کشیده شده باشند می توانند کژکار باشند. بندورا معتقد است رفتار پرخاشگرانه از طریق مشاهده دیگران، تجربیات مستقیم در رابطه با تقویت های مثبت و منفی، آموزش و عقاید عجیب و غریب فراگیری می شود.
در صورتی که رفتار پرخاشگرانه تثبیت شده باشند افراد حداقل به پنج دلیل پرخاشگری نشان می دهند:
1- آنها از صدمه زدن به قربانی لذت می برند (تقویت مثبت)
2- آنها از پیامدهای ناخوشایند پرخاشگری دیگران اجتناب یا آنها را خنثی می کنند (تقویت منفی)
3- آنها به خاطر رفتار نکردن به صورت پرخاشگرانه صدمه می بینند (تنبیه)
4- آنها با رفتار پرخاشگرانه خود، طبق معیارهای شخصی سلوک زندگی می کنند (تقویت کردن خود)
5- آنها دیگران را مشاهده می کنند که برای اعمال پرخاشگرانه پاداش می گیرند یا برای رفتار غیر پرخاشگرانه تنبیه می شوند.
بندورا معتقد است اعمال پرخاشگرانه معمولاً به پرخاشگری بیشتر منجر می شوند. این عقیده بر اساس تحقیق بندورا، دوری رُس و شیلا رُس استوار است که دریافتند کودکانی که مشاهده کردند دیگران به صورت پرخاشگرانه رفتار می کنند از کودکان گروه گواه که اعمال پرخاشگرانه را مشاهده نکردند، پرخاشگری بیشتری نشان دادند. در این تحقیق آزمایشگران پسرها و دخترهای مهدکودک دانشگاه استنفورد را به سه گروه آزمایشی همتا شده و یک گروه گواه تقسیم کردند.
کودکان گروه اول، الگوی زنده ای را مشاهده کردند که به صورت کلامی و جسمانی نسبت به تعدادی عروسک، از جمله عروسک باد شده بوبو رفتار پرخاشگرانه داشت، کودکان گروه آزمایشی دوم، فیلمی را دیدند که همان الگو را نشان می داد که به شیوه مشابهی رفتار می کرد، کودکان گروه آزمایشی سوم، یک فیلم فانتزی را دیدند که در آن، الگو به صورت گربه سیاه لباس پوشیده بود و علیه عروسک بوبو به صورت پرخاشگرانه رفتار می کرد. کودکان گروه گواه از نظر ارزیابی های قبلی پرخاشگری با کودکان گروه های آزمایشی همتا شده بودند، اما در معرض الگوی پرخاشگر قرار نگرفتند.
بعد از اینکه کودکان سه گروه آزمایشی مشاهده کردند که الگو عروسک بوبو را سرزنش می کند، به آن لگد می زند و با یک چماق آن را کتک می زند، آنها را به اتاق دیگری بردند و در آنجا به صورت خفیف ناکامشان کردند. هر یک از این کودکان بلافاصله بعد از ناکامی به اتاق آزمایشی رفتند که تعدادی عروسک (از جمله نوع کوچکتر عروسک بوبو) در آن وجود داشتند و می توانستند به صورت پرخاشگرانه با آنها بازی کنند. علاوه بر این تعدادی اسباب بازی غیرپرخاشگرانه (مانند سرویس چای خوری و وسایل نقاشی) در آن اتاق وجود داشتند. مشاهده گران از طریق آیینه یک طرفه، پاسخ پرخاشگرانه و غیر پرخاشگرانه این کودکان را نسبت به اسباب بازی ها نگاه کردند.
همان گونه که فرض شده بود، کودکانی که در معرض الگوی پرخاشگر قرار گرفته بودند، بیشتر از کودکانی که در معرض این الگو قرار نگرفته بودند پاسخ های پرخاشگرانه نشان دادند. پژوهشگران برخلاف انتظار، بین کودکان سه گروه آزمایشی تفاوتی در مقدار پرخاشگری کلی مشاهده نکردند. کودکانی که شخصیت کارتونی را دیده بودند در مقایسه با کودکانی که با الگوی زنده یا فیلمبرداری شده مواجه شده بودند کمترین میزان پرخاشگری را نشان دادند.
در مجموع کودکان هر گروه آزمایشی، تقریباً دو برابر کودکان گروه گواه پرخاشگری نشان دادند. علاوه بر این نوع خاص پاسخ پرخاشگرانه به نحو چشمگیری شبیه پاسخی بود که الگوهای بزرگسال نمایش داده بودند. این کودکان به تقلید از آنچه الگوبرداری شده بود عروسک را سرزنش کردند، به آن لگد زدند و با چماق کتک زدند.
این تحقیق که اکنون 40 سال قدمت دارد، زمانی اجرا شد که مردم هنوز درباره تاثیر خشونت تلویزیونی بر کودکان و بزرگسالان تردید داشتند. برخی افراد معتقد بودند دیدن رفتارهای پرخاشگرانه در تلویزیون، تاثیر پالایشی بر کودکان دارد، یعنی کودکانی که پرخاشگری را به صورت جانشینی تجربه می کنند، برای عمل کردن به صورت پرخاشگرانه انگیزش کمی خواهند داشت.
تحقیق بندورا و همکاران نشان داد که خشونت تلویزیونی پرخاشگری را مهار نمی کند، بلکه رفتارهای پرخاشگرانه بیشتری به بار می آورد.
یبشتر بخوانیم:
شرطی سازی چیست؟ بررسی شرطی سازی از منظر اسکینر
نظریه انگیزش آلپورت / یک نظریه انگیزش دقیق چه چیزی را بیان می کند؟
سه نوع اختلال شخصیت از منظر فروم