همچنان که کارهای کلیساسازی در دوره کنستانتین و جانشینانش به منظور برآوردن نیازهای فوری مسیحیان برای برگزاری مراسم دینی آغاز می شود و ناگهان جنبه ای رسمی و همگانی پیدا می کند، برنامه های گسترده تزیین کلیساها نیز ضروری می شود.
برای تبلیغ تمام جنبه های متنوع دین جدید، شریعت، روایت های نقلی و نمادهای آن و برای آموزش دادن و تهذیب کردن معتقدان، صدها متر مربع دیوار در ده ها کلیسای نوساز می بایست با سبک و نمایی آراسته می شد که این پیام را به موثرترین شکل ممکن به مردم برسانند.
موزاییک های زیبای تزئینی، با خرده شیشه های براق به جای خرده مرمرهای ماتی که رومیان ترجیح می دادند در موزاییک های شان به کار ببرند، تقریباً به طرزی ناگهانی، وسیله بیان پذیرفته شده ای گردید. موزاییک، مخصوصاً برای سطوح تخت و تازک باسیلیکاهای جدید مناسب بود و به جزء محسوس و بادوام دیوار یا گونه ای پرده منقوش معماری تبدیل شد.
نوری که از ردیف پنجره های زیر گنبد به دورن می تابید به صورت بازتاب های لرزانی به موزاییک ها می رسید و چنان جلوه ها و تضادها و تمرکزهای ناکهانی در رنگ پدید می آورد که میتوانست توجه بیننده را به ویژگی های اصلی و مربوط به آن ترکیب بندی جلب کند.
موزاییک که به شیوه مسیحیت آغازین تهیه می شد برای تغییرات ظریف رنگ، آنچنان که در شیوه کار یک نقاش ناتورالیست ضرورت می یابد، در نظر گرفته نمی شود ولی رنگ بندی به راحتی در دسترس موزاییک ساز است. در موزاییک سازی رنگ را در جایی می گذارند ولی مخلوط نمی کنند و بافت روشن، سفت و براق که در چارچوب الگویی مشخص شاده شده قرار گرفته، اصل می شود.
برای موزاییک هایی که در ارتفاعات بالای دیوار و بر فراز سر بیننده کار گذاشته می شوند، استفاده از خرده سنگ های ریز به شیوه موزاییک های رومی، کاری بی معنی می شود. در موزاییک های دوره مسیحیت آغازین، که برای دیده شدن از فاصله ای قابل توجه طراحی می شدند از سنگ های بزرگتر استفاده می شود، سطوح موزاییک ها را زبر رها کرده اند تا لبه تیز خرده شیشه ها بتوانند نور را جذب و منعکس کنند و برای آنکه به بهترین شکل ممکن مفهوم شوند طرح هایی ساده دارند. موزاییک در جریان چند صد سال خدمت به الهیات مسیحی، وسیله بیان برخی از عالی ترین شاهکارهای هنر جهان بود.
مضمون و سبک، وسیله بیان خود را می یابند، مضمون دین مسیحی، در طی چندین سده شکل گرفت و تا مدتی طولانی، حتی در شیوه درست شبیه سازی از پیکر و چهره بنیادگذار مسیحیت، بحث و تردید بود. وقتی مسیحیت دین رسمی گردید، مقام عیسی مسیح نیز دگرگون شد. در آثار اولیه او را در هیئت آموزگار و فیلسوف مجسم کرده اند و در آثاربعدی، حالتی امپراتورانه همچون فرمانروای آسمان و زمین به چهره اش داده می شود.
در سده های چهارم و پنجم، هنرمندان همچنان در چگونگی شبیه سازی از وی تردید داشتند و به همین علت چهره های گوناگونی آفریدند. پس از آنکه برخی از مسایل مشاجره آفرین دینی مربوط به ماهیت عیسی مسیح حل شدندف فرمول کم و بیش ثابتی برای تجسمش به دست آمد.
در اذهان مسیحیان ساده اندیشی که تازه به مسیحیت گرویده بودند، عیسی مسیح را به سادگی می شد با خدایان آشنای حوضه دریای مدیترانه به خصوص هلیوس (آپولون) خدای آفتاب، یا صورت رومی شد شرقی اش آفتاب شکست ناپذیر یکی گرفت.
