هیوم چگونه موفق می شود که با چنین براندازی، درافتادن با این همه باورهای سنتی دیرینه به سر ببرد؟ ما با چنین شناخت مان چقدر می توانیم با شک گرایی زندگی کنیم؟ هیوم ما را به موثق بودن شناسایی علمی مان، به نابودی اخلاق و دین بهنجار به شک انداخت و آنها را بی معنا و گمره کننده معرفی کرد.
او گفت: هنگامی که ما کتابخانه ها را در می نوردیم و کتاب هایی را مرور می کنیم که آن اصول را تعقیب کرده اند چه ویرانی ها باید به بار آوریم. جلدی از الهیات یا مابعدالطبیعه مدرسی را برمیداریم و بگذار بپرسم: آیا این استدلالی انتزاعی راجع به کمیت یا عددی را در خود گنجانیده است؟ نه. آیا حاوی استدلالی تجربی درباره امور واقع و هستی است؟ نه. پس آن را به شعله ها بسپار، زیرا محتوای آن چیزی جز سفسطه و توهم نتواند بود.
پس ما چه برحای گذاشته ایم؟ اصول تجربی هیوم برای ما چه باقی گذاشته است؟ در جهان واقع ما محدود به تاثرات و تصورات مان هستیم. که نمی دانیم آنها به چه علت پدید می آیند و ناپدید می شوند.
ما نمی دانیم که یک جهان خارجی وجود دارد. ما نمی دانیم که آیا ما هویتی شخصی چونان خود ثابتی در طول عمرمان داریم. ما شناختی از اقعیت نهایی یا واقعیت خدا نداریم. تصور جوهرهای جسمانی و روحانی بی معناست.
قوانین علمی طبیعت چیزی جز اتصال دائمی تاثرات و اجبار روان شناختی خود ما نیستند. باورهای دینی مبتنی بر ادعاهایی بی دلیل و توهم آمیزند. قواعد سنتی عقب برای راهنمایی اخلاق فاقد نیرویی انگیزنده اند.
بنیادی منطقی، عقلانی یا عینی از هر نوع برای شناخت ما وجود ندارد. علم، دین و اخلاق به روانشناسی انسانی، به قوانین تداعی معانی یا به عواطف و ترس فروکاسته می شود. پس چه باقی میماند؟
پاسخ هیوم اراده یک شک گرایی ملایم و معتدل است. هنگامی که عقل وامیماند، طبیعت به کار ادامه می دهد. اصل راهنما در زندگی انسانی غیر از عقل است. انسان ها چونان جانوران مخلوق غریزه اند. غریزه حیوانی مان ما را برای اعتماد کردن به حواس و اتکا به دانش محدودی که داریم آماده می سازد.
شک گرایی تام ناممکن است، هیچ کس نمی تواند حتی برای چند ساعتی در آن پابرجا بماند.
هیوم می گوید تعقل فلسفی نظیر تعقل خودش نمی تواند باورهای غریزی مان را به جهان بیرونی زایل سازد که آتش می سوزاند، که خورشید فردا طلوع خواهد کرد.
ما از طریق غریزه حیوانی اعتمادی حیوانی به جهان حسیات داریم و بدین گونه ما قادریم که در جهان کارکرد داشته باشیم. اعتماد حیوانی، نه فلسفه بر زندگی مان فرمان می راند.
هیوم با استقرار عامل روان شناختی اعتماد حیوانی، شک گرایی افراطی خود را در مورد شناخت مان از جهان ملایم، متعادل و عبرت آموخته کرده است. او اما این کار را نه با نشان دادن پایه عینی شناخت مان بلکه با یادآوری دوباره این نکته انجام می دهد که معلومات متعارف ما مانند علم، دین و اخلاق فقط بر روان شناسی انسانی استوارند.
