امروز: چهارشنبه, ۰۱ خرداد ۱۴۰۴ برابر با ۲۳ ذو القعدة ۱۴۴۶ قمری و ۲۱ مه ۲۰۲۵ میلادی
شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۹ ۱۲:۲۳
۰
PNAZAR
نسخه چاپی

مکاتب سقراطی (مکتب مگارا، مکتب کلبیان، کورنائیان)

مکاتب سقراطی (مکتب مگارا، مکتب کلبیان، کورنائیان)
به گزارشتمیم نیوز

مکتب سقراط، از درون خود، گرایش های گوناگونی پدید آورد که هماهنگ با زمان و شرایط عینی زندگی اجتماعی یونان رنگ های مشخصی به  خود گرفتند. هدف اساسی تعالیم فلسفی سقراط در واپسین مرحله، هدفی عملی برای شکل بخشیدن به اندیشه و احساس فرد در برخورد با جهان پیرامون و زندگی اجتماعی بود.

در میان گرایش های فلسفی که از درون مکتب سقراط پدید آمدند، سه مکتب اساسی بیش از همه در تاریخ فلسفه اهمیت دارند. این سه مکتب عبارت اند از: مکتب مگارا، مکتب کونیک ها یا کلبیان و مکتب کورناییان یا لذت گراییان.

مکتب مگارا

بنیانگذار مکتب مگارا اوقلیدس (که نباید او را با ریاضی دان معروف اشتباه گرفت) از اهالی شهرمگارا بود. وی از شاگردان پرشور سقراط بود و حتی بعد از مرگ سقراط در زادگاه خود خانه اش را پناهگاه نزدیکان و شاگردان سقراط قرار داده بود و مکتبی که وی بنیاد نهاد در سراسر سده چهارم ق.م ادامه داشت و پیروان آن به مگاریان شهرت داشتنند و نیز به علت تکیه ای که بر هنر مجادله و گفتگوی منطقی می کردند دیالکتیکی نامیده می شدند. این مکتب درون خود افراد برجسته ای پرورش داد که سرشناس ترین آنان استیلپون از مردم مگارا بوده و تا پایان سده چهارم ق.م می زیسته است.

اوقلیدس زیر نفوذ فلسفه پارمنیدس قرار داشت و هسته اساسی این فلسفه را با آموزش های سقراط در هم آمیخت. وی می کوشید واحد پارمنیدس را با نیکی سقراط آشتی دهد. بنابراین او بر این باور بود که هسته واحد و نیکی هر دو یگانه است که دگرگونی ناپذیر و قائم به خود است و می تواند به نام های گوناگون نظیر بصیرت، روح، عقل، فضیلت و نیز خدا خوانده شود. پس تکیه اصلی بر یگانگی هستی و انکار کثرت آن است.

طبیعی است که وجود او یک اصل متضاد با نیکی را انکارکند، زیرا چنین اصلی کثرت می بود که به نظر پارمنیدس الئایی توهم است. فلسفه مگاری به ویژه زیر تاثیر ابولیدس، به فن جدل و مباحثه که دلایل هوشمندانه و گوناگنی را در هم می آمیخت گسترش یافت و طرح رد یم نظر را از طرف احاله به محال یعنی نشان دادن محال بودن نتیجه، ریخت. مثلا مثل معروف «یک دانه گندم تودهای از گندم نیست: افزودن دانه ای دیگر به آن باز توده گندم نمی شود، چه وقت توده گندم پدید می آید؟» طرح ریزی شده بود تا ثابت کند که مثرت محال است، چنان که زنون  می خواست ثابت کند که حرکت ناممکن است یا همچنین «الکترا برادر خود ارستس را می شناسد اما الکترا ارستس را که نقاب بر چهره افکنده و در برابر او ایستاده نمی شناسد بنابراین الکترا آنچه را می شناسد، نمی شناسد» و بدین گونه می خواست ثابت کند کسی ممکن شیء واحدی را هم بشناسد هم نشناسد (درمقابل اصل امتناع تناقض که در پاسخ پرسش واحدی نمیتوان هم نه و هم آری گفت. وی می خواست نشان دهد که می شود هم نه و هم آری گفت).

