آلپورت معتقد بود نظریه های انگیزش باید تفاوت بین انگیزه های حاشیه ای و تلاش های شخصی را در نظر بگیرند. انگیزه های حاشیه ای آنهایی هستند که نیازی را کاهش می دهند، در حالی که تلاش های شخصی به دنبال حفظ تنش و عدم آرامش هستند. رفتار بزرگسالان هم واکنشی و هم تاثیرگذار است و نظریه مناسب انگیزش باید بتواند هر دو را توضیح دهد.
نظریه های انگیزش واکنشی و تاثیرگذار
آلپورت معتقد بود نظریه مفید شخصیت بر این فرض استوار است که افراد نه تنها به محیط شان واکنش نشان میدهند بلکه محیط خود را طوری شکل می دهند که به آنها واکنش نشان دهد. شخصیت سیستمی در حال رشد است و به عناصر جدید اجازه می دهد مرتبا وارد آن شوند و فرد را تغییر دهند.
آلپورت معتقد بود بسیاری از نظریه های قدیمی شخصیت، امکانات رشد را منظور نمی کنند. نظریه های روان کاوی و یادگیری اصولاً تعادلی یا واکنشی هستند، زیرا با شخصیت انسان به صورت واکنشی برخورد می کنند، یعنی افراد را طوری در نظر می گیرند که عمدتا توسط نیاز به کاهش تنش و برگشتن به حالت آرامش برانگیخته می شوند.
آلپورت معتقد بود، نظریه مناسب شخصیت باید رفتار تاثیرگذار را در نظر بگیرد. چنین نظریه ای باید افراد را طوری در نظر بگیرد که همواره به گونه ای بر محیط شان تاثیر می گذارند که امکان پیشروی به سوی سلامت روانی را فراهم می آورد. نظریه جامع باید توجیهات نظریه های واکنشی را در بر داشته باشد و در عین حال باید نظریه های تاثیرگذاری را که بر تغییر و رشد تاکید می کنند به حساب آورد.
به عبارت دیگر آلپورت طرفدار روان شناسی ای بود که از یک سو الگوهای رفتاری و قوانین کلی را بررسی کند که موضع روان شناسی سنتی است، و از سوی دیگر به رشد و فردیت بپردازد.
آلپورت باور داشت که نظریه های انگیزه های ثابت و لایتغیر، ناقص هستند زیرا به توجیه رفتار واکنشی محدود می باشند. با این حال آدم پخته فقط صرفا در جتسجوی لذت و کاهش درد نیست بلکه به دنبال کسب سیستم های انگیزش تازه ای است که به صورت کارکردی از انگیزه های اصلی شان مستقل باشند.
خودمختاری کارکردی
مفهوم خودمختاری کارکردی بیانگر بارزترین و در عین حال بحث انگیزترین فرض های آلپورت است. خودمختاری کارکردی، توجیه آلپورت برای تعداد زیادی از انگیزه های انسان است که ظاهراً اصول لذت گرایانه با کاهش سایق نمی توانند آنها را توجیه کنند. خودمختاری کارکردی بیانگر نظریه های انگیزه های متغیر به جای انگیزه های لایتغیر و اساس عقاید آلپورت درباره انگیزش است.
به طور کلی مفهوم خودمختاری کارکردی بدین معنی است که برخی از انگیزه های انسان نه همه آنها از لحاظ کارکردی از انگیزه اولیه ای که مسبب رفتار بوده مستقل هستند. اگر انگیزه ای به لحاظ کارکردی خودمختار باشد، توجیهی برای رفتار است و ما نیازی نداریم غیر از آن به دنبال علت های نهفته یا نخستین بگردیم.
برای مثال اگر اندوخته کردن پول انگیزه ای باشد که از لحاظ کارکردی خودمختار است در این صورت این رفتار آدم خسیس به تجربیات کودکی او در مورد آموزش استفاده از توالت یا به پاداش ها و تنبیه ها قابل ردیابی نیست. به جای آن باید گفت که آدم خسیس صرفا پول را دوست دارد و این تنها توجیه لازم است.
