کسنوفانس اهل کولون پس از غلبه سپاه کوروش بر ایونیا در سال 546 ناگزیر از وطن خود گریخت. از این پس گروهی اهل ایونیا که از کشور خود گریختند کوچ نشین هایی در دریای تیرنی تاسیس کردند که یکی از آنها الئا در ساحل لوکونیا بود.
کسنوفانس یکی از اینان بود. از مسمط ها و هجونامه های او اشعاری به حد کفایت بازمانده است که با استناد به آنها بتوان تصوری از اندیشه های وی به دست آورد. کسنوفانس از نگاهی، روح معتقدات ملطی ها را حفظ کرده است، زیرا پدید آمدن ستارگان و خورشید را با برخاستن بخارها یا ابرها از دریا تبیین کرده و زمین را حاصل تراکم رسوبات دریا دانسته و برای اثبات آن به وجود سنگواره ها اشاره کرد و سرانجام قائل به کثرت در عالم شده است.
اما برخلاف پیشینانش به علوم چندان تمایلی نداشته و علم به شکل عالم و شکل زمین را چندان وقعی نمی گذاشته است. او بر این باور بود که خورشیدی که امروز طلوع کرده است سیر خود را به خط مستقیم تا بی نهایت امتداد می دهد و فردا خورشید دیگری جای آن را می گیرد و زمین تا بی نهایت در زیر پاهای ما گسترده می شود.
به نظر کسنوفانس هرگز نمی توان به حقیقت کلی رسید و آنچه آدمی می پندارد که تمام حقیقت است در واقع جز سایه ای از آن در پندار و اندیشه وی نیست. معرفت برای انسان به تدریج حاصل می شود. این خدایان نیستند که حقایق را بر آدمیان آشکار می سازند یا الهام می کنند بلکه این خود انسان است که با تلاش و کوشش عقلی و فکری و از راه مشاهده و آزمایش به چیزهایی از واقعیت اشیا دست می یابد. بنابراین آنچه کسانی مانند هومر و هسیود درباره خدایان گفته اند الهام خدایان به ایشان نبوده است.
می دانیم که یونانیان هومر و هسیود را سخنگویان خدایانی می شمردند و کسنوفانس با این تصویر به مبارزه برخاست و گفت آنچه آنان گفته اند از سوی خدایان نیامده و ساخته و زاییده پندار و تصور خود ایشان است. در این مورد سیسرو گواهی داده است و می گوید: کسنوفانس از میان کسانی که به هستی خدایان باور دارند تنها کسی است که اعتقاد به الهام و پیشگویی را از پایه نفی کرده است.
او نیز چونان هراکلیتوس بر این باور بود که عقل انسانی که علم و تجربه آن را پرورش می دهد با تصوراتی که از سنن اساطیری حاصل می آید، ناسازگار است. خدایان را که هومر و هسیود چنان وصف کرده اند که گویی مانند افراد انسان مرتکب همه گونه گناه می شوند و لباس و صورت آدمیان دارند، خود مردم اختراع کرده اند، بدین گونه خدای حبشیان سیه چرده و خدایان اهل تراکیه دارای چشمانی کبود اند.
بر همین قیاس می توان گفت که اگر گاوان و اسبان نیز خدایانی داشتند شکل خود را بدان ها می دادند اما کسنوفانس در برابر این انکارها، با روشی مقرون به احتیاط و بی آنکه ادعایی متیقن داشته باشد، به وجود خدای یگانه اعتقاد داشت.
به نظر او چنین خدایی به هیچ وجه شبیه انسان نیست زیرا که همه چیز را می بیند و می اندیشد و می شنود. کاملاً ناجنبنده است و با قدرت اندیشه اش که مقرون به عقل است بر همه اشیا حکومت دارد گویی این وجود واحد و عاقل و ثابت همان طبیعت است که الوهیت یافته است. با ظهور کسنوفانس و هراکلیتوس به زمانی می رسیم که علم طبیعی ایونیا موجب باورهایی می شود که بر حسب آنها خداوند را به صفاتی نظیر بی تشخصی و ناجنبندگی موصوف می کنند و با جنبه عقلی قانون طبیعی به یک معنا می گیرند و این معنا مخالف با باورهایی است که یونانیان بر طبق اساطیر نخستین درباره خدایان داشته اند.
به نقل از ارسطو: کسنوفان از میان الئایی ها نخستین کسی بود که به یکتایی باور داشت در حالی که نگاه خود را در کل جهان مادی به گردش درآورد اطمینان داد که یک همان خداست. ولی به نظر افلاطون از نظر کسنوفانس آنچه ما کل چیزها می نامیم، هستنده ای یکتاست و این نشان می دهد که برای کسنوفانس خدا می توانسته نظام هستی یا وحدت هستی جهان باشد.
فرهنگ فلسفه درباره کسنوفانس می نویسد: فیلسوف یونانی سده های 5 و 6 پ.م و بنیانگذار مکتب الئا، شاعر و مرثیه سرا و طنزنویس. او چونان یکی از نخستین منتقدان خدا انسان انگاری و اساطیر شهرت دارد. او اظهار می داشت که مردم خدایان را فقط در تصورات شان خلق میکنند و این که هر نژادی و نیز هر جیوانی اگر به خدایانی باور داشته باشد آنها را چونان هم نژادان و هم نوعان خود تصویر می کند.
کسنوفانس در برخورد با مفهوم هستی از دیدگاهی ماتریالیستی همراه با فلسفه پیشاسقراطی، یعنی چونان خاک و آب و چونان چیزهایی که به آنها به وجود آورده اند، به ترازی عالی از انتزاع رسید که وی را وادار ساخت که به هستی چونان همواراه همسان با خود، یکنواخت و تغییر ناپذیر توجه کند. اگر چه خود کسنوفانس به مسائل واحد و کثیر، این همانی و این نه آنی ره نیافت، نظرات او صورت بندی مساله رابطه دیالکتیکی میان این مقوله ها را آسان ساحت. در نظریه شناخت اش، کسنوفانس کوشید ناکارایی داده ها یا ارتسامات حسی را به اثبات برساند.
بیشتر بخوانیم:
پارمنیدس و درک مفهوم مقوله های هستی، نیستی و شدن