زندگی عادی ما از طریق اعتمادی حیوانی جریان دارد، ما از پنجره فوقانی بنای یادبود واشنگتن عبور نمی کنیم اما در جهان عقلانی، اعتماد حیوانی از نابود سازی ادعای مان برای شناخت به وسیله فلسفه شناخت درس نمی گیرد.
اما آیا هیوم در انکار کردن وجود خود و اعتبار قوانین علمی، منسجم و بی تناقض است؟ آیا احساس های ذره گانی برای توضیح علت تجربه انسانی کافی اند؟ آیا ذهن در ادراک فقط کارپذیر و منفعل است؟ این نقدها را به فلسفه هیوم خواهیم دید. اما رد کردن هیوم وظیفه ای برای نظریه هیا شناخت یکه به دنبال او می آید خواهد بود.
فیلسوفان بعدی و به ویژه امانوئل کانت سعی خواهند کرد که به شک گرایی هیوم پاسخ دهند و بنیادی برای شناخت پیدا کنند. هیوم تاثیر نیرومند بر فلسفه تحلیلی معاصر انگلستان بر جای گذاشت.
فرهنگ فلسفه در مورد هیوم می نویسد که به باور هیوم وظیفه شناخت نه در فهم وجود که در توانایی اش برای راهنمایی زندگی عملی است. در نزد او تنها موضوع شناخت موثق ریاضیات است. تمامی موضوعات دیگر مطالعه، به واقعیاتی مربوط است که آن ها را منطقاً نمی توان به اثبات رساند و تنها می توان از تجربه استنتاج کرد.
همه عقاید مربوط به موجودات نیز از تجربه آغاز می شوند، تجربه ای که هیوم آن را به گونه ایده آلیستی می فهمید. برای او واقعیت تنها جریانی از احساساتی هستند که علل آنها نامعلوم و شناخت ناپذیرند. او مساله وجود یا عدم جهان عینی را غیر قابل حل می دانست.
یکی از روابط بنیادی ناشی از تجربه، رابطه علت و معلول است این را نه با شهود و نه با تحلی و استدلال نمی توان استنتاج کرد. اگر پدیده ای به دنبال پدیده ای دیگر می آید از این نمی توان نتیجه گرفت که اولی علت و دومی معلول است. حتی بسامدترین رویدادها در زمان حاکی از نیروی پنهانی نیست که به وسیله آن یک شی چیز دیگری را به وجود می آورد ولی مردم میل دارند که از رفتار شیء معینی در گذشته رفتارهای مشابه همان شی را در آینده استنباط کنند. آنان تنها به نیروی عادت چنین استنباط می کنند.
هیوم بدین گونه سرشت عینی علیت را انکار می کند. به باور هیوم جریان احساسات و تاثرات ما آشفته مطلق هم نیست، برخی چیزها برای ما روشن، زنده و ثابت به نظر می آیند و این برای زندگی روزمره کاملاً کافی می نماید. تنها لازم است بفهمیم که منبع ایقان نه شناخت نظری بلکه ایمان است.
در زمینه اخلاق هیوم نظریه سودگرایی را گسترش داد و سود را معیار اخلاق دانست در فلسفه دین او خود را منحصر به پذیرفتن این نکته کرد که علل نظم در عالم به عقل شباهت دارد. اما تمامی اصول الهیات و فلسفی راجع به خدا را انکار کرد.
شک گرایی هیوم، بنیاد نظری سودگرایی و جهان بینی عقلانی بورژوازی بود. اثر عمده او، تحقق در باب فهم انسانی بود. ندانم گویی و بی یقینی هیوم بر ایده آلیسن معاصر تاثیر چشم گیری داشت و به عنوان یکی از منابع اصلی عقیدتی مثبت گرایی نو خدمت کرد.
بیشتر بخوانیم:
تحلیل هیوم از علیت و پیوند ضروری
باروخ اسپینوزا، بنیان گذار روش هندسی در فلسفه، استنتاج از تعاریف اصل های بدیهی