باید اذعان کرد که خطابه درباره برابری می تواند مایه سردرگمی شود. برای نمونه، گاهی اوقات خطابه مساوات طلبانه با این مقدمه آغاز می شود که به هر حال همه مردم برابرند، سپس نتیجه گیری می شود که باید همه مردم برابر باشند. به وضوح باید در چنین استدلالی کلمه برابر در معانی متفاوتی به کار رفته باشد، اما این معانی متفاوت چیست؟
انواع متفاوت برابری
بی تردید هیچ حکومتی هر چند قدرتمند نمیتواند همه مردمش را از نظر جرأت یا زیبایی یا مهارت های گوناگون برابر سازد. اگر دولت مردان می توانستند کاری درباره قدرت ذهنی انجام دهند در آغاز توان ذهنی خودشان را کاملاً بالا می بردند.
ولی حکومت ها می توانند مردم را در زمینه های دیگری تا حدی برابر سازند. برای مثال حکومت ها می توانند به همه مردم حق مساوی رای دادن یا محاکمه با حضور هیات منصفه قائل شوند. این نوع برابری های سیاسی اصولاً محال نیستند.
هیچ حکومتی از عهده برابری اقتصادی بر نیامده است ولی عده ای تصور کرده اند که شاید بتوان شهروندان آن را از لحاظ وسایل مادی و درآمد برابر ساخت زیرا بر خلاف زیبایی، هوش و مهارت می توان وسایل مادی را از فردی به فرد دیگر منتقل کرد.
برابری سیاسی شرط آزادی سیاسی است و بنابراین این آرمان ارزشمندی است. برابری اقتصادی علت بیشتر منازعات است اولاً به این دلیل که خود این مفهوم، مفهوم مبهمی است و ثانیاً به جهت آن که ظاهراً شرور چندی را در پی دارد.
برابری اقصادی به جهت ارتباطش با نیازها، تمایلات و خواست ها مفهوم مبهمی است.
به نظر می رسد که گویی همیشه تلاش برای به وجود آوردن برابری اقصادی شروری هم چون تمامیت خواهی و عدم کارآیی اقتصادی را به بار می آورد حتی اگر این امر تا حدی بستگی به این داشته باشد که چه میزان از برابری مورد نظر است و چه گام هایی برای تحقق بخشیدن به آن برداشته شده است و چگونه این آزمان ها با آرمان های دیگر جامعه ترکیب شده و از آنها متاثر می شود، هنوز یک واقعیت تجربی محض باقی می ماند که حکومت های معتقد به آرمان برابری اقتصادی در این اواخر نشان داده اند که نه تنها در معرض فساد بلکه مستعد استبداد هستند.
علیه برابری : امکان استبداد
چنین می نماید که گویی دست یابی به جامعه ای بدون نابرابری های اقتصادی متضمن مشکلی اساسی باشد. این طور به نظر می رسد که تنها راه تحقق بخشیدن به برابری اقتصادی گذر از مرحله نابرابری شدید و افراطی است.
سناریو اینگونه اجرا می شود: قبل از هر چیز باید انقلاب رخ دهد، بعد از انقلاب مردم تمام قدرت را به هم رزم می دهند که او باید برای نظم بخشیدن به تقسیم دارایی بیشتر از هر کسی مساوات را رعایت کند، او به تقسیم دارایی ها و امتیازات از موضع قدرت بی رقیب می پردازد و تاریخ نشان می دهد که به جهت این تمرکز قدرت مرحله موقتی نابرابری هرگز به طور طبیعی به برابری نمی انجامد. (جورج اورول در زمان قلعه حیوانات نحوه وقوع این اتفاقات را بسیار عالی شرح می دهد).
دوم فرآیند حفظ برابری در تضاد با آزادی است. تقسیم انقلابی مقدماتی دارایی ها، هر چند موفقیت آمیز باشد نه تنها حالت برابری دائمی را به بار نمی آورد بلکه نمی تواند به بار آورد. رویای برابری نهایی و پایدار مساوات طلبانه هرگز قابل تحقق نیست، زیرا حکومت باید بیش از پیش به مداخله به مراتب شدیدتری در زندگی شهروندان بپردازد.
حکومت برای حفظ برابری لازم است دائماً با زیربنای اقتصادی بازی کند تا از افراد حیله گر و جاه طلبی که از نظر اقتصادی کاردان تر از دیگران هستند جلوگیری کند. باید درباره این که مردم با استحقاق و توانایی های خود چه می توانند یا نمی توانند بکنند اصول دقیقی وضع شود. حکومت یا باید آن کار را بکند یا باید برای مختل کردن نظم ذهنی کسانی که ذهن اقتصادی قوی دارند به اعمال جراحی مغزی بپردازد.