در موزاییک طاق متعلق به اواخر سده سوم از یک آرامگاه کوچک مسیحی در گورستان متعلق به اواخر سده سوم از یک آرامگاه کوچک مسیحی در گورستان متعلق به پیروان دین روم که در حفاری های سال های 49-1940 در زیر کلیسای سان پیترو در رم به دست آمد، عیسی در هیئت آپولون دیده می شود که اسب های گردونه آفتاب را در آسمان ها بتاخت می برد، تصوری که بسی بزرگ نمایانه تر از چوپان نیکوکار است.
سبک یا سبک های هنر رومی در اثر استحاله و تبدیل ماهیت هنر یونانی-رومی به دست آمد، نقطه حرکت موزاییک سازان، عمق نمایی رومی بود در سلسله تصویرهای روایتی و بزرگ موزاییکی، مانند موزاییک کاری جدا شدن لوط و ابراهیم از یکدیگر که در کلیسای ساتاماریاماجوره متعلق به رم در سده 5 اجرا گردیده، می توانیم شاهد وحدت ناتورالیسم کهن و نمادپردازی نوین گردیم.
قاب تزئینی نشان دهنده جدایی لوط و ابراهیم، داستان این حادثه را به طور مختصر بازمیگوید: لوط پس از پذیرفتن مخالفت، اعضای خانواده و طایفه اش را به سوی راست یعنی به سوی شهر سدوم هداست می کند، حال آنکه ابراهیم به سوی ساختمانی در سمت چپ حرکت می کند. آنچه لوط برمیگزیند گزینشی شیطانی است و ابزارهای شیطان یعنی دو دختر وی، در جلوی او نشان داده شده اند، حال آنکه پیکره اسحاق، فرزند نازاده که ابزار خداوندگار است در جلوی پدرش ابراهیم قرار داده شده است.
شکاف بین دو گروه جنبه ای تاکیدی دارد و هر گروه به شیوه خلاصه نگارانه ای نشان داده شده که می توان اصطلاح خوشه ای از سرها را در موردش به کار برد. این خوشه در آینده هنر مسیحی دارای تاریخی طولانی خواهد شد. پیکره ها چنان که گویی مشاجره ای شدید با یکدیگر داشته اند با نگاه و حالت خاصی از یکدیگر جدا می شوند و ما در اینجا شاهد دور شدن هنرمند از ناتورالیسم انعطاف پذیر و گرایشش به نمایش حالات معنی دار بدن و آن شیوه اولیه شبیه سازی سده های میانه یعنی شکلک نمایی هستیم که هرگونه مفهومی را خلاصه می کند و با حرکت و حالت بدنی نشان می دهد.
چشمان گشاده ای که در حدقه چرخیده اند اشارات گسترده دست های بزرگ نمایی شده و حرمات متضاد دو گروه، یادآور هماوایی خاموش و گویای گروهی است که فقط با اشارات دست و سر درباره حوادث این درام اظهارنظر می کند.
بدین ترتیب عصاره رویدادهای بغرنج هنر رومی، به صورت حرکت ساده یا نمایش لال بازی نمایانده می شود که قدرت پیام رسانی عظیمی به دور از هرگونه ابهام دارد و در سراسر مسیر هنر سده های میانه، تنوعات بی شکاری پیدا خواهد کرد.
از دیگر پیش درآمدهای هنر مسیحی این واقعیت است که پیکره های قاب تزئینی مزبور به پیش زمینه انتقال داده شده اند و هنرمند برای مشخص کردن فضا یا محیط و منظره زحمت چندانی به خود نمی دهند. شهر و ساختمان پشت سر دو گروه، جنبه ای نمادین دارند و برای توصیف و تشریخ نیستند. ولی در همین محیط نسبتاً انتزاعی، خود پیکره ها با جسامت عظیمی به چشم می خورند. سایه هاشان به روی زمین افتاده و به صورت تاریک و روشن نمایانده شده اند تا از آن ظاهر سه بعدی که دال بر ارث گیری شیوه عمق نمایی تصویری رومیان توسط هنرمند است، برخوردار شوند.
برای آنکه هنرمندانی چون او بتوانند پیکره های تابلوهایشان را همچون نمادهایی صرف در نظر بگیرند نه اندام های نرم و شکل پذیر، باید یک سده دیگر سپری شود و شیوه های کارشان عمیقا از شیوه های هنرمندان خاور زمین متاثر گردد.
بیشتر بخوانیم:
نقاشی و موزاییک کاری در رم باستان
معماری معبد پارتنون در دوره کلاسیک پیشین یونان