این برداشت که اغلب رفتارهای انسان بر پایه تمایلات فعلی و بر ترجیحات هشیار قرار دارند با عقیده بسیاری از مردم که معتقدند آنها کارهایی را انجام می دهند که صرفا دوست دارند آنها را انجام دهند، هماهنگ است.
خودمختاری کارکردی واکنشی است به آنچه آلپورت تظریه های لایتغیر نامید یعنی اصل لذت فروید و فرضیه کاهش سایق روان شناسی محرک-پاسخ.
آلپورت معتقد بود که هر دو نظریه به جای واقعیت های کارکردی به واقعیت های تاریخی می پردازند. او معتقد بود انگیزه های بزرگسال عمدتا بر سیستم های کنونی هشیار و خودکفا استوار هستند. خودمختاری کارکردی بیانگر تلاش او برای توجیه کردن این انگیزه های کنونی هشیار و خودکفاست.
آلپورت که قبول داشت برخی انگیزه ها ناهشیار و برخی دیگر نتیجه کاهش سایق هستند، معتقد بود چون برخی رفتارها از لحاظ کارکردی خودمختارند بنابراین انگیزه های لایتغیر ناقص هستند. او چهار شرط را لازم برای نظریه مناسب انگیزش نام برد. البته خودمختاری کارکردی هر چهار شرط را برآورده می کند.
1- نظریه مناسب انگیزش کنونی بودن انگیزه ها را قبول خواهد داشت. به عبارت دیگر، هرچیزی که ما را به تحرک وا می دارد هم اکنون باید این کار را انجام دهد. گذشته به خودی خود به اهمیت است. تاریخچه فرد زمانی اهمیت دارد که تاثیر کنونی برا نگیزش داشته باشد.
2- چنین نظریه ای کثرت گرا خواهد بود، انگیزه های گوناگون را منظور می کند. آلپورت در این رابطه از فروید و نظریه دو غریزه ای او، آدلر و مفهوم تلاش برای برتری وی و تمام نظریه هایی که بر خودشکوفایی به عنوان انگیزه نهایی تاکید دارند، انتقاد کرد.
آلپورت با کاهش دادن کل انگیزش انسان به یک سایق اصلی شدیداً مخالف بود. او معتقد بود انگیزه های بزرگسالان اساساً با انگزه های کودکان تفاوت دارند و انگیزه های افراد روان رنجور با انگیزه های افراد بهنجار برابر نیستند. از این گذشته برخی انگیزه ها هشیارند، انگیزه های دیگر ناهشیار هستند، برخی موقتی اند، دیگران تکرار می شوند، برخی حاشیه ای هستند، برخی دیگر اساسی اند و برخی کاهنده تنش هستند، سایرین نگهدارنده تنش، انگیزه هایی که به نظر متفاوت می رسند، نه تنها از نظر شکل بلکه از نظر ماهیتف واقعا متفاوت اند.
3- این نظریه به فرایندهای شناختی نیروی پویشی نسبت خواهد داد، مثل برنامه ریزی و قصد. آلپورت معتقد بود اغلب افراد مشغول برنامه ریزی کردن برای زندگی آینده شان هستند، در حالی که بسیاری از نظریه های روان شناختی مشغول ردیابی کردن زندگی آنها در گذشته هستند و در حالی که به نظر هر یک از ما می رسد که به طور خودانگیخته فعال هستیم، بسیاری از روان شناسان به ما می گویند که فقط واکنشی هستیم.
با این که قصد در تمام انگیزه ها دخالت دارد اما این شرط سوم بیشتر به قصد بلند مدت اشاره دارد. زن جوانی پیشنهاد تماشای یک فیلم را رد می کند زیرا ترجیح می دهد آناتومی مطالعه کند. این ترجیح با هدف او برای گرفتن نمرات خوب در دانشگاه هماهنگ است و به برنامه های او برای پذیرفته شدن در دانشکده پزشکی ربط دارد که برای تحقق بخشیدن قصد دکتر شدن او ضروری است.
