سالیوان معتقد بود همه اختلال های روانی علت میان فردی دارند و فقط با در نظر گرفتن محیط اجتماعی بیمار می توان از آنها آگاه شد. او همچنین معتقد بود نارسایی هایی که در بیماری روانی یافت می شوند در هر کسی وجود دارد، اما به درجات کمتر.
مشکلات روانی منحصر به فرد نیستند، آنها از همان نوع مشکلات میان فردی ناشی می شوند که همه افراد با آنها دست به گریبان هستند.
سالیوان تاکید داشت هرکسی خیلی بیشتر از آنکه منحصر به فرد باشد انسان است و صرف نظر از اینکه بیمار چقدر رنج می برد در درجه اول فردی است مانند روان پزشک.
عمده کارهای درمانی اولیه سالیوان با بیماران اسکیزوفرنیک بود و بسیاری از سخنرانی ها و نگارش های وی به اسکیزوفرنی مربوط بودند.
سالیوان دو طبقه اسکیزوفرنی را مشخص کرد:
طبقه اول تمام نشانه هایی را شامل می شود که علت های جسمانی دارند و بنابراین از حیطه بررسی روان پزشکی میان فردی خارج هستند.
طبقه دوم همه اختلال های اسکیزوفرنیک را در بر میگیرد که در عوامل موقعیتی ریشه دارند. این اختلالها تنها اختلال هایی بودند که سالیوان به آنها توجه داشت زیرا از طریق روان پزشکی میان فردی پذیرای تغییر هستند.
واکنش های تجزیه شده که اغلب قبل از اسکیزوفرنی واقع می شوند با تنهایی، عزت نفس پایین، هیجان غیر عادی، روابط نارضایت بخش با دیگران و اضطراب فزاینده مشخص می شوند.
افراد دارای شخصیت تجزیه شده، مانند همه آدمها سعی می کنند با به وجود آوردن سیستم خود گسترده ای که تجربیات تهدید کننده امنیت آنها را از سر دور می کند، اضطراب را به حداقل برسانند.
در حالی که افراد سالم در روابط میان فردی خود نسبتاً احساس امنیت می کنند و نیازی ندارند که به عنوان وسیله ای برای حفاظت از عزت نفس مرتباً به تجزیه متوسل شوند، افراد مبتلا به اخلال های روانی بسیاری ازز تجربیات شان را از سیستم خود دور می کنند.
اگر این راهبرد ادامه یابد، این افراد به طور فزاینده ای در دنیای خصوصی خودشان عمل می کنند، دنیایی که تحریف های علت و معلول اندیشی صوری در آن افزایش می یابند و تجربیاتی که از نظر همگان تایید شده هستند (تجربیات منطقی)، کاهش می یابند.
بیشتر بخوانیم:
مراحل رشد (نوباوگی، کودکی، دوران بچگی)
مراحل رشد (پیش نوجوانی، اوایل نوجوانی، اواخر نوجوانی، بزرگسالی)
موضع فلسفی جرج کِلی در روان شناسی