امانوئل کانت، فیلسوف و دانشمند آلمانی، بنیادگذار ایده آلیسم کلاسیک آلمانی. او در شهر کوینسبرگ زاده شد و در آنجا تحصیل و کار کرد و معلم و استاد دانشگاه شد. او بنیادگذار ایده آلیسم انتقادی یا فراگذرنده (ترانساندانستال) بود. در دوره به اصطلاح پیش-انتقادی کانت فرضیه های سحابی کیهان زایی خود را صورت بندی کرد که به موجب آن منظومه سیارات از یک سحاب اصلی به وجود آمده و تکامل یافته است.
کانت در عین حال فرضیه خود درباره وجود عالم کبیر کهکشان های خارج از کهکشان ما را پیش برد و نظریه های کندی حرکت وضعی زمین بر اثر اختلاف جزر و مد و نسبییت حرکت و سکون را گسترش داد و نظریه دیگری تحت عنوان درباره سالخوردگی زمین درباره کاهش روزانه انرژی خورشید و انجماد آینده زمین منتشر کرد.
همه کنش های زمین و آسمان را تابع قوانین مکانیکی می دانست. این مطالعات که با ایده ماتریالیستی تکامل طبیعی عالم کائنات و زمین، همبسته بود، نقش مهمی در شکل دادن دیالکتیک ایفا نمود.
کانت در آثار فلسفی پیش انتقادی اش، تحت تاثیر تجربه گرایی و شکاکیت هیوم، اختلاف میان دلایل واقعیی و دلایل منطقی را مشخص کرد و در فلسفه مفهوم مقادیر منفی را معمول نمود و شوق و شور معاصرانش را به رازوری و عرفان و روح گرایی مورد استهزا قرار داد.
در تمامی این آثار نقش روش های قیاسی صوری تفکر به نفع تجرید محدود می شود. در 1770 کانت به نگرش دوره انتقادی گام گذاشت. سنجش خرد ناب در 1781 و سنجش خرد عملی در 1788 و نقد داوری در 1790 انتشار یافت.
در این کتاب ها کانت در شرح نظریه انتقادی شناخت، اخلاق، زیبایی شناسی و اصل اقتضای طبیعت پای فشرد. او در آثار دوره انتقادی اش عدم امکان ساختن سامانه ای از فلسفه نظری در اصطلاح آن روزها، مابعدالطبیعه را بدون مطالعه مقدماتی شکل های اشناخت و مرزهای توانایی شناختی انسان به اثبات رساند.
این مطالعه کانت را به آگنوستی سیسم (ندانم گویی) و اعلام این موضوع کشاند که طبیعت اشیا قائم به وجود خودشان (اشیا فی نفسه) و در اصل برای شناخت انسانی غیرقابل حصول است.
نتها شناخت پدیده ها امکان پذیر است یعنی به شیوه ای که آنها خودشان را در تجربه ما می نمایند . شناخت نظری راستین فقط در ریاضیات و علم طبیعی امکان دارد. به نظر کانت این به وسیله این واقع تعیین می شود که در ذهن انسان شکل های از پیشی ادراک حسی مانند شکل ها یا مفاهیم از پیشی عقل و شکل های از پیشی رابطه یا هم نهاده، میان چند شکلی حسی و مفاهیم عقل وجود دارد.
برای این مقال این ها مبنایی هستند برای قانون بقای جوهرها، قانون علیت و قانون هم کنشی جوهرها. بنابه نظر کانت تلاش مهار نشدنی برای شناخت مطلق از نیازهای اخلاقی عالی ذاتی در عقلل ناشی می شود. به نظر کانت زیر فشار این تلاش، خرد انسان در صدد حل مساله تناهی یا ناتناهی جهان در زمان و مکان، امکان وجود عناصر تقسیم ناپذیر جهان، طبیعت فرایندهای دست اندرکار جهان در جهان و موضوع خدا همچون وجود مطلقاً جوهری به این باور رسید که راه حل های متضاد به یکسان قابل اثبات اند: جهان متناهی و نامتنهای است، ذرات یا اتم های تقسیم ناپذیر وجوددارند و ندارند، تمامی فرایندها به لحاظ علّی مشروط اند و فرایندها (کنشها)یی نیز هستند که آزادانه روی می دهند. یک واجب الوجود مطلقی نیز هست و نیست. بدین گونه عقل بر اثر تناقض های طبیعت اش به تناقض ها تقسیم می شود.
اما این تناقض ها صرفاً ظاهری است. یک راه حل برای این معما به وسیله محدود کردن شناخت به نفع ایمان با تفاوت گذاری میان اشیا فی نفسه و پدیدارها، با قبول اینکه اشیا فی نفسه ناشناختنی اند ممکن می گردد. بدین گونه انسان همزمان آزاد نیست، همچون موجودی که در جهانی از پدیدارها به سر می برد، و آزاداست، به مثابه یک موضوع جهان فراحسی ناشناختنی؛ وجود خدا برهان ناپذیر است، برای شناخت، و در عین حال اصل ضروری ایمان وجود دارد که اعتقاد ما به وجود نظماخلاقی در جهان بر آن استوار است.
آموزه کانت درباره سرشت تناقض آمیز عقل که به او به مثابه مبنایی برای دو انگاری اشیا فی نفسه و پدیده ها و آکنوستی سیسم خدمت کرد، انگیزه ای دادبه تکامل دیالکتیک مثبت ایده آلیسم کلاسیک آلمانی.
از سوی دیگر در فهم شناخت، رفتار و کوشش خلاق، این آموزش یک مجبوس دوآلیسم، آگنوستی سیسم و فرمالیسم باقی ماند. برای مثال کانت حکم مطلق را به منزله قانونی اساسی اعلام کرد که از انسان می طلبد که از قاعده اش رهنمود گیرد که در عین حال مطلقاً مستقل از محتوای اخلاقی یک عمل است، ممکن است به یک قاعده عمومی رفتار تبدیل گردد.
در زیبایی شناسی، وی زیبایی را به لذتی بی غرضانه فروکاست که ارتباطی به این ندارد که آیا شی توصیف شده در اثری هنری وجود دارد یا ندارد و فقط به وسیله شکل تعیین می شود. اما کانت نتوانست شکل گرایی اش را به گونه ای منسجم به کار گیرد: در اخلاق، به خلاف سرشت صوری فرمان مطلق خود اصل خود ارزشی هر فرد را پیشنهاد کرد که نباید به خاطر خیر جامعه به طور کلی قربانی شود، به نظر او ذوق توانایی داوری است درباره چیزی یا تصوری به انگیزش خوش آیندی بدون شائبه غرض یا فایده.
زیبا آن چیزی است که بدون نیاز به مفهوم به طور کلی خوشایند است.
بیشتر بخوانیم:
حدود شناخت را هیوم کجا می داند؟
باروخ اسپینوزا، بنیان گذار روش هندسی در فلسفه، استنتاج از تعاریف اصل های بدیهی
تحولات فرهنگی در قرون وسطی متاخر