روانشناسی یونگ به زغم کیفیت ذهنی و فلسفی آن، خوانندگان زیادی را از بین افراد حرفه ای و آدم های معمولی جذب کرده است. تحقیق وی در زمینه مذهب و اسطوره شناسی ممکن است برخی از خوانندگان را جذب کند اما دیگران را دفع می کند. با این حال یونگ خود را دانشمند می دانست و بررسی علمی مذهب، اسطوره شناسی، فرهنگ عامیانه و خیالپردازی های فلسفی توسط او، وی را عارف یا صوفی نکرد کما اینکه تحقیق فروید در زمینه مسائل جنسی وی را منحرف جنسی نکرد.
با این حال روانشناسی تحلیلی را باید مانند هر نظریه ای بر اساس شش ملاک نظریه مفید ارزیابی کرد. اولاً نظریه مفید باید فرضیه های آزمون پذیر و پژوهش توصیفی به بار آورد، ثانیاً باید قابلیت اثبات یا ابطال پذیری داشته باشند. متاسفانه نظریه یونگ مانند نظریه فروید تقریباً نه اثبات پذیر است نه ابطال پذیر. ناهشیار جمعی، محور نظریه یونگ، مفهومی است که به سختی می توان به صورت تجربی آن را آزمایش کرد. گرچه افرادی مانند شلبورن و استیونس ادعا کرده اند که اثبات علمی ناهشیار جمعی امکان پذیر است اما این ادعاها دلیل بر آن نیست که برداشت های یونگ معتبر هستند.
بیشتر شواهد مربوط به مفاهیم کهن الگو و ناهشیار جمعی از تجربیات درونی خود یونگ به دست آمده اند که قطعا به سختی می توانسته آنها را به دیگران منتقل کند بنابراین پذیرفتن این مفاهیم بیشتر بر اساس اعتقاد استوار است تا شواهد تجربی. یونگ مدعی بود که اظهارات مربوط به کهن الگو بر پیش شرط های غریزی استوارند و با عقل و خرد هیچ ارتباطی ندارند. آنها نه مبنای منطقی دارند نه اینکه می توان با استدلال منطقی آنها را نفی کرد. چنین اظهاری ممکن است از نظر یک هنرمند یا عالم الهیات پذیرفتنی باشد اما پژوهشگران علمی که با مسائل ترتیب دادن تحقیقات و ساختن فرضیه ها روبرو هستند، بعید است که از آن طرفداری کنند.
از سوی دیگر آن قسمت از نظریه یونگ را که به طبقه بندی و تیپ شناسی مربوط می شود، یعنی کارکردها و نگرش ها، می توان بررسی و آزمایش کرد و مقدار متوسطی پژوهش به بار آورده است. از آنجایی که MBTI تحقیقات زیادی را به بار آورده است، نظریه یونگ را از نظر توانایی آن در تولید پژوهش متوسط ارزیابی کرده اند.
ثالثاً نظریه مفید باید مشاهدات را در یک چارچوب معنی دار سازمان دهد. روان شناسی تحلیلی منحصر به فرد است زیرا بُعد تازه ای را به نظریه شخصیت اضافه می کند که ناهشیار جمعی است. اغلب نظریه های دیگر به آن جنبه های شخصیت انسان که به مسائل غیبی، اسرار آمیز و فراوان شناختی مربوط می شوند، نپرداخته اند. با اینکه ناهشیار جمعی تنها توجیه احتمالی برای این پدیده ها نیست و مفاهیم دیگری را می توان برای توجیه کردن آنها فرض کرد اما یونگ تنها نظریه پرداز مدرن شخصیت است که برای گنجاندن طیف وسیعی از فعالیت انسان در یک چارچوب نظری تلاش جدی به خرج داد. به همین دلایل نظریه یونگ از نظر توانایی آن در سازمان دادن دانش، متوسط ارزیابی شده است.
ملاک چهارم برای نظریه مفید، عملی بودن آن است. آیا این نظریه به درمانگران، معلمان، والدین یا دیگران در حل مشکلات روزمره کمک می کند؟ نظریه های یونگ توسط بسیاری از متخصصان بالینی مورد استفاده قرار گرفته اند اما سودمندی قسمت عمده روان شناسی تحلیلی به آن دسته از درمانگرانی محدود می شود که از اصول اساسی یونگ تبعیت کنند. در مجموع نظریه یونگ از لحاظ عملی بودن، پایین ارزیابی شده است.
آیا نظریه شخصیت یونگ همسانی درونی دارد؟ آیا از اصطلاحاتی که به صورت عملیاتی تعرف شده باشند، برخوردار است؟ به سوال اول می توان پاسخ مثبت داد اما پاسخ سوال دوم قاطعانه منفی است. یونگ معمولا اصطلاحات یکسانی را مرتباً به کار می برد و برای توصیف یک مفهوم واحد از چندین اصطلاح استفاده می کرد. کلمه های پس روی و درونگرا به قدری ارتباط نزدیک به هم دارند که می توان گفت آنها فرایند یکسانی را توصیف می کنند. این موضوع در مورد پیش روی و برونگرا هم مصداق دارد و این فهرست را می توان گسترش داد و اصطلاحات دیگری مانند تفرد و خودپرورانی را که به روشنی از هم متمایز نشده اند، در آن وارد کرد. زبان یونگ اغلب اسرارآمیز است و بسیاری از اصطلاحات او به نحو شایسته تعرف نشده اند. بنابراین نظریه او از لحاظ همسانی درونی، پایین ارزیابی شده است.
