امروز: شنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۱۸ ربيع الأول ۱۴۴۶ قمری و ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی
سه شنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۲:۲۲
۲
PNAZAR
نسخه چاپی

هگلیان جوان چه کسانی بودند و چه رویکرد فلسفی داشتند؟

هگلیان جوان چه کسانی بودند و چه رویکرد فلسفی داشتند؟
به گزارشتمیم نیوز

تاثیر هگل حتی پس از مرگش، در دانشگاه ها در سرتاسر آلمان در اوج بود. اکنون پیروان هگل دو پاره شده بودند، گروه های راست و محافظه کار و گروه های چپ انقلابی :

1- دوگویی های هگل و هگلیان

چگونه کشاکش سیاسی در پروس به تضاد شدید میان دو گروه پیروان هگل تبدیل شد؟ هگل صدای روشنفکری مسلط در آلمان بود و کش مکش درباره هگل از معانی دوپهلو، دوسویه، ناسازه نما و طنزآمیز خود هگل سرچشمه می گرفت.

الف- از یک سو هگل دولت مسیحی، ژرمانیک پروس را چونان عالی ترین نقطه اوج تمامی تاریخ انسانی ستایش کرده بود و از سوی دیگر نظریه دیالکتیک را چونان بی قراری بی پایان، نفی هر چه وجود دارد. برای فراهم آوردن تغییر و تکامل به سوی عقلانیت بیشتر ارائه داده بود.

هگلیان جوان وجه انقلابی این دو سویگی هگل را می گرفتند که بنابرآن دولت پروس که در واقع بیش از پیش به اقتدارگرایی و سرکوبی اندیشه های مترقی می گروید از نیروی انتقاد و نفی دیالکتیک مصون نبود و باید مورد حمله قرار می گرفت.

ب- ابهام و ایهام دیگر میراث هگل هگلیان راست و چپ را به مناقشه ای سخت کشانید. از یک سو هگل جز تحقیر لیبرالیسم و مولفه های دوقلوی آن، فرد محوری و مردم سالاری، چیزی نداشت. برای هگل دولت قدرت مطلق و مرجعیت  اخلاقی بر فرد دارد اما از سوی دیگر فلسفه تاریخ انسانی این است که آن پیشرفت روح محدود و متناهی در آگاهی به سمت آزادی است.

هگلیان جوان بر وجه انقلابی این نسخه دوم دوسویگی و دعوت به آزادی علیه دولت پروس را تاکید می کردند.

ج- مورد سومی از سخن دوپهلوی هگل، دوسویگی یا سخن دوپهلو درباره خدا بود. مابعدالطبیعه هگل نگرش هیجان انگیز به واقعیت چونان روح یا ذهن مطلق، خدایی که کلیت مطلق حقیقت عقلانی، تمامی عقلانیت مفهوم مند است. اما از سوی دیگر هگل تصدیق می گرد که خدا فقط در قلمرو انسانی وجود دارد.

خدا وجود دارد آنچنان که در آگاهی انسانی، در اذهان محدود، در نهادهای اجتماعی، در طی تاریخ هویدا می شود و عینیت تبلور می یابد. هگلیان جوان وجه انقلابی این دو گویه و ایهام را درباره خدا گرفتند و راه خود را سرانجام به نتیجه خداناباوری رساندند، بدین معنا که خدایی که فقط چونان در شعور و ذهن انسانی وجود دارد اصلا وجود ندارد.

د- و باز معنای دوسویه دیگری از هگل برجا مانده بود: این گزاره مشهور که واقعی معقول است و معقول واقعی است. هگلی های محافظه کار و امقلابی بر سر این گزاره شگرف و به ستوه آورنده به نبرد پرداختند. اردوی محافظه کار به نیمه نخست گزاره هگل واقعی عقلانی است، تاکید می کردند و آن را بدین معنا تعبیر می کردند که هرچه وجود دارد، در فرآیند عقلانی دیالکتیک که تبلور مطلق است، ضروری است.

بنابراین کوشش برای تغییر وضع موجود به ویژه کوشش برای تغییر دادن و بی اعتبار کردن دولت پروس مخالفت با فرآیند عقلانی دیالکتیک، و خلاصه مخالفت با خدایی است که در دولت و پادشاه تجسم یافته است. اما از سوی دیگر اردوی انقلابی به نیمه دوم گزاره توجه داشتند که عقلانی واقعی است.

آنان معتقد بودند که منظور هگل هرگز دفاع از وضع موجود نبوده و نگفته است که هرچه وجود دارد اعم از مغشوش یا بی ارزش عقلانی است.

بنابر نظر  هگلیان جوان مراد هگل این بود که هرچه عقلانی است ادعای موجود بودن دارد و مهم ترین وظیفه فیلسوف این است که از تمامی نهادهای اجتماعی انتقاد کند، طوری که آنها بتوانند عقلانی تر و بنابراین واقعی تر شوند.

انتقادگری شعار هگلیان جوان شد.

اکنون می توان تاثیر نیرومند هگلیان جوان، این انقلابی کنندگان فلسفه هگل را بر مارکس حدس زد. آنان علیه تقدس حکومت و دولت پروس، به ادامه فرایند نفی دیالکتیکی برای رسیدن به شکل عالی تر حکومت دعوت می کردند.