زندگی بزگسالان سالم آبنده گراست و ترجیحات، هدف ها، برنامه ها و قصدها را دربردارد. البته این فرایندها همیشه کاملاً منطقی نیستند، مثل زمانی که افراد اجازه می دهند عصبانیت شان بر برنامه و قصدهای شان غلبه کند.
4- نظریه مناسب انگیزش نظریه ای است که منحصر به فرد بودن عینی انگیزه ها را منظور می کند. انگیزه منحصر به فرد عینی با انگیزه کلی انتزاعی فرق می کند به طوری که دومی به جای انگیزش واقعی یک فرد واقعی، بر اساس نظریه از پیش موجود قرار دارد.
نمونه انگیزه منحصر به فرد عینی دِریک است که علاقه دارد توانایی خود را در بازی بولینگ بهبود بخشد. انگیزه او عینی است و روشی که او می خواهد بازی خود را بهبود بخشد منحصر به خود اوست. برخی از نظریه های انگیزش رفتار دریک را به نیاز پرخاشگری نسبت می دهند، برخی دیگر به سایق جنسی و برخی دیگر به سایق ثانوی که بر اساس سایق نخستین آموخته شده است. آلپورت صرفا خواهد گفت که دریک می خواهد بازی بولینگ خود را بهبود بخشد زیرا که دوست دارد بازی بولینگ خود را بهبود بخشد. این انگیزه منحصر به فرد، عینی و از لحاظ کارکردی خودمختار دریک است.
انگیزه ای که از لحاظ کارکردی خود مختار است، کنونی و خودکفاست، این انگیزه از انگیزه قدیمی تری ناشی می شود اما از لحاظ کارکردی از آن مستقل است. آلپورت خودمختاری کارکردی را به این صورت تعریف کرد: هرگونه سیستم انگیزش اکتسابی که تنش های درگیر در آن از همان نوع تنش های پیشین نیستند که این سیستم اکتسابی از آن به وجود آمده است.
به عبارت دیگر آنچه به صورت انگیزه فرد آغاز شده است به صورت انگیزه تازه ای در می آید که از لحاظ تاریخی در راستای انگیزه اولیه قرار دارد اما از نظر کارکردی مستقل از آن است. برای مثال امکان دارد کسی در آغاز برای ارضا کردن گرسنگی باغبانی می کرده اما سرانجام به باغبانی به خاطر خود این کار علاقمند می شود.
آلپورت دو سطخ خودمختاری کارکردی را مشخص کرد:
خودمختاری کارکردی مستمر
خودمختاری کارکردی مستمر از دو سطخ خودمختاری کارکردی، ابتدایی تر است. آلپورت این اصطلاح را از کلمه استمرار اقتباس کرد که عبارت است از گرایش به تاثیر گذاشتن بر تجربه بعدی.
خودمختاری کارکردی مستمر در حیوانات و انسان ها یافت می شود و بر اصول ساده عصب شناختی استوار است. نمونه خودمختاری کارکردی مستمر موشی است که یادگرفته مازی را برای تغذیه شدن بپیماید اما بعدا حتی زمانی که سیر شده به پیمودن ماز ادامه می دهد، چرا این موش پیمودن ماز را ادامه می دهد؟ آلپورت خواهد گفت که این موش صرفا به خاطر تفریح ماز را می پیماید.
آلپورت به موارد دیگری از خودمختاری کارکردی مستمر اشاره کرده است که انگیزش انسان، نه حیوان را دربردارند. مورد اول اعتیاد به الکل، توتون، یا داروهای دیگر در صورتی است که ولع یا میل شدید فیزیولوژیکی برای آنها وجود نداشته باشد. افراد الکلی با اینکه انگیزش فعلی شان از لحاظ کارکردی از انگیزه اولیه آنها مستقل است، به مشروبخواری ادامه می دهند.
نمونه دیگر، به تکالیف کامل نشده مربوط می شود. تکلیفی که یک بار شروع شده اما بعد قطع شده است ادامه خواهد یافت و تنش تازه ای برای کامل کردن آن تکلیف به وجود می آورد. این تنش تازه با انگیزش اولیه تفاوت دارد. برای مثال به دانشجویی برای هر قطعه معمای 500 قطعه ای که با موفقیت کنار هم بچیند، 10 سنت پرداخت می شود.
فرض کنید که او به حل کردن معماها علاقه ای ندارد بلکه انگیزش اولیه فقط کسب مقداری پول است. در ضمن فرض کنید پاداش پولی او به 45 دلار محدود میشود بنابراین بعد از اینکه او 450 قطعه را کامل کرد، پاداش را به حداکثر رسانده است. آیا این دانشجو 50 قطعه باقی مانده را در غیاب پاداش پولی تکمیل خواهد کرد؟ اگر او این کار را انجام دهد پس تنش جدیدی ایجاد شده و انگیزه او برای کامل کردن این تکلیف به صورت کارکردی از انگیزه اصلی او برای دریافت پول خودمختار است.
خودمختاری کارکردی شخصی
سیستم انگیزشی که به شخصیت یکپارچگی می بخشد، خودمختاری کارکردی شخصی است که به آن انگیزه های خودکفایی اشاره داردکه با خویشتن مرتبط هستند. معماها و الکل به ندرت به صورت منحصراً مال من انگاشته می شوند. آنها بخشی از خویشتن نیستند، بلکه فقط در حاشیه شخصیت وجود دارند. از سوی دیگر مشاغل، سرگرمی ها و تمایلات به جوهر شخصیت نزدیک تر هستند و بسیاری از انگیزه های مربوط به آنها از لحاظ کارکردی خودمختار می شوند.
برای مثال امکان دارد خانمی در ابتدا به خاطر نیاز به پل شغلی رار بگیرد. در آغاز این شغل ملال آور و حتی شاید ناگوار باشد. اما بعد از چند سال، او برای گذراندن زندگی به شغل خود علاقمند می شود، مقداری از زمان تعطیلات خود را در کار کردن سپری می کند و حتی سرگرمی هایی را که با شغل او ارتباط دارند به وجود می آورند.
ملاک خودمختاری کارکردی
به طور کلی انگیزه جاری تا حدی که دنبال هدف های تازه ای باشد، از لحاظ کارکردی خودمختار است، بدین معنی که آن رفتار حتی در صورتی که انگیزه آن تغییر کند، ادامه می یابد.
برای مثال کودکی که ابتدا راه رفتن را یاد می گیرد، به وسیله سایق رسشی برانگیخته می شود اما بعدا برای افزایش دادن تحرک یا پرورش عزت نفس راه می رود. همین طور دانشمندی که در آغاز خودش را به یافتن پاسخ هایی برای مسایل دشوار متعهد می داند، ممکن است سرانجام از جستجو کردن بیشتر از راه حل رضایت کسب کند. در این صورت انگیزه او از انگیزه اصلی یافتن پاسخ ها به لحاظ کارکردی مستقل است. امکان دارد او به جستجوی زمینه تحقیق دیگری برآید با اینکه این زمینه جدید با زمینه قبلی تفاوت دارد. مسائل جدید می تواند او را به جستجو کردن هدف های تازه و تعیین آرمان های بالاتر وادارند.
فرآیندهایی که از لحاظ کارکردی خودمختار نیستند
خودمختاری کارکردی توجیهی برای همه انگیزه های انسان نیست. آلپورت هشت فرایند را نام برد که از لحاظ کارکردی خودمختار نیستند:
1- سایق های زیستی، مانند خوردن، نفس کشیدن و خوابیدن؛ 2- انگیزه هایی که مستقیماً با کاهش سایق های اساسی ارتباط دارند؛ 3- اعمال بازتابی نظیر پلک زدن؛ 4- قابلیت های سرشتی یعنی یعنی هیکل، هوش، خلق و خو؛ 5- عادت هایی که در جریان شکل گیری هستند؛ 6- الگوهای رفتار که تقویت نخستین نیاز دارند؛ 7- والایش هایی که بتوان آنها را با امیال جنسی کودکی مرتبط دانست؛ 8- برخی از نشانه های روان رنجوری یا بیمارگون.
