در آلمان با کانت و رمانتیک ها، فلسفه ای به پیدایی آمد که به ویژه آلمانی بود و از همین رو به ایده آلیسم آلمانی موسوم شد و نمایندگان آن فیشته، شلینگ و هگل بودند.
فیشته (1814-1762)، عضو بعدی ایده آلیسم کلاسیک آلمانی است. او یک ایده آلیست ذهنی بود. او شیء فی نفسه کانت را مردود شناخت و مدعی شد که جهان خارج را روح مطلق، نفس یا من آفریده که دارای استعداد و توان فعا لو خلاق است.
فیشته برای تکامل سامانه مقولات هستی و اندیشه اش شماری از تز هایی که در تکامل آتی دیالکتیک نقشی ایفا کردند ارائه نمود.
فیتشه با قرار دادن من فراگذرنده با ترانساندانتال به مثابه قدرت آفرینندگی مطلق، به خرد رمانتیک بُعد و نیروی خاص خود را می بخشد.
شلینگ (1854-1775)، دیگر فیلسوف ایده آلیست برجسته آلمانی با فلسفه همانستی اش عشق رمانتیک ها را به تمامیت بیان می کند. او کوشید فلسفه سوبژکتیو (ذهنی) فیشته را با ایده آلیسم عینی تکمیل کند. او مسائل فلسفه طبیعی را مورد مطالعه قرار داد و به خلاف فیشته عینی را مقدم دانست.
شلینگ با اهمیت دوباره به طبیعت و رها کردن اصل دوگانگی و جدایی انسان و طبیعت، نوعی فلسفه شدن (صیرورت) را پایه می گذارد که فلسفه انتقادی کانت را اعتلا می بخشد و انسان را از شک فلج گننده من فیشته ای نجات می دهد.
پس از آن که شلینگ به شکل تازه ای از ایده آلیسم عینی متوجه گشت و این همانی بودن ذهن و عین را تنظیم کرد و در آخرین سال های زندگی اش به عرفان روی آورد و اسطوره شناسی و کشف و شهود را باب کرد. در این دوره شلینگ با هر فلسفه خردگرایی به مخالفت برخاست.
فلسفه شلینگ همچون فلسفه فیشته حاوی نظرات معقولی درباره تکامل در طبیعت و نیز عقاید پیشرویی در زمینه آزادی است اما فلسفه ایده آلیستی آلمانی با هگل به اوج خود رسید.
خلاصه ای از زندگی هگل
گئورگ ویلهلم فریدریش هگل (1831-1770)، در همان سالی زاده شد که بتهوون و شاعر رمانتیک انگلیسی، وردزورث، به دنیا آمد. هگل فرزند ارشد خانواده ای از طبقه متوسط در شهر اشتوتگارت در آلمان جنوبی بود. این خانواده از تبار اتریشیانی بودند که همچون پروتستان های دیگر در سده شانزدهم از تعقیب و آزار کاتولیک ها در اتریش گریخته و به قلمروهای امن پروتستانی لوتری رحل اقامت افکنده بودند.
پدر هگل کارمند دون پایه دولت بود و تمامی آنچه از مادر او دانسته شده است حاکی از این است که وی نسبت به زمان و مکان خود زنی باهوش و فرهیخته بوده است. او پس از فراغت از تحصیل از دبیرستان دینی در اکتبر 1788 به منظور ورود به حوزه روحانیت پروتستان در دانشکده معروف الهیات در مجاورت دانشگاه توبینگن به تحصیل ادامه داد.
در توبینگن در سال دانشگاهی 91-1790 با هولدرلین که بعدها یکی از شاعران بزرگ آلمان گشت و نیز با شلینگ هم دوره بود. شلینگ اما خیلی پیش از هگل چونان یک فیلسوف ایده آلیست شهرت یافت .
هگل پس از توبینگن برای امرار معاش و به دست آوردن موقعیت چونان یک فیلسوف سال های دراز و سختی را گذراند. نخستین مقام دانشگاهی هگل به عنوان فیلسوف دردانشگاه ینا از 1800 تا 1807 بود که در آنجا وی درس گفتارهایی بدون دستمزد رسمی ایراد می کرد و معاش او از شهریه هایی تامین می شد که دانشجویان حاضر در کلاس می پرداختند.
