فیلم رستگاری در شائوشنک بهطرز خیلی عامهپسندانهای دست روی بزرگترین درد بشر میگذارد و جنبههای مختلف آن را به بهترین شکل ممکن بررسی میکند: امید داشتن در دنیایی که کشتن آن آزاد است.
«رستگاری در شائوشنک» دربارهی چیز پیچیده و حساسی به اسم «امید» است و در این فیلم «امید» پیروز میشود. ساختن فیلمی امیدوارانه خیلی آسان است، اما کار سخت این است که فیلم به جای خوراندن یک فانتزی به بیننده، حقیقت را به شفافترین و واقعگرایانهترین شکل ممکنش جلوی بیننده کالبدشکافی کند و تماشاگری را که از دنیا بریده است با امید تحت تاثیر قرار دهد و کسی را که به تاریکی باور دارد به سمت روشنایی برگرداند. «رستگاری در شائوشنک» با همه ارتباط برقرار میکند، چون امید را در همهی ما زنده میکند.
چون «رستگاری در شائوشنک» به همان اندازه که به «رستگاری» میپردازد، «شکست» را هم فراموش نمیکند. به همان اندازه که از پیروزی امید حرف میزند، قدرت لهکنندهی افسردگی و ناامیدی را هم به نمایش میگذارد. به همان اندازه که میگوید امید خوب است، به همان اندازه از خطر آن هم حرف میزند. شاید به خاطر همین است که عنصر «امید» در «رستگاری در شائوشنک» اینقدر باورپذیر و قابللمس است. چون فیلم اصلا ادعا نمیکند که رسیدن به امید کار آسانی است، بلکه اتفاقا رسیدن به آن را به یک کیلومتر سینهخیز رفتن در یک لولهی باریک پر از لجن و فاضلاب و کثافت توصیف میکند. اما ما این امید را باور میکنیم.
زندان در «رستگاری در شائوشنک» شاید جهنم مطلق نباشد، اما جهنمیترین بخش روی کرهی زمین است. برخی متفکران فکر میکنند که هستی از سه طبقه تشکیل شده است: بالاترین طبقه بهشت و پایینترین طبقه جهنم است و دنیای انسانها در میان این دو قرار دارد و حاوی المانهایی از هر دو طبقهی بالا و پایین میشود. زمین میتواند برای انسانها به اندازهی جهنم دردناک و به اندازهی بهشت لذتبخش شود. وقتی اندی دوفرین وارد زندان میشود، قدیمیها روی اینکه کدامیک از ماهیهای تازه زودتر به گریه میافتند شرطبندی میکنند. اولین نفری که گریه میکند آنقدر توسط کاپیتان زندان کتک میخورد که میمیرد. اینطوری ما با وضعیت دوگانهی زندان (زمین) آشنا میشویم. رییس زندان مهمترین قانون زندان را به تازهواردان معرفی میکند: به پروردگار احترام بگذارید و هیچوقت اسمش رو برای چیزهای ناچیز استفاده نکنید. سپس او ادامه میدهد: «پروردگار از روحتون حفاظت میکنه، اما بدنتون واسه منه». اگرچه رییس زندان مرد خداترسی به نظر میرسد و در شرایط دیگری او باید با زندانیان رفتار بهتری داشته باشد، اما حرف و رفتارش زمین تا آسمان با یکدیگر فرق دارند.
با وجود چنین رییسی، زندان باید به مکانی تبدیل شود که زندانیانش دورانِ سازندهای را پشت سر بگذارند، اما در عوض با زندانی طرفیم که گروههای متجاوز در راهروهای آن پرسه میزنند و در طول سالهایی که اندی در این زندان حضور دارد، او را با خشونت تمام مورد آزار قرار میدهند. رییس زندان با اینکه چپ و راست برای زندانیان انجیل را از حفظ میخواند و آنها را در این کار تشویق میکند، اما هیچ اهمیتی به اتفاقاتی که در زندانش میافتد نمیدهد و حتی خودش از کسانی است که قانونشکنی میکند و از زندانیان به روشهای دیگری سوءاستفاده میکند و اینگونه رییس زندان به تجسم واقعی شیطان بر روی زمین تبدیل میشود و تمام خصوصیات او مثل رفتار مستبدانه، ظلم و مجازات بیپایان را از خود نشان میدهد. وقتی اندی متوجه میشود شاهدی وجود دارد که میتواند بیگناهی او را ثابت کند، رییس زندان شاهد را میکشد و اندی را یک ماه به انفرادی میفرستد. وقتی اندی میگوید که دیگر از مهارتهایش برای پولشویی او استفاده نمیکند، او باز دوباره سر از انفرادی میآورد.
