از نظر راتر مشکلات روان درمانی، مشکلات نحوه تاثیرگذاری بر تغییرات در رفتار از طریق تعامل یک نفر با دیگری است، یعنی آنها مشکلات یادگیری انسان در یک موقعیت اجتماعی هستند. با اینکه راتر رویکرد مساله گشایی را به عنوان روان درمانی اختیار می کند اما توجه خود را به راه حل های سریع به مشکلات کنونی محدود نمی سازد. علاقه او گسترده تر است و تغییر جهت گیری فرد به سمت زندگی را شامل می شود.
به طورکلی هدف از درمان راتر هماهنگ کردن آزادی حرکت و ارزش نیاز است به طوری که رفتارهای دفاعی و اجتنابی کاهش یابند.
درمانگر به عنوان یک معلم نقش فعالی را بر عهده می گیرد و می کوشد این هدف درمانی را به دو طریق تحقق بخشد: 1- تغییر دادن اهمیت اهداف، 2- حذف کردن انتظارات موفقیتی که به طرز نامعقولی پایین هستند.
تغییر دادن اهداف
بسیاری از بیماران قادر نیستند مشکلات زندگی خود را حل کنند زیرا که اهداف تحریف شده ای را دنبال می کنند. نقش درمانگر این است که به این بیماران کمک کند تا از ماهیت نادرست هدف های شان آگاه شوند و به آنها روش های سازنده تلاش در جهت اهداف واقع بینانه را بیاموزد.
راتر و هوچریچ به سه مشکل ناشی از اهداف نامناسب اشاره کرده اند:
اولاً دو یا چند هدف مهم ممکن است در تضاد باشند برای مثال نوجوانان اغلب برای استقلال و محافظت-وابستگی ارزش قائل اند. از یک سو آنها دوست دارند از سلطه و کنترل والدین شان رها شوند، اما از سوی دیگر احساس می کنند به کسی نیاز دارند که از آنها در برابر تجربیات آزارنده محافظت کند.
رفتارهای دو جنبه ای آنها اغلب خود و والدین شان را گیج می کنند. در چنین موقعیتی درمانگر ممکن است سعی کند به نوجوان کمک کند بفهمند چگونه رفتارهای بخصوص آنها با هر یک از این نیازها ارتباط دارند و با آنه در جهت تغییر دادن ارزش یک یا هر دو نیاز همکاری کند. با تغییر دادن تدریجی ارزش نیاز، بیماران تدریجاً به صورت باثبات تری رفتار می کنند و در رسیدن به اهداف شان آزادی حرکت بیشتری را تجربه می نمایند.
علت دوم مشکلات، هدف ویرانگرانه است. برخی بیماران همواره اهداف خود ویرانگرانه را دنبال می کنند که الزاماً به شکست و تنبیه منجر می شوند. وظیفه درمانگر یاداوری کردن ماهیت زیانبخش دنبال کردن این هدف ها و احتمال منجر شدن آنها به تنبیه است.
یکی از روش هایی که درمانگر در این موارد به کار می برد، تقویت کردن حرکت های دوری گزینی از هدف های ویرانگرانه است. با این حال راتر هم عملگرا و هم التقاطی است و خود را به یک رشته فنون خاص برای حل کردن مشکلات محدود نمی کند. از نظر او روش مناسب روشی است که در مورد بیمار خاصی موثر واقع شود.
خیلی از افراد به علت اینکه اهداف شان را در سطح بسیار بالا تعیین می کنند و وقتی نمی توانند ببه آنها دست یابند همواره ناکام می شوند، به دردسر می افتند. این اهداف نامناسب شاید رایج ترین مشکل باشد. هدف های سطح بالا به شکست و ناراحتی منجر می شوند، بنابراین افراد به جای یادگیری روش های ثمربخش رسیدن به هدف، روش های بی ثمر اجتناب از ناراحتی را یاد میگیرند.
برای مثال امکان دارد فردی یاد بگیرد با گریختن جسمانی از تجربه آزارنده یا سرکوب کردن روانی آن، از این گونه تجربیات اجتناب کند. چون این روش ها موفقیت آمیز هستند، این فرد یاد می گیرد از گریز و سرکوبی در موقعیت های گوناگون استفاده کند. در چنین مواردی درمانگر به بیمار کمک می کند با کاهش دادن ارزش تقویت هدف های اغراق آمیز، این اهداف را به صورت واقع بینانه، ارزیابی مجدد کند.
چون ارزش تقویت بالا معمولاً از طریق تعمیم آموخته می شود درمانگر به بیماران می آموزد ارزش های موجه گذشته را از ارزش های کاذب فعلی متمایز کنند. برای مثال امکان دارد بیماری قبلا به خاطر هم دست بودن با مادرش که او را برای رفتارهای پاکیزگی تحسین کرده است، با غذا یا محبت تقویت شده باشد. در نتیجه این فرد یاد گرفته است برای پاکیزگی وسواسی ارزش به طرز نامعقول زیادی قائل شود، اکنون در بزرگسالی او هرگز از اوضاع در هم برهم و آشفته احساس آرامش نمی کند.
درمانگر باید به این بیمار بیاموزد که تغذیه و محبت از تمیزی و وسوساسی و رفتار منظم مستقل هستند. با این حال برای راتر آگاهی دادن به بیماران و برطرف کردن رفتارهای ناسازگارانه آنها کافی نیست بلکه او سعی می کند رفتارهای تازه ای را به آنها بیاموزد که به تقویت هایی که به دنبالش هستند، منجر خواهند شد.