از 1802 به بعد هگل سال به سال انتشار کتابی را در آینده وعده می داد که سرانجام پس از تعویق طولانی به موجب قرار دادی با ناشر خود ناگزیر شد که دست نویس آن را در اکبر 1806 تحویل دهد و این درست زمانی بود که ارتش ناپلئون شهر ینا را مورد حمله قرار داده بود.
در 13 اکتبر 1806 شهر ینا به دست ناپلئون تصرف شد. هگل درباره این رویداد به دوست و حامی خود با این کلمات به ستایش قهرمانی ناپلئون می پردازد:
من امپراتور، آن روح جهان، را دیدم که به بازدید شهر اسب می راند، در این لحظه به راستی از چنین شخصیتی احساس غریبی داشتم، سوار بر اسبی یگانه، به نقطه معینی خیره شده بود ولی او به زودی به سراسر جهان دست می یابد و بر آن فرمان می راند.
یک هفته بعد روز 20 اکتبر خانه او به دست سربازان ارتش مهاجم به تاراج رفت. دیگر نه از تدریس شش ماهه زمستانی و نه از مقام آموزشی در دانشگاه ینا خبری بود. ولی کتاب به پایان رسیده بود. عنوان آن پدیده شناسی روح بود. این کتا باکنون نمونه ای از نویسندگی هگل جوان به شمار می آید و یکی از آثار بزرگ نابغه ای است که تمدن غرب آفریده است. اما کتاب به لحاظ مفهومی و سبک انشا دشوار است و در پاره ای از بخش ها درک آن تقریبا ناممکن است.
منابع فلسفی هگل
هگل عمیقاٌ اندیشیده بوده که رویکرد او چه باید باشد اما برای هگل جوان چه چیز در دسترس بود؟ چه دیدگاه های فلسفی در زمان تاریخی او، نخستین سال های سده نوزدهم، و در مکان او، زندگی دانشگاهی آلمان پروسی، متداول بود؟
پیش از هر چیز، خردگرایی فرانسوی و تجربه گرایی انگلیسی و در فراسوی اینها و ترکیب کننده آنها، فلسفه پرصلابت فیلسوف آلمانی، کانت که چرخ لنگر فلسفه روشنگری شده بود. اما فلسفه نوتری هم در آلمان به پیدایی آمده بود و آن دیدگاهی بود که رمانتیسیسم خوانده می شد. این دیدگاه واکنشی علیه خردگرایی و تجربه گرایی عصر روشنگری و مشخصه اصلی آن باور به قدرت تخیل، اراده و ارزش والای هنر بود.
رمانتی سیسم آلمانی چه بود؟
جنبشی انقلابی، در زمینه ادبیات، فلسفه و هنرهای بصری، که کاری به قلمرو سیاست نداشت. این شیوه کاملاً جدید نگاه به جهان بود که با انفجار بزرگی از انرژی خلاق از سوی هنرمندان و روشنفکران آلمانی همراه بود. اینان فسفه روشنگری را چونان فلسفه ای که همه چیز را به واسطه ریاضیات، منطق و قوانین علمی ریاضی مند و به واسطه حقوق طبیعی انتزاعی، به زیر سیطره عقل می کشاند رد می کردند. آنان از وعده های پیشرفت و کمال پذیری نوع بشر راییده عصر خوشبینی سرخورده شد بودند.
1- راه درونی:
پس رمانتیسیسم ناگزیر شد به جای فلسفه روشنگری چه چیز را بگذارد؟ چرخش کانتی در فلسفه مسیر را برای رمانتیک های آلمانی هموار کرد، مسیر درونی به سمت حقیقت، افق های نوینی در فلسفه که در آن مسیر حقیقت از جهان درونی می گذرد، چرا که آن اندیشه خود را بر آنچه در جهان خارج پیدا می شود تحمیل می کند. در جهان درونی خود بود که حقیقت و معنای وضع انسانی باید یافته می شد، نه جهان خارجی علوم طبیعی.
