در سراسر سده 9 میلادی تنها یک نفر در اروپا به فلسفه و دانش مشهور بود که او هم اهل ایرلند انگلستان بود. جزایر بریتانیا به ویژه ایرلند از ثبات نسبی برخوردار بود و فراگیری علوم در آنجا رواج خاصی داشت. ایرلندیان علاوه بر زبان لاتینی با زبان یونانی نیز آشنا بودند. یکی از اینان جان اسکات اریگنا بود.
او که نخستین فیلسوف قرون وسطا محسوب شده است، متولد ایرلند بود که در اواخر سده 9 میلادی به فرانسه و آلمان رفت و در مدرسه دربار شارل کله طاس، نوه شارلمان امپراتور کارولنژی به تدریس پرداخت.
مشرب فلسفی او نوافلاطونی و سخت تحت تاثیر دیونیسیوس آریوباغی بود. با شناختی که از زبان یونانی داشت برخی از آثار اینان را به زبان لاتینی ترجمه و تفسیر کرد و میانجی آشنایی غربیان لاتینی با سنت فلسفی-کلامی نوافلاطونی واقع در شرق یونانی زبان شد.
اما برخلاف آگوستینوس قدیس بسیاری از مفاهیم اساسی فلوطین را به گونه ای مستقیم در فلسفه خود وارد کرد و چون از مصونیت قدیسی برخوردار نبود، نوشته هایش با واکنش شدید کلیسا و متکلمان آن روبرو گشت، چندان که کلیسا نوشته های او را سانسور کرد و طبق روایتی او را به دیری در جنوب انگلستان تبعید نمود و برخی گفته اند که در آنجا به دست راهبان متعصب از پای درآمد. آنچه مسلم است آثار او و کسانی که مظنون به هواداری او بودمد به دستور پاپ هونوریوس رم سوزانده شد.
مهم ترین اثر وی کتاب در تقسیم طبیعت است که از بزرگترین آثار فلسفی قرون وسطاست و در آن اریجنا آموزه عرفانی خود را برمبنای نوافلاطونی به روشنی توضیح داده است. از او رساله ای نیز درباره علم الهی و تفاسیری بر انجیل یوحنا و بر آثار دیونیسیوس آریوباغی (مجعول) و ماکسیموس اعتراف دهنده باقی مانده است.
اریجنا هستی را به چهار طبیعت تقسیم می کند:
1- آن که خالق است و مخلوق نیست.
طبیعت نخست یا خداوند، توصسف ناپذیر و ناشناختنی است. او برتر از وجود است. مقوله های ارسطویی بر او حمل نمی شوند زیرا که مقولات مزبور، مقولات وجودی اند، در حالی که طبیعت نخست برتر از وجود است. اریجنا در روش شناخت خداوند تحت تاثیر دیونیسوس آریوباغی بود. او نیز بر این باور بود که چون خداوند برتر از وجود است، ناشناختنی و توصیف ناپذیر است. در روش ایجابی مفاهیمی از مخلوقات انتزاع و مطلق شده و بر خدا حمل می شود. دلیل آن این است که علت در معلول بیان شده است. بدین سان می گویند که خداوند خیر، نور، سعادت و وجود است؟ در حالی که خداوند واقعا این مفاهیم نیست، او برتر از هر صفت و مفهوم است اما نفی این صفات از او به معنای آن نیست که او صفات مخالف آن را دارد.
2- آن که خالق است و مخلوق است.
مُثُل افلاطونی الهی موجود به مثابه علت نخستین است. عالم مُثُل یعنی عالم وجود از عدم خلق شده است. منظور اریجنا از عدم، طبیعت نخست است. طبیعت دوم چون از واحد صادر شده است، واحد است ولی در عین واحد محض بودن بالقوه نوعی تکثر در خود دارد که علت تکثر در طبیعت سوم است. اریجنا خلقت عالم مُثُل را آشکارا بیان می کند و با این مطلب از سنت کلیسایی فاصله می گیرد. او با رجوع به دیونیسیوس اظهار می دارد که علم پیشبینی خداوند به موجودات همان وجود موجودات است و نتیجه می گیرد که چون موجودات با خلقت وجود می یباند، هنگامی که ابن از اَب صادر می شود، یعنی هنگامی که عقل خداوند به پیدایی می آید، در همان مرحله مُثُل نیز در ابن خلق می شود.
این خلقت از زمان بوده است و در نتیجه خلقت ازلی است یعنی خلقت بدان سان که آگوستینوس و کلیسای کاتولیک اعلام کرده بودند در زمان نبوده که آنها وجود نداشته باشند، ولی ازلیت آنها در تمام جهان مانند یکدیگر نیست. از این جهت این که صانع و مصنوع ازلیت شان یکسان نیست، ازلیت ابن هیچگاه بدون مُثُل که در او خلق شده اند نبوده است. در مورد اَب و ابن نیز با این که اریجنا هر دو را خدا می دانست ولی بر این باور بود که سرمدیت این دو نیز یکسان نیست، چون در هر صورت ابن معلول است و اَبن علت. اَب علت وجودی خود است اما ابن علت وجودی خودش نیست و معلول دیگری یعنی اب است. چنین می نماید که برای اریجنا چونان برای افلاطونیان میانه و نوافلاطونیان، در خودِ الوهیت نیز درجه و مرتبه وجود دارد.
