گرایش به انسانی کردن جلوه های گوناگون هستی که در سراسر سده پنجم ق.م دم به دم نیرو و شدت بیشتری پیدا میکرد، در هنر پیکرتراشی سده چهارم به طرز برجسته ای خود نمایی کرد، گرچه موضوعات پیکرتراشی بخشی از عظمت جدی گذشته را از دست می دهند و شبیه سازی از خدایان بزرگ جایش را به شبیه سازی از خدایان کوچک می دهد، نگرش ناتورالیستی به پیکره آدمی کاملاً در مرکز توجه قرار می گیرد.
پیکره هرمس و دیونوسوس منسوب یه پراکسیتلس اثری است با کیفیتی چنان عالی که برخی از هنرشناسان مصرانه می گویند این پیکره همان پیکره اصلی است که پراکسینلس با دستان خودش ساخته است و کپیه رومی آن نیست.
این خدا به حالت ایستاده شبیه سازی شده و در آن انتقال سنگینی یا فشار از بازوی چپ (تکیه گاه و بالا تنه) به پای راست صورت گرفته است به طوری که توزیع سنگینی دوبار عملی شده و به حالت این پیکره با آن محور سیالش انحنای خفیفی به شکل حرف S داده است که به جزیی از شیوه پراکسیتلس تبدیل می شود.
هرمس ،دیونوسوس خردسال را روی بازوی چپش نگه داشته است. دیونوسوس دستش را برای گرفتن چیزی ، احتمالا یک خوشه انگور، دراز کرده است که هرمس در دست راستش داشته است. هرمس با حالتی رویایی و چهره ای نیم خندان به فضای مقابلش می نگرد.از کی این پیکره، مخصوصاً از قسمت سر، تخیلی ژرف می تراود و خدای مزبور غرق در خودستایی شده است، برجسته کاری رومی آن از ملایمت و ظرافتی سنجیده برخوردار است و سایه هایی مخمل گونه روی بدن خدا می اندازد که ضمن تعقیب تقریباً نامرئی یکدیگر، از پستی و بلندی سطوح آن نیز تبعیت می کنند.
ظرافت برجستگی ها در کنار نمایش خشن و امپرسیونیستی موهای سر هرمس دو چندان جلوه می کند و تاهای گود جامه واقعی نمای زیر دست چپ، با روانی و جلای پیکره زیبای بی حال در تضاد شدید قرار دارند. کافی است پیکره مرد نیزه دار آفریده پولوکلیتوس را با این پیکره مقایسه کنیم تا دریابیم چه تحول پردامنه ای در نگرش و نیت هنری یونانیان سده 5 تا اواسط سده 4 ق.م پدید آمده است.
قدرت پرشکوه و طرح عقل گرایانه حای خود را به رخوت عاطفی و شیوه ای زیبایی داده اند که چشم آدمی را بیش از مغزش جلب می کنند. نمایش زیبا و هنرمندانه اندام های برهنه آدمی توسط پراکسیتلس با تاکید بر قالب گیری نرمی که آهنگ گوشت و پوست زنده را به گوش می رساند، طبیعتاً او را به مقام مبتکر و نخستین سازنده پیکره برهنه زن رسانید.
پیکره آفرودیته کنیدوسی های او در روزگار باستان به عنوان زیباترین پیکره جهان شناخته می شد و مایه غرور و سربلندی شهر کنیدوس یعنی صاحب آن بود. جذابیت این پیکره را نه از روی کپیه رومی اش بلکه از روی اثری متاخرتر و متعلق به دوره هلنی به نام آفرودیته کورنه ای می توان دریافت که پس از گذشت 200 سال زیبایی پراکلسیتلس برای مرد و زن برهنه، کمال مطلوبی تازه، شخصی تر و طبیعی تر از زیبایی جسمانی تعیین کرد.
با آنکه در همه جا از سبک پراکسیتلس ستایش به عمل می آمد و با آنکه موضوع آفرودیته در حال شستشو (ابتکار شخصی وی) تا مدت ها پس از مرگش بارها و بارها توسط هنرمندان بزرگ پیگیری شد، در دوره کلاسیک پسین او دیگر یگانه پیکرتراش بزرگ زمانه به شمار نمی رفت.
اسکوپاس همشهری آتنی او به دلیل سبک نیرومند و پرتوان ابداعی اش که برای شبیه سازی از جنبش و حرکت آدمی مناسب تر بود و احتمالاً از سبک پولوکلیتوس تقلید شده بود، شهرت فراوان دارد.
سردیس شکسته ای که از شهر تیگیا در یونان به دست آمده است سبک اسکوپاس را مجسم می کند و تنشی را در حالت چهره او نشان می دهد که تا آن زمان به تجسم درنیامده بود: گونه هاو پیشانی پهن و ستبر با چشمانی درشت و گرد که در ژرفای دو کاسه زیر ابروان پیوسته اش نشسته اند. این سردیس به عنوان بازتابی از نمایش حالات درونی به کمک حالت های چهره با سنت کلاسیک نمایش حالت های ملایم، مهربان و خنثی می گسلد و پیش درآمدی می شود بر هنر هلنی پسین که در آن تجسم عاطفه در پیکرتراشی اهمیت بیشتری می یابد.
آرامگاه عظیم ماوسولوس، یکی دیگر از عجایب هفتگانه جهان باستان، برای ماوسولوس و ملکه اش آرتمیسیا ساخته شده بود. ماوسولوس پادشاه ایالت غیر یونانی کاریا در جنوب غربی آسیای صغیر و در خدمت پادشاه ایران بود. پیکره های عظیم فردی این پادشاه و ملکه اش به حدود 355 ق.م مربوط می شوند.