رمانتیسیسم آلمانی در اوایل سده نوزدهم مانند اگزیستانسیالیست های فرانسوی سده بیستم از ادبیات، رمان، شعر، نمایشنامه، مقاله و قصه های کوتاه، برای بیان جهان درونی احساسات انسانی و برای ارائه اعتراض های نیرومند علیه فلسفه هایی که آنها را نادیده می گرفتند سود جست.
2- تحقیق در تمامیت تجربه
آنان استدلال می کردند که علم از حل و فصل غوامض وجود انسانی بسیار دور است. دنیای واقعی چیزهایی بیش از علم می تواند فاش کند. این تمامیت تجربه، شادی ها و عم های آن، رشد و تغییر، ناسازنماها و کمال جویی هاست که رمانتیک ها آرزوی آن را داشتند که فلسفه در جستجوی فهم آن باشد.
برای فهم جهان ما باید به تجربه کردن به طور زنده بپردازیم، نه صرفاً با ادراک های حسی تجربه گرا یا با تصورات روشن و متمایز خردگرا. ما باید به زوایای تاریک و پنهانی ذهن و قلمرهای احساس و تخیل راه یابیم، ما باید کارکردهای درونی روح انسانی و شیوه ای را که آن به طبیعت، جامعه، تاریخ و خدا مرتبط می شود کشف کنیم.
آرمان برای فیلسوف نباید منحصر به خطه باریک علم گردد بلکه همواره باید در کمال معنا باشد، همواره در جستجوی گل آبی اغفال کننده باشد، نمادی که نوالیس شاعر برای آرزوی عشق به زیبایی بی انتها خلق کرد.
3- تقدم اراده
در نزد رمانتیک ها واقعیت والا و آنچه در سرشت انسانی دارای ارزش است نه عقل بلکه اراده فرد انسانی است. ارادهبرای خود تحققی خواهد کوشید و این را میتواند فقط در تلاش برای بی نهایت بیابد، اراده می کوشد به تمامیت تجربه، به تمامیت طبیعت، تاریخ و فرهنگ دست یابد و از نهایت انسانی تا بی نهایت الهی صعود کند.
اراده می کوشد به طور بی پایانف همچون فاوست گوته کمال انضمامی تمامیت را بیازماید و از آن بهره گیرد. این آرزوی رومانتیکی برای هر تجربه برای بی نهایت بود که فاوست را به فروختن روح خود به شیطان سوق داد.
4- طبیعت چونان روح
رمانتیک ها به ادعای روشنگران معترض بودند و می گفتند که واقعی روحی است نه مادی. در ادبیات رومانتیک ها طبیعت روحی شده است. طبیعت آن ساعت واره مکانیکی غول آسا نیست که مطابق قوانین نیوتنی عمل می کند بلکه برعکس روحی زنده، اراده ای پهناور، آموزگاری خردمندتر از رساله ای علمی است، عقل را در رابطه با طبیعت باید جست، چنین است پیام شاعر رمانتیک انگلیسی وردزورث: یک انگیزه از شاخساری بهاری بیش از آن به شما می آمیزد که تمامی کما درباره خیر و شر انسانی داد سخن می دهند.
شاعر رمانتیک از پس پشت پدیده های طبیعی اراده فراگیرنده بزرگ، قدرتی روحی را مشاهده می کند. خدا آنچنان که روشنگران و خداباوران عقل گرا می پندارند مهندس طراح ماشین جهان نیست. خدا روح کائنات است.
5- قطبیت رمانتیکی
سرانجام رمانتیک ها قائل به دوحانبگی، قطبیت، برگشت های طنزآمیز (چونان در انقلاب فرانسه و برآیند آن) بودند که می گفتند خصلت نمای تفکر و احساس انسانی و سرتاسر قلمرو تاریخ انسانی است. آرمان مطلوب رمانتیکی تجربه کردن هر دو سوی هر قطبیت است، هرگز نباید منجمد یا ساکن شد، هرگز نباید اسیر یک شیوه تفکر یا یک سبک زندگی شد بلکه همواره باید به دنبال بی نهایت بود به همان گونه که فاوست گوته اعلام داشت: من تا زمانی که ایستا باشم، بَرده خواهم بود.
بیشتر بخوانیم: