زربر فرانسوی تنها دانشمند سده دهم
در سده دهم از حکمای الهی تنها فردی که قابل ذکر است زربر فرانسوی است که او هم از مسلمانان اندلسی (اسپانیا) کسب فیض کرده بود و در پایان عمر به مقام پاپی رسید و عنوان سیلوستر دوم را اختیار کرد. او به اسپانیا رفته و در آنجا به زبان عربی و در ریاضیات و هیئت و نجوم تحصیل نمو. از آن پس دانشویان اروپایی ممالک اسلامی را منبع علم و حکمت شناختند، به آنجا سفر کردند و به تحصیل زبان عربی و کسب معلومات از فضلا و حکمای مسلمان پرداختند.
همچنان که مسلمانان با ترجمه کتب یونانی به خزانه دانش های فلاسفه یوان باستان دست یافتند، اروپایان نیز با ترجمه کتب عربی به لاتینی مفتاح دانش ها را به دست آوردند تا اینکه در سده های یازدهم تا سیزدهم میلادی در فلاسفه و متکلمان بزرگی را در قرون وسطای متاخر به وجود آوردند.
آنسلم کانتربوری متأله و فیلسوف مدرسی دوره نخست
وی بر این باور بود که ایمان باید مقدم بر شناخت باشد. آدمی برای این که بفهمد باید ایمان داشته باشد، ایمان اما می تواند بر عقل استوار باشد. در مناقشه بر سر کلیات آنسلم جانل واقع گرایی افراطی را گرفت. او چونان آگوستین قدیس برهان از هستی شناسی را چونان دلیل وجود خدا می دانست. بدین معنا که او می گفت همین که خدا در تفکر ما به مثابه بزرگترین ذاتیکه به تصور آید، وجود دارد، دلیل بر این است که خدا وجود دارد.
روسلین، ژان مدرسه گرای فرانسوی
او به جهت بحث های خود با آنسلم کانتربوری و آبه لار و نیز به لحاظ تعبیر بدعت آمیزش از تثلیث چونان کلافی از سه خدای جداگانه شهرت یافت. این آموزه از سوی کلیسا محکوم گشت و روسلین ناگریز شد در شورای سوئیسون ها نظر خود را تقبیح کند. او یکی از پایه گذاران سنت نام گرایانه در فلسفه قرون وسطاست. بنا به گواهی آنسلم، روسلین تایید کرد که مفاهیم کلی تنها نام ها، عناوین و صرفاً ارتعاش های هوا می باشند. به نظر روسلین، تنها شایا مفرد حساً ادراک پذیر وجود دارند. در میان اثار او فقط نامه ای به آبه لار محفوظ مانده است.
پیتر آبه لار فیلسوف و حکیم الهی فرانسوی
او فلسفه را با تاکید بر دیالکتیک در پاریس آموخت. در مناقشه های راجع به مبحث کلیات، جانب نام گرایان را گرفت. آبه لار که بر زندگی فکری دانشگاه پاریس در اوایل دوازدهم تسلط داشت، تاکید کرد که اهل تفکر کسی است که توانایی درک و تعمق در علل نهانی چیزها را دارد. علل پنهانی عللی است که چیزها از آن سرچشمه می گیرند و به جای تجربه حسی باید عقل پژوهیده شود. سن برنارد به وی حمله کرد و گفت او می پندارد که خود میتواند تنها به اتکاء خرد انسان خدا را کاملاً ادراک کند. آبه لار پس از افشای رابطه پنهانی عاشقانه با الوئیز اخته شد. الوئیز بعداً با او ازدواج کرد.
راجر بیکن متفکر انگلیسی قرون وسطا، پیشگام علم تجربی نوین
او اندیشه پرداز مدافع صنعتگران شهری و افشاگر عادات، ایدئولوژی و سیاست فئودالی بود. وی به علت نظرات مخالف آمیزش با جزم اندیشی کلیسا از استادی دانشگاه آکسفورد محروم شد و به دستور مقامات کلیسا در صومعه ای محبوس گشت. او ضمن محکوم کردن جزمیان مدرسی یا اسکولاستیک از مطالعه تجربی طبیعت و رویکرد نوین و مستقل به امر آموزش دفاع کرد. وی به آزمایش و ریاضیات به عنوان وسایل نیل به شناخت علاقه داشت و هدف از علم را افزایش قدرت انسان بر طبیعت می دانست. به رغم نشانه هایی از کیمیاگری، ستاره بینی و خرافات جادوگرانه در آثار او، وی رشته حدسیات علمی و آموزشی قابل توجهی پیشنهاد کرد. از جمله وی برای نخستین بار در باختر زمین فرمول باروت را نوشت و روش های استفاده از آیینه ها و عدسی ها را برای بزرگ نمودن پژوهید.
