در یونان باستان از پیکرتراشی تزئینی فقط برای آراستن آن بخش هایی از معبد که هیچگونه کارکرد ساختمانی آشکار نداشتند، یعنی کتیبه و سنتوری، استفاده می شد. کاریاتیدها استثنا هستند ولی از اینها به ندرت استفاده می شد. به رسم معمول ستون های نگه دارنده وزن یا سنگینی و حاشیه های حمال توزیع کننده وزن را تزئین نمی کردند، هر چند با یک احتمال می توان گفت که غنائم جنگی را از حاشیه حمال صاف و ساده دوریک می آویختند.
در شیوه دوریک فقط چهارگوش های تزئینی بودند که با پیکره های نقش برجسته تزئین می شدند. ممکن است برخی ها بگویند که قاشقی هایی ستون ها خود شکلی از ترئین است، ولی در واقع قاشقی ها صرفاً تبیین و تاکیدی بر شکل و نقش ستون هستند یعنی بر حالت عمودی آن که یگانه بخش عمودی در طرح معبد هستند تاکید می کنند.
تزیین قاشقی، همچنین گردی ستون ها را نمایان می سازد زیرا وقتی نور خورشید شدیداً بر بدنه ستون می تابد، قاشقی ها سایه های متعددی با عرض و تاریکی تدریجاً فزاینده بر روی ستون می اندازند که چشم بیننده را از روی چندین پله مدرج به گرد ستون فاقد قاشقی دو چندان می کنند و جلوه گردی این ستون را در مقایسه با ستون فاقد قاشقی دو چندان می کنند. در ستون اخیر، نور خورشید خطی واحد و مشخص پدید می آورد که دو منطقه تاریک و روشن را از یکدیگر متمایز می سازد.
پیکرتراش معمار با این مساله مواجه بود که چگونه تندیس را در سطحی که گذاشته می شود، بگنجاند. این جنبه در کتیبه باقی مانده از گنج خانه سیفوسی ها به چشم نمی خورد، زیرا پیکرتراش در اینجا فقط صفحه پیوسته ساده ای در اختیار دارد که رویش برجسته کاری کند و می تواند پیکره ها را به ستون یک پشت سر هم یا رودرروی هم بیاورد، به طوری سرهایشان در یک سطح قرار گیرند و هر پیکره، فضایی تقریباً با ابعاد ثابت را اشغال کند.
این نمونه جالبی از تاثیر شکل دهنده خط معماری بر ترکیب پیکره هاست. درست همان طور که ظرف سفالی، ضروریات خودش را بر نقاش سفالینه نگار تحمیل می کرد و باعث سادگی و زیبایی سبک می شد. به بیان درست تر در مورد سبک پیکره های سیفنوسی می توان گفت که بین آنها و سبک نقاشی معارشان مانند نقاشی آندوکیدس نقاس، تشابهی وجود دارد.
ولی برجسته کاری کردن در فضای نامناسبی چون سنتوری سه گوش معبد آرتمیس متعلق به شیوه کهن (اوایل سده ششم ق.م) در جزیره کورفو بسیار دشوار است. پیکره ها به طرزی نمایشی آراسته شده اند و ترکیب هایی را در ذهن بیننده زنده می کنند که از دروازه شیران در میسن فراتر می روند و به ترکیب های متقارت انسان-جانور در بین النهرین می رسند. پیکرتراش در تحته سنگ نازکی که فضای بین طره ها یا قرنیزهای سنتوری را پر می کند، گورگونی را مجسم ساخته که طرفینش را دو پلنگ گرفته اند.
گورگون، هیولای نگهبان، با نیشخندی نفرت انگیز نمایانده شده است. دندان های گرازی اش را نشان می دهد، نگاهش می تواند انسان را سنگ کند و وظیفه اش را به شکل هیولایی بالدار برای دور کردن هر گونه شر و زیان و همه دشمنان از معبد و مصون داشتن پیکره مقدس الهه در درون آن به انجام می رساند.
در سمت چپ و راست گورگون مرکزی، پیکره های کریزائور و پگاسوس یعنی آن مخلوق اسطوره ای با مقیاسی کوچکتر دیده می شود که بنا به روایت، وقتی شمشیر پرسئوس به سر گورگون اصابت کرد از سر وی بیرون جهیدند.
در پشت شیرها دو مجموعه دیگر از پیکره های کوچکتر به چشم می خورد: زئوس در حال کشتن یک غول در سمت راست و یکی از رویدادهای اوج جنگ تروا یعنی کشته شدن پریام به دست نئوپتولموس.