هشتمین فرآیند (نشانه های روان رنجوری یا بیمارگون) ممکن است انگیزه های خودمختار را شامل شوند یا نشوند. آلپورت به عنوان مثالی از نشانه وسواسی که از لحاظ کارکردی خودمختار نیست، مورد دختر 12 سالهای را نقل کرد که عادت داشت هر دقیقه چندین بار لب های خود را به حالت ماچ کردن غنچه کند. این عادت از حدود 8 سالگی شروع شده بود، از زمانی که مادر این دختر به او گفته بود وقتی هوا را تو می دهد، خوب است و وقتی آن را بیرون می دهد، بد است. هنگامی که عادت او ادامه یافت، علت وسواس خود را سرکوب کرد و به بوسیدن هوای بد ادامه داد.
رفتار وسواسی او ممکن است خودکفا و از لحاظ کارکردی خودمختار به نظر برسد. با این حال آلپورت ملاکی را برای متمایز کردن وسواسی که از لحاظ کارکردی خودمختار است و وسواسی که خودمختار نیست، توصیه کرد.
وسواس هایی که بتوان آنها را از طریق درمان یا تغییر رفتار برطرف کرد از لحاظ کارکردی خودمختار نیستند، اما آنهایی که شدیداً در برابر درمان مقاوم هستند، خودکفا بوده و بنابراین از لحاظ کارکردی خودمختارند. در صورتی که درمان به این دختر 12 ساله امکان پی بردن به دلیل عادت خود را بدهد، او می تواند غنچه کردن لب هایش را متوقف کند. از سوی دیگر برخی از نشانه های بیمارگون وظیفه سبک زندگی کنونی را بر عهده دارند و از تجربیات قبلی که این آسیب را برانگیخته اند، مستقل هستند.
برای مثال تلاش های فرزند دوم برای جلو زدن از برادر بزرگترش ممکن است به سبک زندگی وسواسی تبدیل شود و به صورت تلاش های ناهشیار برای جلو زدن از تمام رقیبان یا شکست دادن آنها درآید. از آنجایی که این گونه روان رنجوری ریشه دار احتمالاً پذیرای درمان نیست، ملاک آلپورت را برای خودمختار بودن کارکردی برآورده می سازد.
انگیزش هشیسار و ناهشیار
آلپورت بیش از هر نظریه پرداز شخصیت دیگری بر اهمیت نگرش هشیار تاکید دارد، بزرگسالات سالم عموماً از کاری که انجام می دهند و دلایل انجام دادن آن آگاه اند. تاکید او بر انگیزش هشیار به ملاقات او با فروید در وین و واکنش هیجانی او به این سوال فروید که و آیا این پسربچه تو بودی؟ بر میگردد.
پاسخ فروید این مفهوم ضمنی را در بر داشت که این جوان 22 ساله با تعریف کردن ماجرای پسربچه تمیز در تراموا، در واقع به صورت ناهشیار درباره وسواس پاکیزگی خودش صحبت می کرد. آلپورت تاکید داشت که انگیزش او کاملاً هشیار بود، او صرفا می خواست نظر فروید را درباره فوبی آلودگی در این بچه بداند.
با این حال آلپورت وجود یا حتی اهمیت فرآیند ناهشیار را انکار نکرد. او از این واقعیت آگاه بود که برخی انگیزه ها توسط تکانه های نهفته و سایق های والایش یافته برانگیخته می شوند. برای مثال او باور داشت که اغلب رفتارهای وسواسی به صورت خودکار تکرار می شوند، معمولاً خودشکن هستند و گرایش های ناهشیار آنها را تحریک می کنند. آنها اغلب از کودکی سرچشمه می گیرند و حال و هوای بچگانه را تا بزرگسالی حفظ می کنند.
بیشتر بخوانیم:
شخصیت در جهت گیری های منش (Character orientation)
دیدگاه اوتوکرنبرگ در خصوص نظریه روابط شیء
افراد خودشکوفا چه ویژگی های مشترکی دارند؟