علیه برابری : نطر نازیک درباره آزادی و دارایی
رابرت نازیک ادعا می کند اگر حکومتی به جد خواهان ایجاد برابری اقتصادی باشد باید فعالیت های سرمایه داری را میان افراد بالغ راضی غیرقانونی اعلام کند. او می گوید هر دارایی که از راه مشروع کسب شده است مگر این که واقعاً به وسیله زور یا کلاهبرداری یااخاذی از کسی گرفته شده باشد.
اگر صاحبان فعلی یا اجدادشان مرتکب هیچ یک از این دزدی ها نشده اند در این صورت هرگونه تلاشی برای محروم کردن آنها از دارایی های شان با حق آزادی آنها در تعارض است. مثلاً مالیات بر درآمد هیچ تفاوتی با کار اجباری ندارد از این رو حکومت هایی که برای کمک به فقرا از ثروتمندان مالیات می گیرند حقوق بسیاری از شهروندان شان را زیر پا می گذارند. دولت باید دولت حداقلی باشد یعنی وظیفه اش فقط جلوگیری از جنایت و دفاع در مقابل دشمنان خارجی باشد.
تبیین نازیک درباره ملاک مشروع یا نامشروع بودن دارایی کسب شده ادامه بعضی از اندیشه هایی است که در لاک هم قابل مشاهده است ولی درواقع اگر نظریه نازیک درباره حکومت به مرحله اجرا در می آمد با تکیه بر آن چه که وی دو شرط ضروری لاک می نامد، ناقض خود می شد این شروط عبارتند از :
1-اگر دارایی شما از اجدادی به ارث رسیده است که آنها در غاز آن را از راه دزدی به دست آورده اند در این صورت آن دارایی باید بی هیچ دخل و تصرفی به صاحبان اولیه یا اخلاف آنها برگردانده شود.
2- اگر دارایی مال دزدی نباشد ولی با این حال می توان ثابت کرد که در زمان اکتساب آن، زمین و اموال تصاحب نشده برای مردم دیگر کفایت نمی کرد، دولت باید آن ها را از نو تقسیم کند.
این دو شرط دولت را درگیر تحقیقات تاریخی پر هزینه ای خواهد کرد و هر هزینه ای از این دست به اغتشاش وحشتناکی در رژیم اقتصادی منجر می شود.
دفاع از یک آرمان : برابری فرصت
عده ای از مساوات طلبان آموزه محدود تری را ترجیح می دهند یعنی آموزه برابری فرصت. ایده و نظر در این جا این است که هر کسی باید در جامعه شانس موفقیت داشته باشد. امکان پذیر ساختن این امر باید به عهده حکومت باشد که می تواند از مالیات برای هزینه احداث مدارس و موسسات آموزشی دیگر استفاده کند. اینکه در واقع و در نتیجه چنین اقداماتی فلان یا بهمان گروه از مردم موفق شوند یا نه اهمیتش کمتر از به انجام رساندن این اقدامات و البته کمتر از کار آنهاست.
طرفداران برابری فرصت سازگاری آن با ارزش های دیگری هم چون آزادی را از آموزه های مساوات طلبانه سخت گیرتر بیشتر می دانند. برابری فرصت توانایی استفاده و لذت از زندگی را زیر پای آرمانی دست نیافتنی قربانی نمی کند.
مخالفان مساوات طلبی ادعا می کنند که هیچ تمایز دقیقی میان برابری فرصت و برابری مطلق وجود ندارد. آنها می گویند که تعهد و اعتقاد به برابری فرصت بذر تمایل به موفقیت عمومی را در بطن خود دارد. ولی موفقیت عمومی امکان پذیر نیست و تمنای آن فقط می تواند به وضع پایدار مداخله و دست کاری در آزادی منجر شود.
دفاع از یک آرمان : قانون و ارزش ها
گاهی مساوات طلبان با استناد به حکومت قانون از آرمان خود دفاع می کنند. برابری با ایده قواعد و قوانین اجتماعی در ارتباط است زیرا قانون یا قاعده ای که تنها شامل یک فرد شود اصولاً قانون نخواهد بود.
در حال حاضر از آنجا که مزیت برخورداری از قانون مورد اجماع بود و به طور گسترده ای از آن حمایت می شود شاید گمان رود که جای مناسبی را برای دفاع از برابری پیدا کرده ایم. یکم، مساوات طلبان در پی دفاع از چیزی بیش از برابری قانونی هستند.
آنها می خواهند از برابری سیاسی و اقتصادی و احتمالا اجتماعی نیز دفاع کنند. دوم، برابری در مقابل قانون که از منطق آداب و مقررات مایه می گیرد به تنهایی برابری قانونی کمتری را نسبت به آنچه معمولاً مساوات طلبان خواهان آن هستند مجاز می دارد. زیرا هر چند ممکن است با تمام کسانی که متهم به زیر پا گذاشتن قانون معینی هستند به طور یکسان رفتار کرد، ولی در مورد خود قانون این احتمال می رود که میان برخی از گروه های جامعه قائل به تبعیض و نابرابری شود.
