امروز: دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۲ برابر با ۱۷ ربيع الأول ۱۴۴۵ قمری و ۰۲ اکتبر ۲۰۲۳ میلادی
سه شنبه, ۰۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۰۰
۲
PNAZAR
نسخه چاپی

مکتب شک گرایی در باستان و نمایندگان برجسته آن

مکتب شک گرایی در باستان و نمایندگان برجسته آن
به گزارشتمیم نیوز

هم زمان با رواقیان مقدم که مشهورترین تحله های بعد از ارسطو هستند شک گرایان پدید آمدند.

شک گرایی به عنوان مشربی فلسفی در طی بحران جامعه یونان باستان چونان واکنشی بود به سامانه های فلسفی پیشین به ویژه رواقیان که کوشیده بودند یا جهان حسی را با برهان های مشاهده ای تبیین کنند، مانند رواقیان، یا از راه عقلانی به حقیقت برسند مانند افلاطون و ارسطو، و در انجام این کار اغلب با یکدیگر به تناقض افتاده بودند.

شک گرایی در تعلیمات پورو، آرکسلانوس، کارنئادس، سکتوس امپیریکوس و دیگران به اوج خود رسید. شک گرایان نخستین با پیروی از سوفسطاییان به نسبیت شناخت انسانی، عدم امکان اثبات آن به لحاظ صوری و بستگی اش به شرایط گوناگون (شرایط زندگی، ئضع اندام های حسی، تاثیر سنن و عادات و جز آن) معطوف شدند.

شک کردن به امکان هر شناخت موثق و مبرهن و عموماً پذیرفته شده، زیر لایه پنداشت اخلاقی شک گرایی عهد باستان را تشکیل می داد. شک گرایان قدیم خودداری از داوری را به جهت نیل به آرامش کامل روح (آتراکسیا) و از این رهگذر خوشباشی را هدف فلسفه موعظه می کردند. شک گرایان اما هرگز خودشان از داوری خودداری نمی کردند. آنان آثاری در انتقاد از جزم اندیشی فلسفی مشاهده ای می نوشتند و استعاره ها یا برهان خود را به هواداری از شک گرایی مطرح می نمودند.

پورو اهل الیس، پایه گذار شک گرایی عهد باستان بود. گویند از پیروان دموکریت بوده و با عقاید سوفسطاییان و نیز با نظریه های مکتب کورنایی آشنا بوده است. دغدغه وی بیشتر مسائل اخلاق-خوشبختی و نیل به آن بوده است. به گفته دیوگن لائرتیوس، نوشته ای از او در دست نیست و آنچه از او آورده شد از نوشته های شاگردان او از جمله تیمون است. پورو درصدد بود که به آتراکسیا یا آرامش کامل روح برسد با پرهیز از درد و رنج و با خودداری از قضاوت و شک کردن در آراء فیلسوفان.

او می گفت آدم دانا نباید آرامش روان خود را با قضاوت کردن درباره چیزها، خواه از نظر حقیقی بودنش و خواه از نظر ارزش آنها بر هم زند زیرا چگونه مردم می توانند در اندیشه ای متفق باشند در حالی که آنچه برای گروهی به مرحله یقین رسیده برای گروهی دیگر در مرحله شک باشد و یا عین خطا؟ بنابراین خردمند کسی است که هیچ حکمی صادر نکند و رای ای را بر رای دیگر ترجیح ننهند زیرا همه حقایق نسبی و همه آرا متساوی اند.

یکی دیگر از شک گرایان مشهور آرکسیلانوس اهل پیتانه بود. گویند هم زمان ثئوفراست جانشین ارسطو و نیز اپیکور و زنون بوده و با همه آن ها آشنا بوده است. نخست به شاگردی ثئوفراست رفته و سپس وارد آکادمی اول شده و نزد کرانتور، پولمون و کراتیس، شاگردان اسپوسبیوس و کسنوکرات تحصیل کرده است. پس از مرگ کراتس جانشین کسنوکرات به ریاست آکادمی برگزیده شد ولی روش آکادمی او را که در این زمان بیشتر جزمی شده بود نپذیرفت و آن را تغییر داد و به همین علت است که او را بنیانگذار آکادمی دوم دانسته اند.

آرکسیلائوس از این اصل افلاطونی که جهان نمودها فقط حس شدنی ولی شناختنی نیست نتیجه می گرفت که آدم دانا نباید درباره چگونگی چیزها و کارهای جهان داوری کند. به نظر آرکسیلائوس، بدون تعیین حقیقت و خطای امور، یعنی بدون اینکه چیزی را درست و چیز دیگر را نادرست بدانیم کردار ناممکن خواهد بود.

از این رو روش شک فقط برای این است که هرکس نتواند نخستین اندیشه خوئ را درست ترین اندیشه پندارد و برای این است که انسان باید از داوری درباره چیزهایی که فقط تصوری از آنها دارد خودداری کند.