فیلسوف دیگر مکتب مگارا دیودُرُس کرونوس، واقعی را با ممکن یکی گرفت. فقط واقعی ممکن است. استدلال وی این بود که ممکن نمی تواند غیرممکن شود. حال اگر از دو متناقض یکی بالفعل وقوع دارد، دیگری غیر ممکن است بنابراین اگر آن قبلا ممکن بوده غیر ممکن از ممکن بیرون آمده است. پس قبلاً ممکن نبوده و تنها واقعی ممکن است (مثلا گزاره هی«جهان وجود دارد» و «جهان وجود ندارد» گزاره های متناقض اند، اما جهان بالفعل وجود دارد. بنابراین غیر ممکن است که جهان وجود نداشته باشد اما اگر اصلا ممکن باشد که جهان وجود نداشته باشد، یک امر ممکن به یک امر غیرممکن تبدیل شده است و چنین چیزی نمی تواند باشد. بنابراین هرگز ممکن نبوده که جهان وجود نداشته باشد).

استیلپون هوادار سرشناس این مکتب در حدود 320 ق.م در آتن تدریس می کرد و بعدها تبعیدشد. او که به ویژه به علم اخلاق اشتغال داشت نکته استغنا را در نظریه خود درباره لاقیدی پرورانید و هنگامی که از وی پرسیدند در تاراج مگارا چه چیز از دست داده است پاسخ داد که او کسی را ندیده است که در حال حمل کردن حکمت یا معرفت باشد. زنون (رواقی) شاگرد استیلپون بود.

مکتب کلبیان یا سینیک ها

کلبیان یا شاگردان سگ ممکن است نام خود را از وضع غیرعادی زندگی شان یا از این امر که بنیانگذار این مکتب آنتیس تنس در ورزشگاه معروف به کونوسارگیس یا ورزشگاه سگ سفید تدریس می کرد گرفته باشد. شاید هر دو عالم وجه تسمیه این مکتب بوده باشد و نیز گفته می شود که این نام به علت نظرات فلسفی و اخلاقی و شیوه زندگی مورد تعلیم وی به اینان داده شد و به سگیان یا به عربی کلبیان شهرت یافته اند.

از نمایندگان برجسته و مشهور این مکتب دیوگنس از اهالی سینوپه است که حتی در منابع شرقی و عربی نیز وی را دیوجانس کلبی می نامند. سومین شخصیت مشهور این مکتب کراتس از دودمانی اشرافی بود که دارایی خود را فروخت و میان نیازمندان تقسیم کرد و به فلسفه روی آورد.

فلسفه کلبیان در اندیشه یونانی یک ویژگی دارد و آن را می توان فلسفه توده های تهیدست و رنجبر یونانی دانست. آنتیس تنس یکی از شاگردان سقراط که بیست سال از افلاطون بزرگتر بود شاید به دلیل شکست آتن یا مرگ سقراط یا بیزاری از زبان بازی فلسفی از آنچه پیش تر در نظرش ارزنده می نمود رویگردان شد. او با کارگران محشور گشت و جامه آنان را به تن کرد. به زبانی که مردم بی سواد نیز بفهمند در کوی و برزن به موعظه پرداخت. فلسفه های دقیق و نکات باریک در نظرش بی ارزش می نمود. به بازگشت به طبیعت اعتقاد داشت و در این اعتقاد افراط می کرد. می گفت نه دولت وجود داشته باشد نه مالکیت خصوصی نه زناشویی نه دین. پیروانش بردگی را محکوم می کردند. وی زاهدی تمام عیار نبود اما از تجملات و لذت تصنعی جسمانی بیزار بود.