توماس آکیناس متأله کاتولیک ایتالیایی، راهب دومینیکان و پیرو قدیس آلبرت کبیر
فلسفه ایده آلیستی عینی او در نتیجه تحریف ارسطوگرایی و سازگار کردن آن با مسیحیت بود. آکیناس مفاهیم ماده گرایانه فلسفه ارسطو را بیرون آورد و بر عناصر ایده آلیستی اش، آموزه جنبنده ناجنبیده نخستین جهان و جز آنها، تاکید گذاشت. او با ابن سینا و ابن رشد که یک عقل فعال برای انسان در نظر گرفته بودند مخالفت کرد و بر این باور بود که این رای از ارسطو نیست. آموزه های نوافلاطونی نیز تاثیر چشم گیری بر نظرات او داشت. در مناقشه درباره کلیات موضع او رئالیسم میانه رو بود. او کلیات سه سنخ را پذیرفت: اشیا مفرد قبلی (در عقل الهی)، در خود اشیاء (چوان عام در خاص) و پس از اشیاء (در ذهن انسانی که آنرا می شناسد).
اصل عمده توماس گرایی هماهنگی ایمان و عقل است، توماس آکیناس بر این باور بود که خرد قادر به اثبات عقلانی وجود خدا و ابطال شبهات مربوط به حقایق دین است اما وی این نظر آگوستین قدیس و آنسلم را که چون وجود خدا در تفکر ما وجود دارد پس خدا وجود دارد، نپذیرفت و گفت نمی توان قائل به این بود که هر چه به فکر می آید، واقعیت هم دارد. با این همه می گفت هر چیز موجود در نظم سلسله مراتبی آفریده خدا جفت و جور می شود. این آموزه سلسله مراتب وجود، بازتاب سازمان دهی کلیسا در عصر فئودالی بود.
جان دونس اسکاتوس، راهب فرانیسکن، نماینده برجسته مدرسیان قرون وسطا
وی در اسکاتلند زاده شد و در دانشگاه های آکسفورد و پاریس تحصیل کرد. به گفته مارکس، او الهیات را ناگزیر ساخت که خود، ماده گرایی را موعظه کند. او که مخالف توماس آکیناس بود کوشید فلسفه را از الهیات جدا کند، به این دلیل که یافتن دلایل عقلانی برای ایده خلقت از هیچ محال است و پذیرفت که عقل وابسته به اراده است. به نظر وی خدا آزادی مطلق است. در جدال قرون وسطایی بر سر کلیات او از نام گرایی حمایت کرد. او در تاکید به تقدم افراد واژه heacceitas را به معنای این بودن یا اینیّت ابداع کرد. او مانند ارسطو علوم نظری را به بخش طبیعیات، ریاضیات و مابعدالطبیعه تقسیم کرد. این وظیفه طبیعیات است که به مطالعه وجود موجودات بپردازد و فیلسوف باید در مورد کل وجود بحث کند.اگر فیلسوف به بررسی وجود موجودات محدود بپردازد دیگر نمی توان او را فیلسوف خواند.
آلبرت کبیر فیلسوف، طبیعت شناس و حکیم الهی آلمانی
او و شاگردش توماس آکیناس بهمحالفت با تعبیر ابن رشدی فلسفه ارسطو و علیه نام گرایان اسکولاستیک برخاستند. وی از ایده های ارسطو برای پروراندن دستگاه فلسفی-الهی واحدی استفاده کرد. او سلسله مقالاتی درباره تاریخ طبیعی نوشت که در آن ضمن استفاده از اسطوره ها و افسانه های انجیلی گزارش مستقیمی نیز از طبیعت ارائه داده است.