آنان علیه استبداد سیاسی، برای پیشرفت در آزادی دعوت می کردند، علیه دفاع از عقلانی خواندن هرچه وجود دارد اصرار داشتند و می گفتند آنچه وجود دارد باید مورد انتقاد قرار گیرد، طوری که بتواند عقلانی گردد و در صورت لزوم با انقلاب قهرآمیز.

تمامی این ها را هگلیان جوان برمبنای قرائتی که از هگل داشتند ارائه می دادند. دیدگاه دوران سالخوردگی خود هگل، نه انقلابی بود نه فعال کننده و در طی سال های برلین بیش از پیش محافظه کار و توکل گرایانه بود. اما هگلیان جوان تلاش میکردند پیامی انقلابی در هگل پیدا کنند و در پیدا کردن آن محق بودند، هگل هم سوی انقلابی و هم سوی محافظه کار داشت.

هگلیان در قلب دیالکتیک هگل اصل نفی را کشف کردند، اصلی که به موجب آن، هر مفهوم، هر ساختار، هر نهادی ضرورتاً در معرض انتقاد، حمله و تغییر یافتن و حذف شدن قرار دارد. اصل نفی هگل مولد ضروری تغییر دیالکتیکی، ناسازنما، طنز و دوسویگی است. هگلیان جوان سویی را گرفتند که پشتیبان اندیشه آنان بود.

2- تاثیر هگلیان جوان: انتقاد گروی، الوهیت انسان، انقلاب جهانی

اما این هگلیان جوان مصمم با فقط تعبیر و تاویل فلسفه هگل خرسند نمی شدند. آنان در سه جبهه فکری اصلی گام های جدی برداشتند. نخست با اندیشه نقدگرایی. شعار نقدگرایی الهام بخش آنان در نوشتن جزوه ها و کتاب هایی بود که قوانین، تفکر سیاسی، فلسفه و دین را مورد حمله قرار می داد.

مارکس نقد گرایی را چونان ابزار مهمی برای تغییر جهان می دانست. مارکس در اواخر سال 1843 به دوست خود آرنولد روگه، هگلی انقلابی و چهره مهمی در تکامل اولیه مارکس تاکید میکرد آنچه اکنون مورد نیاز است عبارت است از نقدی بی رحمانه از هر چیز موجود، بی رحمانه به دو معنا: این نقد نباید از نتایج خود بیمی به خود راه دهد و نباید از کش مکش با قدرت های مستقر عقب بنشیند.

و در مقاله ای که به صورت نقد فلسفه حق هگل نوشت، هنوز درباره نقدگرایی چونان ابزاری برای تغییر جهان سخن می گفت او نوشت نقدگرایی چاقوی کالبدشکافی نیست بلکه یک سلاح است. دشمنی را هدف قرار میدهد که نمی خواهد او را رد کند بلکه قصد نابودی اش را دارد.

اما مارکس گرچه هرگز اهمیت نقدگرایی فکری را انکار نکرد به زودی نظر خود را در مقدم دانستن ان چونان موثرترین سلاح برای تغییر جهان تغییر داد. به جای نقدگرایی تئوریک، سلاح نهایی تغییر جهان برای او نیروی متشکل پرولتاریا گشت.

جبهه دوم در پیکار هگلیان جوان از نقد آنان به مفهوم دو سویه هگل از خدا مایه می گرفت. خدایی که تنها چونان آگاهی انسانی فقط به صورت انسان وجود دارد، اما آنان نتیجه بسیار جالب تری از مفهوم هگل درباره خدا اخذ نمودند، اگر کل تکامل عقلانیت در قلمرو انسانی توسط انسان صورت می گیرد، پس خدای راستین انسان است. بدین گونه موجود انسانی به مقام الوهیت ارتقا یافت.

انسان خداست، این مفهوم مست کننده و پر طمطراق به جبهه سوم پیکار هگلیان جوان انجامید. الوهیت انسان، سرشت خداگونه او، هنوز تحقق نیافته است. آنچه باید صورت گیرد یک انقلاب است، انقلابی جهان گستر علیه شرایط موجود جهان که جهانی را بسازد که موجود انسانی بتواند در آن چونان خدا زندگی کند. پس جبهه سوم مفهوم انقلاب جهانی ضروری آینده است، انقلابی که در آن نهادهای جهان طوری دستخوش نابودی گردد که بشود آن را برمبنای فلسفه هگل البته به تعبیر انقلابی اش از نو ساخت.

این سه جبهه پیکار هگلیان جوان، نقد بی رحمانه چونان سلاحی سیاسی، مفهوم الوهیت انسان چونان جانشین خدا و آرزوی انقلابی جهانی که به موجب آن، نظم موجود جهان نابود و نظم عقلانی نوینی در جای آن استقرار یابد، باری این سه مضمون را مارکس از همان سال های همکاری با هگلیان جوان دانشگاه برلین یک کاسه کرد. این ها مضمون دایمی درون تفکر متکامل او باقی ماندند.

 

بیشتر بخوانیم:

فلسفه هگل

 آشنایی با پوزیتیویسم ویتگنشتاین

 نظریه دموکراسی بورژوایی جان لاک

 مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی

 ماتریالیسم مکانیکی توماس هابز/اهمیت هندسه در فلسفه هابز

 مکتب شک گرایی در باستان و نمایندگان برجسته آن

 منابع مکتب افلاطون

 فلسفه و جنسیت/ فلسفه و فمینیسم



+ 2
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.