ارسطو در یکی از مشهورترین جملاتش میگوید: «کسی که در تنهایی خوشحال است، یا جانور وحشی است یا خدا». برداشتهای زیادی از این جمله وجود دارد. اما برداشتی که به بحث ما میخورد این است که اندی همان کسی است که ارسطو توصیف میکند. کسی که وقتی از انفرادی بیرون میآید، بیشتر از اینکه ناامید شده باشد، انرژی گرفته است. او در تنهایی خوشحال است و انگار فیلم میخواهد بگوید اگر رییس زندان، شیطان پرقدرتی است که همه را به بردگی خودش درآورده است، اندی هم نیروی متضاد اوست که برای آزادی آمده است. همانطور که رییس زندان عدم وجود امید و آزادی را به روش خودش به اثبات رسانده است، اندی هم باید عکس آن را به حقیقت تبدیل کند و چه کاری بهتر از فرار از زندانی که همه آن را خانهی همیشگی خودشان میدانند.
اندی از همان ابتدا دست به شورش علیه فساد مقامات مسئول زندان نمیزند، بلکه شرایط را قبول میکند و سعی میکند به جای تبدیل شدن به یکی از فاسدان یا ناامیدهای زندانی، طرز فکر خودش را در دنیا گسترش بدهد. او میداند که راه حل شورش و گوشهگیری نیست، بلکه زندان هم جامعهای است که در آن باید رشد کرد.
سرچشمهی تمام اینها قبول کردن یک حقیقت بسیار بسیار تلخ و سخت است: دنیا جای مزخرفی است و معلوم نیست چند دقیقهی بعد از کجا خنجر میخورم، اما برای بهتر کردن آن تلاش میکنم. مهمتر از تمام اینها اندی در این مدت یک هویت و حساب بانکی خیالی برای خودش جعل کرده بوده و پولهای رییس زندان را به آن حساب میریخته است و مهمتر از آن او در تمام این سالها در حال حفر تونلی در سلولش بوده است. رِد دربارهی تونل نمیداند، اما وقتی ماجرای هویت خیالی را میشنود، به خاطر استراتژی و فکر هوشمندانهی دوستش زیر خنده میزند.لحظهای که اندی از درون لولهی فاضلاب بیرون میآید و زیر شلاق باران و رعد و برق دستانش را از هم باز میکند و فریاد میزند، به یکی از لحظات بهیادماندنی تاریخ سینما تبدیل شده است.
لحظهای که اندی از درون لولهی فاضلاب بیرون میآید و زیر شلاق باران و رعد و برق دستانش را از هم باز میکند و فریاد میزند، به یکی از لحظات بهیادماندنی تاریخ سینما تبدیل شده است. مردی که امیدواریاش به نتیجه میرسد.
رستگاری در شاوشنک بدون تردید یکی از ماندگار ترین شاهکارهای هنر هفتم است که در زمره کاربردی ترین آنها نیز قرار می گیرد.. اعمال محتوای پراهمیت این فیلم در مسیر زندگی می تواند عاقبت ما را مانند اندی دوفرین معجزه گر زیبا، روشن و دلپذیر کند و ما را به رستگاری در هر زندانی که در ان هستیم راهنمایی کند...!
بیشتر بخوانیم:
Dogville؛ خدا زمین را چگونه می بیند؟
جزیره شاتر (shutter Island)، جایی که هرگز به آنجا سفر نخواهید کرد!
فهرست شیندلر؛ از پول دوستی به انسان دوستی
و خداوند هنر تصویر را آفرید و آن را در خدمت زن قرار داد
تفاوت های وسترن کلاسیک و وسترن اسپاگتی
نغمه های عرب (Arab Blues)؛ انتقاد در فضای طنز
پابلوی دوست داشتنی (Loving Pablo)؛ روایتی تازه از نگاه معشوقه پابلو اسکوبار