حذف کردن انتظارت پایین
روش دوم راتر، حمله کردن به انتظارات پایین موفقیت و قرینه آن، آزادی حرکت کم است. افراد به سه دلیل ممکن است آزادی حرکت کم داشته باشند.
اولاً امکان دارد آنها از مهارت ها یا اطلاعات لازم برای تلاش موفقیت آمیز به سمت اهداف شان برخوردار نباشند. درمانگر در مورد این بیماران، معلم می شود و صمیمانه و همدلانه روش های موثرتری را برای حل کردن مشکلات و ارضا کردن نیازها به آنها آموزش می دهد.
برای مثال اگر بیماری در روابط میان فردی مشکلاتی داشته باشد، درمانگر از روش های گوناگون استفاده می کند، مثلا با بی توجهی کردن به رفتارهای نامناسب، آنها را خاموش می کند، از رابطه درمانگر - بیمار به عنوان الگویی برای رویارویی میان فردی موثر استفاده می کند که می تواند از آن پس به فراتر از موقعیت درمان تعمیم یابد و به بیمار توصیه می کند رفتارهای خاصی را در حضور کسانی که به احتمال بیشتری پذیرا هستند، امتحان کند.
دومین علت آزادی حرکت کم، ارزیابی غلط موقعیت فعلی است. برای مثال یک فرد بزرگسال ممکن است در رابطه با همکارانش فاقد جسارت باشد زیرا در کودکی برای رقابت کردن با خواهر و برادرانش تنبیه شده است. این بیمار باید یاد بگیرد گذشته را از حال و خواهر و برادران را از همکاران متمایز کند. وظیفه درمانگر این است که به بیمار کمک کند این تمایزها را قایل شود و روش های جسور بودن را در انواع موقعیت های مناسب به او یاد دهد.
سرانجام اینکه آزادی حرکت کم می تواند از تعمیم نامناسب ناشی شود. بیماران غالباً شکست خود را در یک موقعیت دلیل بر آن می دانند که نمی توانند در سایر زمینه ها موفق باشند. نوجوان ضعیفی را تصور کنید که چون در ورزش ها موفق نبوده این شکست را به زمینه های غیرورزشی تعمیم می دهد. مشکلات فعلی او از تعمیم معیوب ناشی می شوند و درمانگر باید حتی موفقیت های جزئی در روابط اجتماعی، پیشرفت های تحصیلی و سایر موقعیت ها را تقویت کند. سرانجام بیمار یاد می گیرد نقطه ضعف های واقع بینانه در یک زمینه را از رفتارهای موفقیت آمیز در سایر موقعیت ها متمایز کند.
با اینکه راتر قبول دارد که درمانگران باید در انتخاب روش های خود انعطاف پذیر باشند و برای بیماران مختلف از روش های متفاوتی استفاده کنند اما چند روش جالب را توصیه می کند که موثر بوده اند. روش اول این است که به بیماران یاد داده شود روال دیگری را جستجو کنند. بیماران اغلب شکایت می کنند که همسر، پدر یا مادر، فرزند یا کارفرمای آنها درکشان نمی کنند، برخورد غیرمنصفانه ای با آنها می کنند و علت مشکلات آنها هستند.
راتر در چنین وضعیتی صرفاً به بیماران آموزش می دهد رفتار طرف مقابل خود را تغییر دهند. این تغییر را می توان با بررسی کردن رفتارهای بیمار که معمولاً موجب واکنش های منفی همسر، والد، فرزند یا کارفرما می شود، تحقق بخشید. اگر بیمار بتواند روش دیگری را برای برخورد کردن با افراد مهم پیدا کند ،در این صورت انها احتمالا رفتارشان را نسبت به بیمار تغییر خواهند داد. از آن پس می توان بیمار را برای رفتار کردن به شیوه مناسب تقویت کرد.
راتر روشی را نیز برای کمک کردن به بیمار توصیه کرد که از طریق آن بتواند انگیزه های دیگران را درک کند. بسیاری از بیماران نگرش مظنون یا بی اعتماد نسبت به دیگران دارند و معتقدند که همسر؛ معلم یا مدیر آنها عمداً و از روی عداوت سعی دارند آنها را آزار دهند.
راتر سعی خواهد کرد به این بیماران آموزش دهد رفتار خود را زیر نظر بگیرند و ببینند چگونه به رفتار دفاعی یا منفی دیگران کمک کرده اند و به آنها کمک می کند دریابند که دیگران لزوماً بدخواه نیستند، بلکه ممکن است از بیمار ترسیده یا از جانب او احساس تهدید کرده باشند.
راتر معتقد است که درمانگر باید در تعامل اجتماعی با بیمار مشارکت کننده فعال باشد. درمانگر کارآمد از خصوصیات صمیمت و پذیرش برخوردار است و این خصوصیات علاوه بر اینکه بیمار را ترغیب می کنند مشکلات خود را بیان کنند، بلکه تقویت ناشی از درمانگر صمیمی و پذیرا بسیار موثرتر از تقویت ناشی از درمانگر سرد و بی تفاوت است.
درمانگر سعی می کند به بیمار کمک کند با تغییر دادن هدف ها و یادگرفتن روش های موثر رسیدن به این اهداف، اختلاف بین ارزش نیاز و آزادی حرکت را به حداقل برساند. با اینکه درمانگر مساله گشای فعالی است راتر معتقد است که در نهایت خود بیماران باید یاد بگیرند، مشکلات شان را برطرف کنند.
بیشتر بخوانیم:
پویش های شخصیت از منظر فروید و آشنایی با غرایز
پژوهش هایی که طبق نظریات راجرز انجام شد چه بود؟
درونی سازی چیست؟ درونی سازی در نظریه روابط شیء