آگاهی از این که جهان مدرن از طریق مهاجرت انبود، گروه های نژادی و قومی فراوانی را از اطراف جهان گرد هم آورده است که به کشورهایی در مرکز نظام نوین اقتصادی جهانی به ویژه ایالات متحده آمریکا، مهاجرت کرده اند، محور اصلی جامعه شناسی پارک است.
بعضی از این مهاجران در جستجوی زمین به نواحی دور افتاده روستایی روی آورده اند اما اکثر آنها که در قرن بیستم مهاجرت کردند در شهرهای صنعتی رو به رشد اقامت گزیدند زیرا در این شهرها بود که امکانات اصلی اشتغال وجود داشت. مهاجران ناچار شدند با محیط فرهنگی و اجتماعی جدیدشان و با گروه های گوناگونی که با آنها روبرو می شدند سازگار شوند.
پارک به ویژه به مشخص کردن فرآیند های سازگاری مهاجران توجه داشت. او مانند اصلاح طلبان سیاسی این دوره درک می کرد که مهاجران در گذار از دنیای کهن خود به دنیای جدید، اغلب جابجایی های دردناکی را تجربه کرده اند.
تازه واردان بین دو محیط فرهنگی زندگی می کردند، آنها دیگر بخشی از فرهنگ قدیمی خود نبودند اما بخشی از فرهنگ جدید نیز نبودند. این ممکن بود به آنچه که پارک در موارد گوناگون تضعیف روحیه یا درهم ریختگی شخصی می نامید منجر شود، به این معنا که کنترل های اجتماعی و ارزش های فرهنگی در یک پارچگی فرد با جامعه موثر نبودند.
این امر به دشواری های بالقوه گوناگونی مانند بیماری روانی، خودکشی و اعمال تبهکارانه، کمک می کرد. پارک تا اندازهای همانگونه که زیمل شخصیت بیگانه را مشخص می کرد مهاجر را به چشم انسان حاشیه ای می دید.
پارک که در زمان اوج احساسات ضد مهاجرت در ایالات متحده آثار خود را به نگارش در می آورد، مدافع دلسوز مهاجران بود. او با محاظه کارانی که خواهان آمریکایی شدن سریع تازه واردان بودند مخالفت می کرد. از دیدگاه این بوم گرایان، از بیگانگان تازه وارد باید انتظار داشت که به سرعت و به طور کامل ریشه های فرهنگی خود را رها کنند. پارک همانند اصلاح طلبانی همچون جیمز آدامز در هال هاوس بر مدارا و پذیرش به منزله پادزهری برای قوم مداری اصرار می ورزید.
بنابراین تفکر پارک نیز از جهات اساسی شبیه اندیشه معاصرانش مانند هوراس کالن و راندولف بورن بود که هر دو طرفدار کثرت گرایی فرهنگی بودند. کثرت گرایان فرهنگی می کوشیدند گروه های مشخص نژادی را حفظ کنند. کالن تا آنجا پیش رفت که گفت دموکراسی نیازمند اینگونه دگرگونی است.
بورن نیرویی در فرهنگ مهاجرت می دید که امیدوار بود به آنچه فرهنگی تقریبا ایستا و عاری از تخیل می دانست جانی تازه ببخشد. پارک خود را واقع گرایی سرسخت می پنداشت و شاید می پنداشت کالن و بورن از پاره ای جهات خیال پردازان چاره ناپذیری هستند.
پارک مانند این دو از گوناگونی فرهنگی ستایش می کرد و با هم نوایی انگلیسی مخالف بود اما برخلاف این دو اندیشمند، تا اندازه زیادی خود را به توصیف واقعیت های جاری و روندهای آینده محدود و از بحث هایی که به ترجیحات کثرت گرایانه او می پرداخت پرهیز می کرد.
پارک با کثرت گرایان فرهنگی نیز تفاوت داشت زیرا عقیده داشت با گذشت زمان نمی توان فرهنگ های مشخص قومی را حفظ کرد. این فرهنگ ها به دلیل کنش متقابل با گروه های دیگر و به علت تاثیر فرهنگ ملی مسلط آمریکا دست خوش دگرگونی و فرسایش می شوند. پارک بر آن بود که همانند گردی نیروی بسیار قدرتمندی در آمریکاست که توانایی پایداری گروه ها و فرهنگ های مشخص را تا آینده تامحدود انکار می کند.
از این نظر همان گونه که باربارا بالیس لال گفته است پارک مایل بود به زیان بررسی ماندگاری ساختارهای اجتماعی، بر فرآیندهای دگرگونی اجتماعی تاکید. سرانجام باید گفت همانندگردی فرایندی است که فرسایش تدریجی ناهمگونی اجتماعی و فرهنگی را دربردارد.
لال این فرایند را پارادوکس قومیت می نامد و به ادعای چارک اشاره می کند که مشارکت فعال در زندگی اجتماعی قومی دارای این پیامد ناخواسته است که به یک پارچگی گروه ها و افراد در جامعه بزرگتر میزبان کمک میکند. بر این اساس پارک طرفداران همانندسازی اجباری را به رویارویی فراخواند و استدلال کرد که سیاست های همکاری، مدارا و عمل داوطلبانه باگذشت زمان یک پارچگی اقلیت های نژادی را در جریان اصلی جامعه و فرهنگ آمریکایی تامین خواهد کرد.
بیشتر بخوانیم:
فرد گرایی، مهم ترین گرایش اجتماعی الکسی دوتوکویل
دانیل بل : درباره ظهور جامعه فراصنعتی