ویلیام اوکامی، فیلسوف و متگلم مدرسی انگلیسی و مدرس دانشگاه آکسفورد
او با این که خود روحانی و راهب بود و زندگی خویش را در ترویج و دفاع از مسیحیت کرد در امور سیاسی اعتقاد داشت که پاپ حق دخالت در امور دنیوی را ندارد به عبارت دیگر قلمرو پاپ روحانی و اخروی است نه این جهانی. در کلام او نیز اوکامی مسائل مربوط به ایمان را از فلسفه و علوم طبیعی جدا کرد. او همراه دونس اسکات یک متأله مخالف با نظرات توماس آکیناس، ادعا کرد که وجود خداوند و جزمیات دینی را نمی توان به کمک عقل شناخت و منحصراً باید با ایمان به آن دست یافت و از این رو فلسفه باید از دین جدا باشد. او از نام گرایان برجسته بود که مفاهیم کلی را مجموعه ای از نشانه ها می دانست که در خارج از ذهن واقعیت ندارند، آنچه در خارج از ذهن وجود دارد اشیاء و واقعیات موجود می باشند.
فلاسفه و متکلمان برجسته در جهان اسلامی
در سده نهم هنگامی که اروپا هنوز در عصر ظلمت به سر می برد، فرهنگ درخشان دنیای اسلام گرچه در سوریه جوانه زده بود، به زودی در دو انتهای شرقی و غربی آن، یعنی ایران و اسپانیا، شکوفه داد. سوری ها هنگام فتح اعراب به ارسطو علاقه مند بودند زیرا نسطوریان او را بر افلاطون، فیلسوف مورد علاقه کاتولیک ها، رجحان می نهادند. اعراب نخستین معلومات خود را از فلسفه یونان از سوری ها کسب کردند و بنابراین از همان آغاز ارسطو را مهم تر افلاطون دانستند.
بااین همه ارسطوی آنان جامه نوافلاطونی بر تن داشت. الکندی یعنی نخستین کسی که به زبان عربی فلسفه نوشت و یگانه فیلسوف قابل ذکری که خود از اعراب بود، بخشی از رساله های نه گانه فلوطین را ترجمه کرد و ترجمه خود را تحت عنوان الهیات ارسطو انتشار داد.
در همین احوال مسلمانان در ایران با هندوستان تماس پیدا کردند و در سده نهم از طریق ترجمه ای که خوارزمی از کتاب های نجومی و ریاضی از زبان سانسکریت ارائه داد با نجوم و ریاضی آشنایی یافتند. سپس آن کتاب به زبان لاتینی ترجمه شد. به نوشته برتراند راسل مغرب زمین نخستین بار از این کتاب آموخت و همین نویسنده کتاب دیگری هم درباره جبر نوشت که تا سده شانزدهم به عنوان کتاب درسی به کار می رفت.
ترجمه متون علمی-فلسفی از زبان عربی به لاتین به ویژه از نیمه دوم سده دوازدهم میلادی رواج خاصی یافت. یهودیان به سبب آشنایی با زبان های عربی و لاتینی و اسپانیایی و نیز آشنایی با تفکر اسلامی در ترجمه و انتقال متون علمی و فلسفی از جهان اسلام به اروپا نقش مهمی داشتند. در سده دوازدهم جنوب ایتالیا به ویژه جزیره سیسیل و اسپانیا دو مرکز مهم انتقال متون عربی به اروپا و ترجمه آنها به زبان لاتین بود. در نیمه دوم این سده ترجمه های فلسفی فزونی گرفت و آثار بسیاری از ابن سینا، کنید، فارابی و غزالی و ابن رشد به زبان لاتینی ترجمه شد.
اهمیت ابن رشد در فلسفه مسیحی بیش از فلسفه اسلامی است. آثار وی در سده سیزدهم به وسیله مایکل اسکات به لاتینی ترجمه شد. نفوذ ابن رشد در اروپا بسیار بود، نه تنها در فیلسوفان مدرسی بلکه در متفکران غیررسمی آزاد اندیشی که منکر بقای روح بودند و ابن رشدی نامیده می شدند. در میان فلاسفه حرفه ای ستایندگان ابن رشد در آغاز در میان راهبان فرانسیسی و سپس در دانشگاه پاریس بودند. از برجسته ترین فیلسوفان اسلامی می توان به ترتیب تاریخ تولد آنها از این اشخاص نام برد:
کِندی
ابویوسف یعقوب ابن اسحاق کندی بنیانگذار فلسفه ارسطویی عرب و معروف به پدر فلسفه اسلامی است. کندی نخستین فیلسوف عرب است که ضمن مطالعه فلسفه و علم به زبان عربی فلسفه نوشته است. او اخترشناس، ریاضی دان و طبیب نیز بود.