آخرین ملاک نظریه مفید ایجاز است. روانشناسی یونگ ساده نیست اما شخصیت انسان نیز ساده نیست. با این حال چون بیش از اندازه لازم دشوار است، آن از لحاظ ایجاز ارزیابی شده است. گرایش یونگ به جستجو کردن اطلاعات ار رشته های گوناگون و تمایل وی به کاویدن ناهشیار خودش حتی در زیر سطح شخصی، به پیچیدگی زیاد و طیف وسیع نظریه او کمک کرده است. قانون ایجاز اعلام می دارد که وقتی دو نظریه به طور بابر مفید هستند، نظریه ساده تر ارجح است. البته درواقع هیچ دو نظریه ای با هم برابر نیستند اما نظریه یونگ در عین حال که بُعد جدیدی را به شخصیت انسان اضافه می کند که دیگران خیلی به آن نپرداخته اند، احتمالا بیش از اندازه لازم بغرنج است.
برداشت از انسان
یونگ انسان ها را موجوداتی پیچیده با قطب های متضاد می دید. نظر او درباره انسان نه بدبینانه و نه خوشبینانه، نه جبرگرایانه و نه هدفمند بود. از نظر او انسان ها تا اندازه ای به وسیله افکار هشیار تا اندازه توسط تصورات ناشی از ناهشیار شخصی و تا اندازه ای به وسیله ردهای نهفته حافظه مربوط به گذشته نیاکانی شان برانگیخته می شوند. انگیزش آنها از عوامل علیتی و غایت شناختی ناشی می شود. ساخت پیچیده انسان ها، هرگونه توصیف ساده یا یک طرفه را باطل می کند. از نظر یونگ هر کسی آمیزه ای از نیروهای متضاد است. هیچ کس به طور کامل درونگرا یا برون گرا، زن یا مرد، فقط متفکر یا احساسی، حسی یا شهودی نیست و هیچکس همیشه پیش روی یا پس روی نمی کند.
انواع عقده ها و کهن الگوها افراد را افسون کرده اند و مسبب بسیاری از گفتارها و اعمال و اغلب رویاها و خیالپردازی های آنها هستند. گرچه افراد در خانه خودشان ارباب نیستند، اما کاملاً هم تحت تسلط نیروهای خارج از کنترل شان قرار ندارند. همه افراد توانایی محدودی برای تعیین کردن زندگی شان دارند. آنها از طریق اراده و با شهامت زیاد می توانند اعماق روان خویش را کاوش کنند. افراد می توانند سایه خودشان را تشخیص دهند تا اندازه ای از جنبه زنانه یا مردانه شان آگاه شوند و بیش از یک کارکرد را پرورش دهند. این فرایند که یونگ آن را تفرد یا خودپرورانی نامید، آسان نیست و به صبر و تحمل بیشتر از آنچه افراد می توانند در خود ایجاد کنند نیاز دارد. معمولاً کسب که به خودپرورانی دست یافته، به میانسالی رسیده و مراحل کودکی و جوانی را با موفقیت پشت سر گذاشته است. افراد در میانسالی باید هدف ها و رفتارهای جوانی را کنار بگذارند و سبک نوینی را اختیار کنند که با مرحله رشد روانی آنها مناسب باشد.
حتی بعد از اینکه به تفرد می رسند با دنیای درونی خودشان آشنا می شوند و بین نیروهای متضاد توازن برقرار می کنند. هنوز تحت تاثیر ناهشیار جمعی غیرشخصی قرار دارند که بسیاری که از تعصبات، تمایلات، ترس ها، رویاها و فعالیت های خلاق آنها را کنترل می کند.
نظریه یونگ در بُعد زیست شناسی در برابر جنبه های اجتماعی شخصیت، به طور قطع به سمت زیست شناسی گرایش دارد. ناهشیار جمعی که مسئول بسیاری از اعمال است، بخشی از وراثت زیستی انسان هاست. یونگ به جز توان بالقوه شفابخش رابطه دکتر-بیمار، مطالب چندانی درباره جنبه های مختلف تاثیرات اجتماعی بیان نکرده است. در واقع او در جریان بررسی فرهنگ های گوناگون، تفاوت های سطحی پیدا کرد و به نظر وی شباهت ها بسیار بیشتر بودند. بنابراین روانشناسی تحلیلی را می توان از نظر شباهت ها در بین افراد بالا و از نظر تفاوت های فردی پایین ارزیابی کرد.
بیشتر بخوانیم:
سطوح روان از دیدگاه یونگ- بخش اول
سطوح روان از دیدگاه یونگ- بخش دوم