یکی دیگر از پیروان پورو و آرکسیلائوس که نیمه سده دوم ق.م به ریاست آکادمی رسید کارنئادس بود. به نظر سکتوس امپیریکوس وی را باید متعلق به آکادمی سوم دانست.

از قرار معلوم کارنئادس از ژرف بین ترین فیلسوفان آن دوره به شمار می رفته است. نظراتی که وی اظهار داشته بیشتر انتقاد از اندیشه های رواقیان بوده است. سیسرو در کتاب خود راجع به تقدیر ایرادی را که کارنئادس به نظریه کریسیپوس رواقی وارد آورده روایت کرده است.

کریسیپوس کوشیده بود تا نشان دهد که تقدیر با اختیار منافات ندارد. کارنئادس گفته است که قبول حکم تقدیر مستلزم این است که هیچ امری را در حوزه اختیار خویش نشماریم. وی می گفت از این مقدمه که هیچ امری بدون علت حادث نمی شود نمی توان نتیجه گرفت که همه امور به حکم تقدیر روی می دهد. بسا ممکن است که علل مستقلی از خارج به مجموعه اشیا راه یابد و مانند رشته هایی به تار و پود آنها بپیوندد و اراده مختار انسان نیز یکی از جمله همین علل باشد.

کارنئادس مثل آرکسیلائوس و به خلاف پورو، اهل بدبینی و نومیدی نبود بلکه این دو تن می گفتند که جهان بسیار ژرف تر و پیچیده تر از آن است که رواقیان می پنداشتند و با اصول و نگرش خود که بر اصالت عقل استوار بود یک جا و به یک باره ادعای شناختن آن را داشتند.

به طور کلی باید عنوان کرد که شک گرایی مشربی فلسفی است که امکان شناخت عینی واقعیت را زیر سوال می برد. شکاکیت به ندانم گویی نزدیک است و در ادوار تکامل اجتماعی که آرمان های اجتماعی در حال تزلزل و آرمان های نوین هنوز خود را بروز نداده است بسیار شایع است.

این مشرب به مثابه آیینی فلسفی در طی بحران جامعه باستان به مثابه واکنشی به سامانه های فلسفی پیشین که می کوشیدند جهان محسوس را با دلایل انفعالی و تاملی تبیین کنند پدید آمد و با انجام این کار غالباً با یکدیگر به تضاد می افتادند.

شک گرایی در تعالیم پورو، آسه سیلائوس، کارنئادس، آمه سیدموس، سکتوس امپیریکوس و دیگران به اوح خود رسید. به دنبال سنت های سوفیست ها، نخستین شکاکان توجه را به نسبیت شناخت بشری یعنی ناممکن بودن اثبات آن و وابستگی اش به اوضاع احوال گوناگون مانند شرایط زندگی، وضع اندام خای حسی، تاثیر سنت ها، عادت و جز آنها، معطوف نمودند.

شک و تردید در باب امکان هر شناخت قابل قبول عموم و مستدل زیر لایه فرایافت اخلاقی و شکاکیت قرار گرفت. شکاکان به جهت نیل به آرامش کامل ذهن خودداری از داوری و بدین گونه خوشبختی را به عنوان هدف فلسفه موعظه می کردند. اما خود شکاکان به هیچ وجه از داوری باز نمی ایستادند. آنان آثاری در انتقاد از جزمیات فلسفی تاملی می نوشتند و مسائل یا دلایل خودشان را به پشتیبانی از شکاکیت مطرح می کردند.

در فلسفه سده های 17 و 18 تمایلات شک گرایانه گوناگونی پدید آمد که نقش مهمی در مردود شناختن جزمیات ایدئولوژی قرون مسطائی ایفا کردند. آثار مونتنی، کارن، ابیل و دیگران دلایل متألهان را مورد تردید قرار دادند و بدین گونه زمینه را برای مواضع فکری مخالفان آنان فراهم نمودند.

از سوی دیگر شک گرایی پاسکال، هیوم، کانت و دیگران امکانات عقل را به طور کلی محدود ساخت و راه را برای ایمان مذهبی هموار نمود. در فلسفه نوین، پوزیتیویسم یا مثبت گرایی از دلایل سنتی شک گرایی در راستای اهداف خودش بهره گرفته است بدین معنا که تمامی داوری ها، تعمیم ها و فرضیات را اگر نتوانند مورد آزمون تجربه قرار گیرند، بی فایده تلقی می کند.

 

بیشتر بخوانیم:

اتم گرایان

ماتریالیسم مکانیکی توماس هابز/اهمیت هندسه در فلسفه هابز

 رابطه بلوخ با دین چگونه بود؟

تاثیر فلسفه بر زندگی

 تحول فلسفه تجربه گرا به پوزیتیویسم

 اگزیستانسیالیسم؛ تقدم وجود بر ماهیت

سوبژکتیویسم چیست؟

فلسفه مارکس و مارکسیسم



+ 2
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.