امروز: دوشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۳ برابر با ۱۳ رجب ۱۴۴۶ قمری و ۱۳ ژانویه ۲۰۲۵ میلادی
چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۲۴
۱
PNAZAR
نسخه چاپی

سه نوع اختلال شخصیت از منظر فروم

سه نوع اختلال شخصیت از منظر فروم
به گزارشتمیم نیوز

اگر افراد سالم می توانند به طور ثمربخش کار کنند، عشق بورزند و فکر کنند، پس شخصیت های ناسالم با ناتوانی در به کارگیری تمام استعدادهایشان، مخصوصاً توانایی عشق ورزیدن مشخص می شوند.

آسیب روانی جدی در روش های جامعه پذیری ریشه دارد یعنی الگوی فرد برای رابطه برقرار کردن با دیگران. فروم معتقد بود افرادی که از لحاظ روانی آشفته هستند نمی توانند عشق بورزند و نتوانسته اند با دیگران رابطه برقرار کنند.

فروم سه اختلال شخصیت شدید را مشخص کرد: مرده گرایی، خودشیفتگی بیمارگون، همزیستی نامشروع.

مرده گرایی

اصطلاح مرده گرایی به معنی عشق به مرگ است و معمولاً به نابهنجاری جنسی ای اشاره دارد که به موجب آن فرد دوست دارد با جسد آمیزش جنسی کند. با این حال فروم مرده گرایی را به معنی کلی تری، برای اشاره به هرگونه علاقه به مرگ به کار برد.

مرده گرایی جهت گیری منش مقابل زنده گرایی است. افراد به طور طبیعی زندگی را دوست دارند اما زمانی که شرایط اجتماعی جلوی رشد زنده گرایی را می گیرد امکان دارد آنها جهت گیری مرده گرا اختیار کنند.

شخصیت های مرده گرا از بشریت بیزارند، آنها نژاد پرست، جنگ طلب و قلدر هستند؛ آنها عاشق کشت و کشتار، ویرانی، رعب و وحشت و شکنجه هستند و از نابود کردن زندگی لذت می برند. آنها شدیداً از قانون و نظم طرفداری می کنند، آنها عاشق صحبت کردن درباره بیماری، مرگ و مراسم خاکسپاری هستند.آنها عاشق کثافت، تباهی، اجساد و مدفوع هستند. آنها شب را به روز ترجیح می دهند و عاشق عمل کردن در تاریکی و سایه هستند.

افراد مرده گرا صرفاً به شیوه ویرانگرانه عمل نمی کنند، بلکه رفتار مخرب آنها بیانگر منش بنیادی آنهاست. همه افراد گاهی پرخاشگرانه و ویرانگرانه رفتار میکنند اما کل سبک زندگی افراد مرده گرا بر محور مرگ، ویرانی، بیماری و تباهی می چرخد.

خودشیفتگی بیمارگون

اگر همه افراد تا اندازه ای رفتار مرده گرایانه نشان می دهند، پس همه افراد خودشیفته نیز هستند. خودشیفتگی در حالت خفیف و بی خطر به صورت علاقه به بدن خویشتن بیشتر از بدن دیگران آشکار می شود.

خودشیفتگی در حالت بیمارگون مانع از درک واقعیت می شود به طوری که فرد هر چیزی را که به خودش تعلق دارد با ارزش می داند و هر جیز متعلق به دیگران را بی ارزش می انگارد.

افراد خودشیفته به خودشان دل مشغول اند اما این دل مشغولی به تحسین کردن خودشان در آیینه محدود نمی شود. دل مشغولی به بدن اغلب به خود بیمارانگاری یا توجه وسواسی به سلامتی می انجامد.

فروم خود بیمار انگاری را نیز تشخیص داد که عبارت است از اشتغال ذهنی به احساس گناه درباره خطاهای گذشته. افراد یکه در خودشان تثبیت شده اند احتمالاً تجربیات را درونی سازی می کنند و دل مشغول جنبه های جسمانی و اخلاقی وجود خودشان می شوند.

خودشیفتگی زیربنای خود بیمار انگاری جسمانی یا اخلاقی، مانند خودشیفتگی فرد از خود راضی است. هر دو از علاقه شدید به خویشن ناشی می شوند.
افراد خودشیفته از آنچه هورنای ادعاهای های روان رنجور نامید، برخوردارند. آنها با چسبیدن به این عقیده تحریف شده که به خاطر ویژگی های شخصی استثنایی شان برتر از دیگران هستند، امنیت به دست می آورند. چون آنها تصور می کنندآنچه دارند مانند قیافه، هیکل، ثروت، بسیار استثنایی است پس نیازی نمی بیند برای اثبات کردن ارزش خود کاری کنند.