در دو انتهای سنتوری، پیکره های خوابیده، به ترتیب به یک تروایی شکست خورده و یک غول مرده مربوط می شوند. همچنان که از کنار هم چیدن تکه های باقی مانده روشنش می شود، هدف توصیفی یا روایتی هنرمند نیازی به توضیح ندارد ولی مشکل نامناسب سطحی که کار بر آن صورت بسته، او را مجبور کرده که پیکره های مرکزی پخش کند و با مقیاس های متفاوت نشان شان دهد.
باگذشت زمان، هنرمند یونانی می کوشد این فضا را به شیوه ای زنده تر پر کند و پیکره ها را چنان گروه بندی کند که گویی اندازه ای واحد دارند و به شیوه ای یکنواخت در رویدادی واحد شرکت جسته اند.
پیکرتراشان یونانی در اواخر دوره کهن، تدریجاً به راه حلی برای مساله ترکیب بندی سنتوری ها دست می یافتند. در تندیس های سنتوری معبد آقایا در آیگینا می بینیم که پیکره ها با حالت های متفاوت ولی با مقیاس واحد در فضای نامناسب و سه گوش ستوری گنجانده شده اند. این پیکره ها که عمیقاً پاک شده و در سده نوزدهم دوباره بازسازی شده اند احتمالاً صحنه ای از جنگ میان یونانی ها و تراوییها را نشان می دهد.
الهه آتنا در حالی که نیزه و سپر به دست دارد در مرکز سنتوری بر صحنه جنگ نظارت می کند و جنگاوران در دو سوی او می جنگند. پیکره ها با چنان نیرو و شناختی از اندام آدمی نمایانده شده اند که حکایت از مشاهده دقیق طبیعت توسط هنرمند دارند.
پیکره جنگاور افتاده در گوشه چپ سنتوری نشان دهنده جسارتی است که پیکرتراش در حل مساله دشوار تجسم بخشیدن به حالتی پیچیده از خود بروز دادده است. ترکیب بندی برجسته بخش های پیچیده بدن، بازتابی از اطمینان نویافته هنرمند به احاطه اش بر علم شبیه سازی است. اصول پویایی کشیدگی و آسودگی عضلات، درک شده و تا حدی بسیار نزدیک به حالت طبیعی، تجسم یافته اند.
هنور هم اشتباهاتی دیده می شود و مساله گذار از سینه به لگن خاصره دراین حالت بغرنج تماماً حل نشده است. این ملاحظات نسبتاً فنی نباید ما را از مشاهده قدرت بیان خارق العاده این پیکره باز دارد.
جنگجوی محتضر، نجابت زیادی و عظیم قهرمانان هومر و مخصوصاً این تشبیه هومری را به ذهن متبادر می کند: تاریکی بر چشمانش فرود آمد و او در پیکار همون برجی افتان، در هم شکست.
پیکره هرکول کمانگیر، از همان سنتوری مورد دیگری از غ پیکرتراشی یونانی در موانع و دشواری های دیرینه موجود بر سرا راه شبیه سازی است. عده ای از هنرشناسان می گویند این کمانگیر زبردست مشغول اجرای حرکتی است که انجام دادنش به ممارستی طولانی نیاز دارد ولی از الزامات نمایش های جنگی یونان و شرکت جستن در جنگ های واقعی است.
او که شتابان به پیش می دویده، ناگهان روی یک پا زانو می زند، بر اندام هایش مسلط می شود، نشانه گیری می کند و ظرف چند ثانیه بارانی از تیر به سوی هدف می فرستد، بلافاصله روی دو پایش می جهد و دوباره شتابان به پیش می دود.
قدرت، ورزیدگی و تعادلی که برای انجام دادن این حرکت لازم است به طرز زیبایی در این حالت نرم ولی سخت از لحاظ جسمانی، ضبط و نمایانده شده است. در این پیکره می توان جلوه هایی از بیان یک روحیه جدید در زندگی و هنر یونانی را خواند، روحیه ای شناور و خوش بین به سانی که در پیکار بزرگ ماراتون با ایرانیان رویارو می شود و به آینده ای می نگرد که خاور نزدیک باستانی هیچگاه نمی توانست در تصور آورد و بر آن احاطه یابد.
بیشتر بخوانیم:
هنر مینوسی ها در پیکرتراشی و سفالگری
پیکرتراشی و نقش برجسته ساختمانی در روم