پارک یکی از نخستین جامعه شناسانی بود که تبیین های زیست شناختی روابط نژادی را کنار نهاد. او اصرار می ورزید که رنگین پوستان را باید بر حسب عوامل فرهنگی درک کرد نه عوامل زیست شناختی.
مثلا او مشاهده کرد در همان زمان که مهاجرت انبوه اروپاییان به این سوی اقیانوس اطلس رخ می داد، امریکاییان آفریقایی تبار نیز از مناطق روستایی جنوب به مناطق شهری شمال آمریکا مهاجرت می کردند. به نظر پارک این دو مهاجرت را می توان اساساً به یک شیوه درک کرد. در هر دو مورد توده ای اساساً دهقانی ز اجتماعات پیشامدرن و پیشاصنعتی وارد محیط مدرن و صنعتی شهری می شد و ناچار بود با آن سازگار شود.
پارک پیش تر تصور می کرد که همانند گردی نیروی اجتماعی قدرتمندی است که همچنان که اقوام گوناگون در جهان مدرن با یکدیگر برخورد می کنند، به گونه ای گریزناپذیر در آنچه او زمانی ان را دور روابط نژادی نامید گرفتار می شوند. این دور روابط نژادی فرایندی چهار مرحله ای است که با برخورد اولیه آغاز می گردد، از مراحل میانی ستیزه و همکاری می گذرد و به همانندگردی منجر می شود. بدین سان مدرنیته نیروی بزرگ همگون ساز در نظر گرفته می شد.
پارک همچنین مشاهده می کرد که ستیزه و مقاومت در برابر یکپارچگی ظاهراً ممکن است به طور نامحدودی پایدار بماند. او از این واقعیت نیز کاملاً آگاه بود که نژاد و تفاوت های نژادی به عنوان ساخته های اجتماعی و نه واقعیت های زیست شناختی، در دائمی کردن اختلافات گروهی و جلوگیری از همانندگردی نقش نیرومندی دارد.
پارک در سطح میان فردی می اندیشید که تفاوت های نژادی چه معنایی ممکن است برای روابط میان گروهی داشته باشد. او در مقاله ای تیزبینانه با عنوان پشت نقاب های مان، پی آمدهای روابط نژادی را در وضعیت هایی که افراد ناچارند در پشت نقاب نژادشان پنهان شوند بررسی کرد.
این مقاله را او تا اندازه ای مرهون استادش زیمل است به ویژه مرهون مقاله او درباره اهمیت زیبایی شناختی چهره، و تا اندازه ای مرهون شعر ما نقاب میزنیم، از پل لارنس دانبار، شاعر رنسانس هارلم.
پارک بر آن بود که در جوامعی که تفاوت های نژادی مهم انگاشته می شوند، افراد نژادشان را مانند نقابی بر چهره می زنند در نتیجه افراد دیگر نژادها یکدیگر را صرفا همچون نماینده تعویص پذیر نژاد می بینند. در واقع دیگر افراد از روی تقسیمات نژادی به آنها می نگرند و اعلام می دارند که همه آنها از نظر من شبیه هم هستند.
بنابراین نقاب های نژادی مانع می شوند که مردم فرد به حساب آیند. پارک چنین نتیجه گیری می کند که در چنین جوامعی، روابط نژادی با تنش و ستیزه بسیاری مشخص می گردد.
از آنجا که پارک می پذیرفت که فرد گرایی یکی از ویژگی های برجسته مدرنیته است، موانع نژادی بیان آن ممکن بود به خوبی بقایای فرهنگ پیشامدرن یا سنتی به شمار آید. پارک پیشتر تصور می کرد که چون مدرنیته سنت ها را ریشه کن می کند، اهمیت نژاد کاهش می یاب و طبقه مهم تر می شود.
پارک بر اجتناب ناپذیری ستیزه و تضاد در زندگی اجتماعی تاکید می ورزید و عقیده داشت که ستیزه نژادی به گونه ای فزاینده جای خود را به تضاد طبقاتی، یعنی عامل تقسیم کننده و ستیزه برانگیز زندگی معاصر، خواهد داد. اما در سال های بعدی ظاهراً پی برد که نژاد ممکن است به طور بالقوه به منزله نیروی اجتماعی قدرتمندی تا سال های طولانی هم چنان باقی بماند. او با دیدگاه آرمان گرایانه پارسونز درباره دورنمای حل مشکلات نژادی امریکا موافق نبود.
با وجود این، پارک آنچنان بدبین نبود که نتیجه گیری کند نژاد مساله اجتماعی کنترل ناپذیری است. او در کانون زندگی مدرن یعنی شهر، با تمایز اجتماعی، تحرک و ویژگی چندپاره اش، انواع جدیدی از روابط اجتماعی را در حال ظهور می دید که توانایی آن را داشتند که نژاد را به نیرویی کمتر برجسته در زندگی اجتماعی تبدیل کنند.
همین گونه، پیشرفت در ارتباطات هنگانی دارای توانایی بالقوه برای کاهش میزان انزوای گروهی و تشویق مدارای بیشتر در نظر گرفته می شد. بنابراین درک پارک از فرهنگ مدرن، مانند زیمل، به طور نامحدودی خوش بینانه نیست. در واقع تایید تقریبی مدرنیته نتیجه آگاهی او از خصلت متناقض این عصر است.
پارک نسلی از جامعه شناسان را تربیت کرد که بسیاری از آنها به افراد برجسته ای در این رشته تبدیل شدند، از جمله هربرت بلومر، بنیادگذار برجسته دیدگاه نظری معروف به کنش نمادی متقابل و اورت هیوز، که هر دو نسل دیگری از دانشجویان را تربیت کردند.
ویژگی برجسته جامعه شناسی مکتب شیکاگو علاقه شدید به تحقیقات قوم نگارانه بود که توصیف های دقیق و عمیق برش های جداگانه زندگی اجتماعی را دربرداشت. بدین سان فهرست برخی از پژوهش های دست پروردگان مکتب شیکاگو شامل گزارش هایی بود درباره خانه به دوشان، روابط نزادی در شهرهای کوچک، تالار رقص تاکسی (سرپوشی برای روسپی گری)، صنعت مستغلات در شیکاگو، حرفه پزشکی، دسته های تبهکاران، جک رولرها (دزدانی که به قصد سرقت در خیابان ها به افراد حمله می کنند) و مدارس عمومی.
یکی از ویژگی های این سنت تحقیقاتی که می توان گفت پارک ابداعش کرده بود، شناختی بود که از چهره دوگانه مدرنیته داشت. جامعه شناسان مکتب شیکاگو ویژگی های مثبت مدرنیته را درک می کردند و ویژگی های جهان میهنی و کل گرایانه آن را می پذیرفتند. در عین حال نسبت به جنبه های منفی وضعیت مدرن و ناخرسندی هایی که ایجاد می کرد، حساس بودند.
بیشتر بخوانیم :
هرشافت، ویژگی تغییرناپذیر جهان سیاست
جنسیت در تراجنسی ها چگونه است؟
چرا نابرابری پدید می آید؟/تحلیل نظریه مارکس-بخش اول/آشنایی با بوروکراسی