فلسفه علم مزلو و روش های تحقیق او مربوط می شوند به اینکه او چگونه به مفهوم خودشکوفایی رسید. مزلو معتقد بود علم بدون ارزش، برای بررسی شخصیت انسان خیلی محدود است. چنین علمی به پژوهشگران کمک نمی کند تا انسان ها را بشناسند زیرا فلسفه آن بدون ارزش و روش آن بی ثمر و غیر عاطفی است.
مزلو طرفدار فلسفه علم متفاوت انسان گرا و کل نگر بود که بدون ارزش نباشند و دانشمندانی داشته باشند که به انسان ها و موضوعاتی که بررسی میکنند، اهمیت بدهند.
مزلو با آلپورت موافق بود که علم روان شناسی باید بر اهمیت روش های فردی به جای بررسی گروه ها تاکید کند. گزارش های ذهنی باید بر گزارش های عینی خشک ارجحیت داشته باشند و باید به جای روش سنتی که افراد را به صورت تکه تکه بررسی می کند، به افراد اجازه داده شود به صورت کل نگرانه درباره خودشان صحبت کنند. روان شناسی سنتی به احساس ها، هوش، نگرش ها، محرک ها، بازتاب ها، نمرات آزمون، سازه های فرضی از زاویه بیرون پرداخته است و شخص کامل را از دیدگاه ذهنی وی در نظر نگرفته است.
مزلو از دانشمندانی که هیجان، شادی، تعجب، شور و شعف را از تحقیقات علمی خود حذف کرده اند تا آنها را پالایش کنند و عینیت بخشند، انتقاد کرد. علم سنتی مناسک یا تشریفات ندارد. مزلو باور داشت که دانشمنان باید ارزش ها، هیجان ها و مناسک را به تحقیقات خودشان برگردانند و در دنبال کردن دانش، خلاق باشند.
آنها باید ارزش ها، هیجان و مناسک انسان را وارد علم کنند. اخترشناسان نباید فقط ستارگان را بررسی کنند بلکه باید از آنها مبهوت شوند، روان شناسان نباید فقط شخصیت انسان را بررسی کنند، بلکه باید این کار را با لذت، برانگیختگی، شگفتی و محبت انجام دهند.
مزلو تاکید کرد که روان شناسان باید خودشان آدم های سالمی باشند و بتوانند ابهام و عدم قطعیت را تحمل کنند. آنها باید شهودی باشند و بینش داشته و به قدر کافی جسور باشند که پرسش های درست را مطرح کنند. آنها همچنین باید مایل باشند به مخمصه بیفتند؛ روش های خودشان را مورد سوال قرار دهند و به مسایل مهم در روان شناسی بپردازند.
مزلو معتقد بود لزومی ندارد کاری را که ارزش انجام دادن ندارد خوب انجام دهیم، بلکه بهتر است کاری را که اهمیت دارد نه چندان خوب انجام دهیم.
مزلو برای بررسی افراد خودشکوفا و تجربیات اوج، روش های تحقیقی را به کار گرفت که به فلسفه علم او هماهنگ بودند. او به صورت شهودی آغاز کرد و بعد سعی نمود با استفاده از روش های فردنگر و ذهنی، حدس های خود را اثبات کند. او اغلب کار فنی گردآوری شواهد را به دیگران واگذار می کرد. او ترجیح می داد، پیشاپیش حرکت کند و هر وقت در زمییه ای خسته مم شد آن را رها می کرد و به کاوش زمینه های جدید می پرداخت.
بیشتر بخوانیم:
پژوهش های مربوط به نظریه سازه شخصیت جرج کلی
تعریف کتل از صفات پویشی (نگرش ها، اِرگ ها و صفات پویشی اکتسابی)
نظریه بندورا، انسان به عنوان موجودی عامل
ارزیابی کلی نظریه اریکسون و برداشت وی از انسان
تحقیقات منش اجتماعی فروم در یک دهکده مکزیکی