فروم و گروهی از روان شناسان، روان کاوان، انسان شناسان، پزشکان و متخصصان آمار، از اواخر دهه 1950 تا اواسط دهه 1960 منش اجتماعی را در چیکونکواک دهکده ای در 50 مایلی جنوب مکزیکوسیتی، کشور مکزیک، بررسی کردند.
اعضای این تیم، با تمام بزرگسالان و نیمی از کودکان در این دهکده کشاورزی که 162 خانواده و تقریباً 800 سکنه را شامل می شد، مصاحبه کردند. مردم این دهکده عمدتاً کشاورز بودند و از زراعت روی قواره های کوچک زمین های حاصلخیز امرار معاش می کردند.
فروم و میشل مکوبی آنها را اینگونه توصیف کردند: آنها خودخواه، مظنون نسبت به انگیزه های دیگران، بدبین نسبت به آینده و جبرگرا و تقدیرگرا هستند. بسیاری از آنها سلطه پذیر و خودخوار شمار، با این حال مستعد شورش و انقلاب هستند. آنها خود را از مردم شهری حقیرتر، احمق تر و نه چندان با فرهنگ احساس می کنند. آنها در رابطه با تاثیرگذاری بر طبیعت یا ماشین صنعتی، احساس عجز و ناتوانی کوبنده ای می کنند.
آیا کسی می توانست انتظار داشته باشد جهت گیری های منش فروم را در چنین جامعه ای پیدا کند؟
این تیم پژوهشگر بعد از زندگی با ساکنان این دهکده و کسب پذیرش آنها، از فنون گوناگونی که برای پاسخ دادن به این سوال و سوال های دیگر ترتیب یافته بودند، استفاده کردند. از جمله ابزارهای پژوهشی، مصاحبه های مفصل، گزارش های رویا، پرسشنامه های مشروح و دو ابزار فرافکن آزمون لکه جوهر رورشاخ و آزمون اندریافت موضوع بودند.
فروم معتقد بود منش بازاری ثمره تجارت مدرن است و به احتمال زیاد در جوامعی وجود دارد که تجارت دیگر شخصی نیست و افراد خود را به صورت کالا در نظر می گیرند. بنابراین تعجب آور نیست که این تیم پژوهشی مشخص کرد جهت گیری بازاری در این روستاییان کشاورز وجود ندارد.
با این حال این پژوهشگران شواهدی برای چند تیپ منش دیگر پیدا کردند که رایج ترین آنها تیپ بی ثمر-گیرنده بود. افراد این جهت گیری را داشتند به دیگران مراجعه کنند و انرژی زیادی را صرف خشنود کردن کسانی کنند که آنها را برتر می دانستند. روز پرداخت دستمزد مردان کارگری که از این تیپ بودند، حقوق خود را به صورت نوکرمآبانه قبول می کردند، انگار که آنها خودشان آن را به دست نیاورده بودند.
دومین تیپ شخصیت بسیار متداول، منش ثمربخش-محتکر بود. افراد این تیپ سختکوش، ثمربخش و مستقل بودند. آنها معمولاً قواره های زمین خودشان را کشت می کردند و مقداری از محصول خود را برای غذا و بذر ذخیره می کردند تا در صورت خشکسالی در آینده، دچار مشکل نشوند. احتکار به جای مصرف کردن برای زندگی آنها حیاتی بود.
شخصیت بی ثمر-بهره کش سومین جهت گیری منش بود که در این دهکده مشخص شد. مردان دارای این تیپ به احتمال بیشتر درگیر مبارزات با چاقو و تفنگ می شدند، در حالی که زنان شایعه پراکن های بدخواه بودند. تنها در حدود 10 درصد جمعیت عمدتاً بهره کش بودند و درصد بسیار کوچکی افراد بسیار فقیر این دهکده را تشکیل می دادند.
تعداد بسیار کمی از سکنه این روستا ثمرخبش-بهره کش توصیف شدند، فقط 15 نفر در کل دهکده ثروتمندترین و قویترین مردان دهکده از جمله این افراد بودند. مردانی که با بهره گیری از تکنولوژی کشاورزی جدید و افزایش اخیر توریسم، سرمایه اندوخته بودند. آنها با وابسته نگه داشتن روستاییان بی ثمر-گیرنده نیز از آنها بهره کشی می کردند.
در مجموع فروم و مکوبی، بین جهت گیری های منش در این دهکده مکزیکی و جهت گیری های نظری که فروم چند سال قبل مطرح کرده بود، شباهت زیادی را گزارش دادند. البته این تحقیق انسان شناختی را نمی توان تایید نظریه فروم دانست. شاید فروم به عنوان یک اصل تحقیقی، چیزی را که انتظار یافتن آن را داشت پیدا کرده باشد.
بیشتر بخوانیم:
شخصیت در جهت گیری های منش (Character orientation)