شهرت دیوگنس یا دیوجانس سینوپی، شاگرد آنتیس تنس از آوازه استادش فراتر رفت. او فرزند صرافی بدنام بود که به جرم ساییدن و از بها انداختن مسکوکات به زندان افتاده بود. هدفش در زندگی همان چیزی بود که پدرش انجام داده بود می خواست همه مسکوکاتی را که در جهان رایج است از سکه بیندازد. القاب و عناوین قراردادی را دروغ می دانست. به نظر او کسانی که لقب سرداری و پادشاهی داشتند چیزهایی که عنوان شرافت و دانایی و خوشی و ثروت بر آنها اطلاق می شد همگی فلزی بی بها بودند عناوینی به دروغ بر آنها نقش شده بود. وی به همه قراردادها از دین و آداب و رسوم گرفته تا خانه و خوراک و پوشاک و پاکیزگی پشت پا زد و بر آن شد که همچون سگ زندگی کند و بدین سبب اور ا کلبی نامیدند.

گویند دیوجانس در خُم منزل کرده و تنها یک کاسه برای آب نوشیدن داشت. روزی جوانی را دید که با مشت خود از آب نهر می نوشید. پس کاسه را انداخت، معلوم شد در دنیا به این هم نیازی نیست. دیوجانس زندگی را با دریوزگی می گذراند.

وی به خلاف معنای ظاهری سینیکال، عشقی پر شور به فضیلت داشت که جنبه دنیوی را در قیاس با آن به هیچ می گرفت. فضیلت و فرزانگی را در وارستگی از تمایلات نفسانی می دانست : به لذت هایی که از مال برخیزد دل مبند، تا از قید ترس برهی. در این مورد رواقیان نظر دیوگنس را شعار خود ساختند، اما در پشت پا زدن به تسهیلات و تفریحات تمدن از او پیروی نکردند.

گرچه خود دیوجانس معاصر ارسطو بود، نظریه اش به لحاظ سرش و ماهیت به دوره یونانی تعلق دارد. وی خود از حیثیت قوای جسمانی کامل بود اما نظریه اش مانند نظرات دوره یونانی از نوعی است که برای مردمان نحیف و نزار مأیوس از لذت طبیعی ساخته و پرداخته شده باشد و مسلم است که غرض او فقط اعتراض بر ض ظلم و فساد نیرومندان بود.

در آغاز سده سوم ق.م عقاید کلبیان خاصه در اسکندریه باب شده بود. کلبیان مقاله هایی نشر می دادند که در آن موعظه می کردند که چه آسان است دل کندن از مادیات، چه خوش ست غذاهای ساده، چه گرم است لباس های ارزان، چه احمقانه است وطن رستی یا گریستن در مرگ عزیزان.

برای کلبیان هرگونه کوشش برای شناخت طبیعت و حتی در راه هرگونه هنر و دانشی بی ارزش بود و تنها چیزی که ارزش داست رسیدن به فضیلت خردمندانه بود. در زمینه شناخت، پژوهش منطقی ایشن در نفی امکان رسیدن به مفاهیم و تصورات و تعریف است. بدین سان آنچه واقعی است همان هستی ساده فردی اشیاء است و مفیم کلی، بیانگر ماهیت اشیاء نیستند.

پس از دیوجانس کلبیان به صورت فرقه مذهبی فاقد مذهب درآمدند. فقره را قاعده کلی زندگی خودساختند، با اعانه زندگی می گذراندند، خانه نداشتندو در کوچه ها یا معابد می خفند. فلسفه کلبیان به دست شاگران دیوجانس، یعنی استیلپو و کراتس مبنای مکتب رواقیان را تشکیل داد.

کلبیان نماینده فلسفی قشرهای دموکراتیک جامعه برده داری بودند. آنان معیارهای اجتماعی را به سخره می گرفتند، ثروت، افتخار و تمامی لذت های حسی را به عنوان بنیاد سعادت و فضیلت تحقیر می کردند، در نیجه کسانی که بی شرمانه قواعد اخلا را زیرپا می نهادند کلبی خوانده شدند. کلبی بعدها مترادف شد با بی فرهنگی، خودخواهی و صفات منفی دیگر.