مسائل فلسفی مورد بحث او همان هادند که حکمای یونانی نیز مورد بحث قرار داده بودند اما وی تنها به نقل اقوال ارسطو و افلاطون و دیگر حکمای یونانی اکتفا نکرده و استقلال فکری خودرا از دست نداده و آرایی را اختیار کرده که آنها را موافق تمایلات فلسفی خاص خود و معتقدات دینی اش تشخیص داده است. کندی در فلسفه طبیعی ارسطویی است ولی قِدَم و اصول و مبنای آن را انگار می کند و نیز در موردن فس عقیده ارسطو را نفی می کند و عقیده افلاطونی را می پذیرد، زیرا اندیشه افلاطون را با اسلام سازگارتر می داند.
اما رای او درباره صفات خدا اسلامی و معتزلی و متاثر از رواقیان است. در فرهنگ فلسفی پروگرس درباره وی آمده است که چون جهان بینی او بر علیت گرایی استوار بود، نظراتش از سوی فقیهان جزم اندیش به اتهام رفض و بدعت تکفیر شد.
فارابی
ابونصر معروف به فارابی در شهر فاراب از بلاد ترکستان متولد شد و در دمشق درگذشت. پدرش ایرانی الاصل و مادرش از ترکان بود. فارابی پیش از آن که به تحصیل فلسفه بپردازد، به کار قضاوت مشغول بود. گویند او با زبان های متعددی آشنابود و قدر مسلم این که او به زبان عربی و فارسی و ترکی و کردی به خوبی تسلط داشت. فارابی برای تحصیل فلسفه و منطق در عهد المقتدر به بغداد رفت و پس از تسلط بر منطق سی سال آخر عمر را به تألیف و شرح تعلیم آن گذراند. او در فلسفه اسلام مکتب تازه ای گشوده است، مکتبی با بنیانی استوار و حلقه های به هم پیوسته و انسجامی چشم گیر.
وی اگرچه از افلاطون و ارسطو و فلوطین مطالب زیادی اخذ نمود ولی آنچه ازدیگران اخذ کرده رنگ خود را بر آنها زده است: فارابی نه رواقی، نه مشایی و نه نوافلاطونی بلکه یکی از شارحان آثار ارسطوست. ابن سینا گفتها ست که کتاب مابعدالطبیعه ارسطو را چهل بار خوانده و نفهمیده تا به کتاب اغراض مابعدالطبیعه فارابی دست پیدا کرده و با مطالعه آن مشکلات خود را یافته است.
کتاب او الموسیقی کبیر هم از حیث نظری و هم از لحاظ عملی درخورد اهمیت بسیار و درخور بحث مفصل است. فارابی در قرون وسطا شهرت به سزایی داشت.
یهودیان آثار او را به عبری ترجمه کردند و برخی آثار او را از عبری یا عربی به لاتین ترجمه کردند. به او معلن ثانی لقب دادند. مهم ترین قسمت فلسفه فارابی سیاست است فارابی در این زمینه کتب بسیاری نوشته که از آن میان رساله آراء اهل مدینه فاضله اوست که در مورد ضرورت اجتماع و انواع اجتماعات سخن گفته است و در آن همچون ارسطو هدف سیاست را تحصیل سعادت ذکر کرده است.
ابن سینا
ابوعلی سینا، فیلسوف و طبیب دانشمند علوم طبیعی و شاعر آسیای مرکزی بود و در بخارای ایران زاده شد. ضمن وفاداری به اسلام، نقش قابل توجهی در گسترش میراث فلسفی و علمی جهان باستان و بیش از همه تعلیمات ارسطو در میان اعراب و از طریق آنها در اروپا ایفا کرد.
او کارهای زیادی برای تفکر عقلانی و ترویج علوم طبیعی و ریاضیات انجام داد. او در تعلیمات فلسفی خود عناصر ماتریالیستی وایده آلیستی نظرات ارسطو را حفظ کرد و گاه میان ارسطوییان و نو افلاطونیان نوسان داشت. ابن سینا منطق، فیزیک و مابعدالطبیعه ارسطو را گسترش داد.