احساس ارزشمندی آنها به خودانگاره خودشیفته آنها و نه به دستاوردهای شان بستگی دارد. در صورتی که دیگران از تلاش های آنها انتقاد کنند با خشم واکنش نشان می دهند و معمولاً به منتقدان شان حمله می کنند و می کوشند آنها را نابود کنند.

چنانکه این انتقاد کوبنده باشند، ممکن است نتوانند با آن مقابله کنند و در این صورت خشم خود را به درون منحرف می کنند که نتیجه آن افسردگی یعنی احساس بی ارزشی حاکی از خودشیفتگی ناهشیار است.
گرچه به نظر می رسد افسردگی، احساس گناه عمیق و خود بیمار انگاری می توانند هر چیزی باشند غیر از ستایش خویشتن اما فروم معتقد بود هر یک از اینها می تواند نشانه خودشیفتگی عمیق باشد.

همزیستی نامشروع

سومین جهت گیری بیمارگون همزیستی نامشروع یا وابستگی افراطی به مادر یا جایگزین مادر است. همزیستی نامشروع نوع افراطی تثبیت شایع تر و بی خطرتر در مادر است.

مردان دارای تثبیت در مادر به زنی نیاز دارند که از آنها مراقبت کند، به آنها تسلی دهد و آنها را تحسین کند؛ زمانی که نیازهای آنها ارضا نمی شوند، احساس اضطراب و افسردگی می کنند. این وضعیت نسبتاً طبیعی است و اختلال زیادی در زندگی آنها ایجاد نمی کند.

اما در حالت همزیستی نامشروع، افراد از فرد میزبان جدانشدنی هستند، شخصیت آنها با فردی دیگر آمیخته شده و هویت فردی آنها از دست رفته است. همزیستی نامشروع به صورت دلبستگی طبیعی به مادر، از طفولیت سرچشمه می گیرد. این دلبستگی از هرگونه علاقه جنسی که ممکن است در دوره ادیپی ایجاد شود، مهم تر و اساسی تر است. فروم در این عقیده که دلبستگی به مادر بر نیاز به امنیت استوار است نه بر نیاز جنسی، بیشتر با هاری استک سالیوان موافق بود تا با فروید.

تلاش های جنسی علت تثبیت در مادر نیست بلکه نتیجه آن است.

افرادی که روابط همزیستی نامشروع برقرار کرده اند در صورتی که این رابطه تهدید شود، شدیداً احساسا اضطراب و وحشت می کنند. آنها معتقدند بدون جایگزین مادر نمی توانند زندگی کنند. لزومی ندارد که این میزبان حتما انسان دیگری باشد بلکه می تواند خانواده، قبیله، کلیسا یا کشور باشد.

جهت گیری نامشروع نبروهای استدلال را تحریف می کند، توانایی عشق اصیل و واقعی را نابود می سازد و ز دستیابی افراد به استقلال و یکپارچگی جلوگیری می کند.

در برخی شخصیت های شدیداً بیمارگون، مانند آدولف هیتلر، مرده گرایی، خودشیفتگی بیمارگون و همزیستی نامشروع در چیزی که فروم آن را نشانگان تباهی نامید، در هم آمیخته می شوند. اینگونه افراد مجذوب مرگ هستند، از نابود کردن کسانی که پست تر انگاشته می شوند، لذت می برند و به نام وطن، قبیله یا حزب عمل می کنند.

فروم نشانگان تباهی را با نشانگان رشد مقایسه کرد: اولی همگرایی مرده گرایی، خودشیفتگی بیمارگون و همزیستی نامشروع است در حالی که نشانگان رشد از ویژگی های مخلف یعنی زنده گرایی، عشق و آزادی مثبت تشکیل شده است.

 

بیشتر بخوانیم:

 روش درمانی بندورا چگونه بود؟

 پویش های شخصیت از منظر یونگ

 درآمدی بر نظریه یادگیری اجتماعی راتر

روان شناسی سالیوان

روان شناسی اریکسون

 نظریه انگیزش آلپورت / یک نظریه انگیزش دقیق چه چیزی را بیان می کند؟



+ 1
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.