به احتمال قوی این پیکره ها شبیه سازی هایی خصوصی بوده اند، پیکرتراش ناشناخته توجه خاصی به موی سر که به طرز شگفت آوری کار هنرمندان دوره کهن را در نظر ما مجسم می کند و پیچ و تاب های ردای پادشاه دارد. او به شیوه نمایش جامه ها به شکلی که در سده پیشین آغاز شده بود ادامه می دهد و به قدری درباره نمایش دقیق و واقع گرایانه آنها وسواس دارد که چین ها و تاهای ردا را از خط ها و چروک های حاصل از پوشیده شدم آن در زندگی روزمره متمایز می گرداند.
آن آرامگاه عظیم و این پیکره های بزرگ، بازتابی از نفوذ گرایش های شرقی هستند و در اینجا همان درهم آمیزی شرق و غرب احساس می شود که موجب ترکیب و پیدایش سبک های آخرین سده های پیش از میلاد مسیح شد.
نامدارترین پیکرتراش نیمه دوم سده چهارم ق.م لوسیپوس یعنی پیکرتراش دربار اسکندر کبیر بود. با آنکه لوسیپوس هنرمندی پرکار بود، فقط کپیه هایی از آفریده هایش برجا مانده اند که از جمله و مخصوصاً می توان به پیکره آپوکسومنوس یا مرد یونانی که تن خویش را می ساید اشاره کرد. این پیکره شبیه سازی از ورزشکار جوانی است که پیش از استحمام یا دوش گرفتن، روغن و گل روی تنش را پاک می کند.
پیکره آپوکسومنوس دو نوآوری بسیار مهم را مجسم می سازدکه می توان افتخارشان را به لوسیپوس نسبت داد. نواوری نخست قانون جدیدی برای تناسب ها بود که جانشین قانون پولوکلینوس شد و از پیدایش یک دگرگونی جدید در سلیقه هنری زمانه خبر می داد. به موجب این قانون جدید، پیکره می بایست باریکتر، نرمتر و کشیده تر ساخته می شد و این تصوری بود که دیدیم پراکسیتلس گام هایی در جهت رسیدن به آن برداشته بود. این نوآوری یقیناض از نوآوری دوم یعنی تجسم کامل حرکت پیکره یا اجزایی از آن در فضا، نه به صورت دو بعدی پیکره هایی که تا قبل از آن وجود داشته، اعم از آثار فیدیاس، پولوکلیتوس یا پراکسیتلس، بلکه به صورت سه بعدی، نیز متاثر بوده است.
بدین سان به موجب قانون جدید، پیکره در مارپیچ آزاد فضای پیرامونش به حرکت در می آید، پیکره چنان ساخته می شود که از زاویه های گوناگون دیده شود و با اشیایی غیر از خودش در محیطش مربوط شده است.
کهن ترین پیکره های یونانی با نمای خشک و از روبرو نشان داده می شدند و سطوح شان رابطه فشرده ای با قطعه سنگی داشتند که خود از دل آن تراشیده می شدند، این پیکره ها فقط از یک یا دو زاویه به بهترین شکل ممکن دیده می شدند. شکل در فضا محصور شده بود، فضا حد مرز آن بود. حتی وقتی برخوردی ملایم تر با پیکره شد، به طوری که بالاتنه و دست ها و پاها توانستند در یک منحنی به حرکت درآیند، هنوز هم فقط از یک یا دو زاویه به بهترین شکل ممکن دیده می شد.
از یان لحاظ تشابه پیکره جوان یونانی از آناووسوس و هرمس و دیونوسوس اثر پراکسیتلس به یکدیگر از تشابه هرمس و مرد یونانی که تن خویش را می ساید اثر لوسیپوس با یکدیگر بیشتر است. در دو پیکره اخیر دست ها رو به جلو خمیده اند و پیکره فضا را در میان آنها محصور کرده و در درون آن به پیچ و تاب درآمده است، سر کوچک با قرار گرفتن دستی بزرگ بین آن و بیننده، حالت سه بعدی قوی تری پیدا کرده است.
لوسیپوس می گفت که آرزو می کند انسان ها را همان گونه مجسم سازد که چشم می بیند یعنی حوادث ناشی از نمای سه بعدی را در نظر می گرفت و محتمل می دانست.
همچنان که پراکسیتلس راه را برای نمایندن رئالیسن بصری در ظرافت کاری ها سطح پیکره ها هموار کردف اسکوپاس و لوسیپوس نیز مقدمات بهره گیری از موضوعات هلنی را که مستلزم نیرو، عمل و عاطفه دراماتیک بود، فراهم اوردند.
پیش از آنکه درام جدید بتواند در پیکرتراشی به منصه ظهور برسد لازم بود هنرمندان به درک تازها یاز فضا نایل آیند و آن را فقط حد و مرزی برای بدن نپندارند بلکه محیطی تلقی کنند که بدن میتواند در درونش آزادانه حرکت کند، همچنان که در طبیعت چنین می کند.
بیشتر بخوانیم:
پیکرتراشی در یونان باستان در دوره کلاسیک پیشین
کلیسای سان ویتاله، شکوه موزاییک کاری در نخستین عصر طلایی بیزانس
جایگاه نقاشی و نقش برجسته در پادشاهی کهن مصر