آرمان انسانیت، مهربانی و احترام متقابل با اعتماد به جامعه مبتنی به سلسله مراتب سازگار است. در چنین جامعه ای قائل شدن به عزت و احترام برای کسانی که در موقعیت های اجتماعی پایینی هستند منطقاً امکان پذیر است. از سوی دیگر گرچه این امر امکان پذیر است ولی همواره در مقام عمل وقوع نمی یابد. بلکه کم و بیش به این امر بستگی دارد که رده بندی سلسله مراتب چه شیبی دارد.
اگر رده بندی اجتماعی چنان گزاف باشد که بیشتر مردم مجبور باشند از بدو تولد تا دم مرگ در کوچه و خیابان زندگی کنند در این صورت نفس همین واقعیت عزت و ارجمندی را مساله آفرین و احترام به انسانیت را امری بعید می سازد. معمولاً گروهی از طبقه پایین که محتاج رفتار انسانی تری هستند به زودی می فهمند که سزاوار نابرابری کمتری هستند و در واقع کاهش نابرابری آرمانی است که مردم غرب به نسبت خیلی زیادی به آن وسعت یافته اند. به علاوه این آرمانی است که کشورهای جدید آزادی طلب می تواند با موفقیت آن را پی جویند.
همانندی و ارزش
گاهی گفته می شود که جستجوی برابری به همانندی کسل کننده ای منجر می شود اما همانندی چیزی نیست که مساوات طلبان سیاسی و اقتصادی طالبش باشند. آنها به خوبی هر کسی دیگری می دانند که همانندی، اگر به معنای برابری استعداد، هوش و زیبایی باشد نمی تواند با حکم حکومتی ایجاد شود زیرا اساساً ایجاد شدنی نیست.
مساوات طلبان اغلب می گویند اشخاص ارزش برابر دارند یعنی تا اندازه ای چنین است که فقدان همانندی مستلزم فقدان برابری سیاسی یا اقتصادی نیست.
مساوات طلبان مایل به کارآمدتر کردن ایده لیاقت هستند در حالی که بی تردید مخالفات عکس این نظر را دارند. مساوات طلبان استدلال می کنند کسان یکه با هوش تر یا با استعدادترند در واقع نیازمند امکانات بییشتری نیستند و کسانی که کم هوش ترند نیز همینطور.
اما معنای اصلی آن است که یک فرد انسان چیزی بیش از صرف موضع یا محل موفقیت ها و توانایی ها است. انسان ها در درجه اول از آن جهت انسانند و صرفاً در درجه دوم به عنوان معلم، پزشک و... دارای ارزش هستند.
چه حداقلی دولت حداقلی است؟
اَین رند، نازیک و دیگر آزادی خواهان جناح راست استدلال می کنند که بهترین نوع دولت، دولت حداقلی است، دولتی که حوزه فعالیت و توجه خود را به برخی از زمینه ها محدود می کند. این حوزه ها شامل دفاع از کشور و ایفای نقش در حفظ نظم و قانون می شوند.
با این همه دولت داقلی هنوز دولت است و بی تردید نازیک می پذیرد که نفس واقعیت زندگی در یک کشور مستلزم فدا کردن مقداری از آزادی هاست. ما از قانون مخالف قتل تبعیت می کنیم زیرا تصدیق می کنیم که هیچ کس نباید آزادی کشتن کسی را داشته باشد. این نوعی محدودی است ولی نه محدودیتی که موجب رنجش شود. تمایزی که ما در مقام شهروند قائل می شویم میان آن محدودیت هایی است که به عنوان محدودیت های ضروری می پذیریم و آنهایی که تصور می کنیم زائد و غیر ضروری است.
نزاع میان مواضع مساوات طلبان و مخالفات مساوات طلبی در واقع عبارت است از عدم توافق در مورد محدوده قدرت دولت.
یک پاسخ این است: باید محدوده قدرت دولت را به کم ترین حد لازم رساند. هر گونه تلاشی برای دست یابی به برابری را باید کنار گذاشت.
پاسخ دیگر این است: چیزی به عنوان کم ترین حد لازم وجود ندارد زیرا همه آن بستگی به این دارد که چه مقداری را شما لازم و ضروری می دانید. حداقل ضروری قدرت دولت را تنها با استناد به آزادی نمی توان تعیین کرد. آزادی ارزش بسیار مهمی است ولی تنها ارزش ما نیست و نه می تواند تنها ارزش ما باشد آن تنها علامت حداقل ضروری قدرت دولت نیست و نه می تواند تنها علامت باشد.
بیشتر بخوانیم:
فرهنگ یونانی و تفکر یهودی-مسیحی