فرهنگ فلسفه در مورد دیوجانس کلبی می نویسد: دیوگنس یا دیوجانس کلبی اهل سینوپه در پونتوس شاگرد آنتیس تنس پایه گذار مکتب فلسفه کلبی بود. وی تصورات استاد خود را در عمل به حد افراط رساند. او چونان استاد خود همه چیز را به جز اشیاء جزئی و خاص رد کرد و آموزه افلاطون را مبنی بر این که ایده ها (مُثُل) جوهرهای کلی اند مورد انتقاد قرار داد. او تمامی دستاوردهای تمدن را مردود شناخت و آدمیان را دعوت کرد  که خود را به نیازهای حیوانی ضروری محدود کنند. او  همه خدایی و تمامی آیین های دینی را چونان ابداعات زیادی صرفاً انسانی توصیف کرد. دیوجانس به اختلافات طبقاتی حمله برد و از ریاضت و قناعت دفاع نمود. گویند در برابر فرمانروایان و سلاطین شجاع و مستقل بوده و معیارهای پذیرفته شده رفتار اجتماعی را مورد استهزا قرار می داده و مشهور است در خمره ای زندگی می کرده است ولی این توصیف مبالغه آ میز از این کلبی برجسته مورد تردید است، تمامی اطلاعات موجود بسیار با هم ناسازگار است.

کورنائیان یا لذت گرایان (هدونیست ها)

آریستیپوس کورنایی از سال 416 در آتن بود. وی ظاهرا در کورن با تعلیمات پروتاگوراس آشنا شد. بعدها در آتن با سقراط نیز در ارتباط بود. پروتاگوراس سوفسطایی ممکن است تا اندازه زیادی مسئول این نظریه آریتیپوس باشد که تنها احساسات ما حاوی معرفت یقینی هستند.

به نظر وی غایت رفتار باید به دست آوردن احساس های لذت بخش باشد. احساس عبارت است از حرکت. وقتی حرکت ملایم است، احساس لذت بخش است، وقتی خشن است درد هست، وقتی حرکت قابل ادراک نیست یا وقتی اصلا حرکتی وجود ندارد به لذتی هست و نه دردی. غایت اخلاقی باید لذت، یعنی غایت مثبت باشد. سقراط اعلام کرده بود که فضیلت تنها راه سعادت و نیکبختی است ولی بر این باور نبود که لذت غایت زندگی است. اما آریستیپوس یک جنبه از تعلیم سقراطی را گرفت و بقیه را نادیده انگاشت.

پس لذت بنا بر باور آریتیپوس غایت زندگی است. بنابراین کورناییان یا هدونیست ها به لذت جسمانی بیش از لذت عقلانی ارزش می نهادند زیرا چنین لذتی شدیدتر و قوی تر است. واقع امر اما این است که کورناییان اعلام نمودند که آدم عاقل در انتخاب خود از لذت و آگاهی و شناخت آینده را در نظر دارد. بنابراین وی از افراط و زیاده روی مطلق که به درد و رنج منتهی می شود و نیز از ولنگاری که باعث کیفر از جانب دولت یا محکومیت عمومی خواهد شد خودداری خواهد کرد.

بدین گونه در حالی که آریستیپوس کورنایی بنیاد فلسفه هدونیسم یا فلسفه لذت را نهاد مشکل بتوان گفت که وی یک مکتب فلسفی یکپارچه بنیاد نهاده باشد.

فرهنگ فلسفه در کورنایی ها چنین می گوید: یک مکتب فلسفه یونان باستان (آفریقای شمالی، سده پنجم ق.م) که توسط آریتیپوس کورنایی تاسیس شد. این مکتب نماینده ایدئولوژی اشرافیت برده دار بود. آریستیپوس پییرو سقراط و پایه گذار مکتب کورناییان یا هدونیسم بود. آریستیپوس جس گرایی در نظریه شناخت را با هدونیسم یا فلسفه لذت در اخلاق تلفیق نمود. او به لذت چونان والاترین هدف زندگی می نگریست اما بر این باور بود که انسان نباید اسیر لذت شود و باید برای لذت عقلانی که بزرگترین موهبت اوست بکوشد.

 

بیشتر بخوانیم:

فلسفه مارکسیستی چیست؟

علیت چیست؟

مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی



+ 0
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.