وی با قبول تمامیت ماده، آن را علت تنوع اشیا خاص می دانست و با ستاره بینی و خرافات دیگر به مخالفت برخاست. اثر عمده وی دانشنامه، معلومات دقیقی از نظرات خود در منطق و فیزیک را به نمایش گذاشته است.
او که شاگرد ابونصر فارابی بود، آراء و نظرات آن استاد را با تفصیل بیشتر بیان کرده است.
ابن رشد
ابن رشد، ابوالولید محمد ابن احمد، که در قرطبه یا کوردوای اندلس یکی از مراکز اندیشه اسپانیا و نیز زادگاه فیلسوف عبری ابنمیمون زاده شد. او در خاندانی که سالها مهد علم و فقاهت بود پرورش یافت. ابن رشد به شارح ارسطو معروف شده است. بسیاری او را به عنوان مهم ترین فیلسوف اسلامی می شناسند. بن مایه مشترکی که در سراسر نوشته های او دیده می شود این است که میان دین و فلسفه اگر به درستی درک شوند، هیچ گونه ناسازگاری وجود ندارد. او با تفسیرهای مفصلی که بر ارسطو نوشت نظرات او را تا آنجا که در آن زمان میسر بود از تاثیرات نوافلاطونی پاک کرد.
تفکر او به گونه نبوغ آسایی خلاق و بسیار جدلی بود، برهان های محکمی که ارائه داده است، مایه اعجاب پیروان فلسفی او در جامعه های یهودی و مسیحی شد. او می گفت دو صورت از حقیقت وجود دارد یک صورت دینی و یک صورت فلسفی و منعی وجود ندارد که آن دو حتی به جهان متفاوتی اشاره کنند.
مساله رابطه فلسفه و دین به صورت مشکل بزرگ در هر دینی و در ضمیر هر انسانی موجود بوده است پیش از این فلاسفه یونان و سپس فیلون اسکندرانی و نیز آباء مسیحیت و نیز متفکران اسلامی با این مساله روبرو بوده اند و با میانه گزینی آن را حل کرده اند. توجهی که فلاسفه اسلامی به این امر نشان دادند از چند جنبه بود.
یکی این که فلسفه قدیم یونان در چند مساله با دین اسلام مبانیت داشت، یکی مساله خلق عالم و قدیم بودن آن و صفات خدا و امثال آن بود. دیگر آنکه فلسفه آماج تیر تهمت فقهاء شده بود. این گروه غالباً مردم را علیه این پیشرفت فکری که می پنداشتند برای دین خطر بزرگی است تحریک می کردند. فلاسفه با این عمل خو یعنی با میانه گزینی می خواستند از آسیب این گروه های متعصب و نیز از خشم فقهاء و رجال دولتی در امان بمانند.
آنچه از ابن رشد درخور اهمیت است این است که او فیلسوف است نه شارح و این فیلسوف خود دارای آرایی است و مشربی که با دیگرفلاسفه اسلامی که پیش از او بودند، مخالف است. ارنست رنان درباره او گفته است عقل انسانی همواره خواهان استقلال خویش است. او را مقید کنید که از نصّ تجاوز نکند، وی آزاد اندیشی خود را در آن می داند که آن نصّ را دگرگون کند و هرگز حاضر نیست از ویژگی حقوق خود، یعنی اندیشه شخصی صرف نظر کند.
از مشهورترین کتاب های ابن رشد تهافت التهافت است که در ردّ نظرات غزالی را با نظری عمیق تحلیل می کند و در مقام استادی بزرگ در رد مطالب آن سخن می گوید. غزالی در کتاب خود سخت بر فلاسفه تاخته و براهین آنها را به ویژه در مورد قِدَم عالم و صفات خداوند انکار کرده و آنان را خیال پرداز خوانده است. ابن رشد به دقاع از فلاسفه پرداخته و ثابت کرده که غزالی نظرات آنان را تحریف کرده است.
بیشتر بخوانیم:
فلسفه در قرون وسطا با مکتب اسکولاستیک یا مدرسیان
جان اسکات اریگنا از فلاسفه برجسته اسکولاستیک