مرتبه نخست خدای اب است که برتر از وجود می باشد. در رتبه دوم خدای ابن قرار دارد که وجود و عقل کل است. او برخلاف تفسیر آگوستینوس می گوید در جمله آغازین سفر پیدایش که در ابتدا خدا آسمان ها و زمین را آفرید، منظور از ابتدا کلمه یا ابن است. آسمان ها و زمین نیز عقول الهی و مُثُل اند که اب و ابن خلق کرده است. در اینجا منظور از آسمان ها، مُثُل مخلوقات عقلی و منظور از زمین مُثُل مخلوقاات مادی است. به نظر اریجنا ابتدای انجیل یوحنا نیز با اظهار این که هر چه موجود شده است در کلمه نور بود، خلقت مُثُل را بیان کرده است.
3- آن که مخلوق است و خالق نیست.
یعنی طبیعت سوم، موجودات این جهانیِ محسوس ادراک ناپذیرند. به نظر اریجنا خلقت یک بار اتفاق افتاده است و آن هم در عقل خداوند. خلقتی که در طبیعت سوم یا این جهان مشاهده می کنیم، گسترش خلقت ازلی در عالم طبیعت است.
اریجنا با حمایت از خلقت از عدم، ماده را مخلوق در نظر گرفت و با فیلسوفان قدیم که ماده را ازلی می دانستند، به مخالفت برخاست. خداوند ماده را که به لحاظ وجودی در مقابل او بود خلق کرد. او چون قادر مطلق است توانایی خلق موجودات شبیه و غیرشبیه به خود را دارد. با این که سرمدی و کامل است، موجودات مخلوق زمانمند و ناقص را خلق کرد. او در رساله تفسیر بر انجیل یوحنا چندین بار از شر بودن ماده سخن گفت. خلفت ماده را بر اثر گناه دانست ولی هیچگاهد آن را به خدایی دیگر یا نیزویی مستقل از خداوند نسبت نداد.
4- آن که نه خالق است و نه مخلوق.
از نظریه دیونیسیوس آمده است که می گوید همه اشیا به خدا باز می گردند. درست است که اریجنا در کل عالم که آن را طبیعت می نامد، قائل به چهار قسمت شده است اما طرح کلی تفکر او نیز مانند سایر فلاسفه نوافلاطونی در واقع دو حرکتی است: نزولی و صعودی، یعنی صرفا همان صدور و رجعت و نه چیز دیگر، طوری که می توان گفت که سه قسمت اول تقسیمات طبیعت با مراحل نزول و صدور مطابقت دارد و قسمت چهارم با مرحله صعود یا رجعت.
به طور خلاصه ؛ به نظر اریگنا وجود خدا را در وجود اشیا می توان دید. در نظم آنها حکمتش را و در حرکت آنها حیاتش را. وجودش اب است و حکمتش ابن و حیاتش روح القدس. او می گوید دیونیسیوس حق دارد که هیچ نام حقیقی نمی توان بر خدا نهاد. جان با انکار مادیت اشیا محسوس با مشائیان مخالفت می ورزد، افلاطون را سرآمد فلاسفه می نامد. دیدگاه وحدت وجودی او که واقعیت مادی اشیا را مردود می شناسد مخالف نظریه مسیحیت است. تعبیری که وی در مورد آفرینش از لاوجود ارائه داد طوری بود که کلیسا او را محکوم کرد. تثلیث او شباهت به تثلیث فلوطین دارد. با همه کوششی که وی در این باره می کند باز در حفظ تساوی اقانیم ثلاثه در می ماند.
ترجمه جان از رساله منسوب به دیونیسیوس آریوباغی در تفر قرون وسطایی تاثیری عظیم گذاشت. شاید اکثر مطالب خلاف مذهب در نظریات او نتیجه تاثیر آن رساله باشد که به سبب رابطه فرضی نویسنده اش با پولس رسول به اشتباه او را صحیح الاعتقاد می پنداشتند و از این رو بعدها او را دیونزیوس مجعول لقب دادند. او خلقت را قدیم می داند و چون این خلاف مذهب است، ناگزیر است که بگوید شرح سفر پیدایش از باب تمثیل و استعاره است و بهشت و هبوط آدم را نباید به آن معنا که از ظاهر کلمات برمی آید.
بیشتر بخوانیم:
فلسفه در قرون وسطا با مکتب اسکولاستیک یا مدرسیان