امانوئل کانت را بنیادگذار فلسفه کلاسیک آلمان می دانند. فلسفه کانت در کنار محتوای ایده آلیست اش، نظریه های ماتریالیستی مهمی نیز در بر دارد. فعالیت کانت به دو دوره پیش انتقادی و انتقادی تقسیم شده است.
کانت در آغاز تا سال 1770 مسائل مربوط به علوم طبیعی را مورد مطالعه قرار داد و شماری از فرضیه های باارزش علمی را بر پایه ماتریالیسم اراده داد و با استفاده از کشفیات نیوتن، دکارت، گالیله و سایر دانشمندان در کتاب خود تاریخ عمومی و نظریه آسمان ها نظریه تاریخ جامع عالم را بر پایه ماتریالیستی در میان نهاد.
او عقیده داشت که قانون منظومه شمسی برآیند قوانین حاکم بر تکامل ماده است و فرض می کرد که منظومه شمسی در آغاز سحابی عظیم و رقیقی مرکب از ذرات مادی بوده است.
کانت فرضیات علمی دیگری را پیش کشید که بر تکامل آتی علوم تاثیر زیادی گذاشت از آن جمله است این فرضیه که جزر و مد از سرعت گردش روزانه زمین می کاهد. آثارش در باب علوم طبیعی از این جهت شایان اهمیت اند که از نظریه تکامل و مطالعه امور بر حسب مطالعه تاریخ آنها پشتیبانی کرد.
انگلس برای خدمات کانت به علم ارزش بسیاری قائل بود. او نوشت نظریه وی در باب خاستگاه همه اجرام سماوی موجود، بزرگترین پیشرفت اخترشناسی پس از کوپرنیک بود. او برای نخستین بار پایه های این تصور را که طبیعت در زمان دارای هیچ تاریخی نیست متزلزل کرد.
کانت نخستین شکاف را در تصور جامد و متافیزیکی اندیشه وارد ساخت و او این کار را با چنان شیوه علمی به انجام رساند که بیشتر دلایل پیشنهادی او هنوز هم به قوت خود باقی است. کانت برای نخستین بار پاسخی فلسفی به شک گرایی هیوم فراهم کرد. اما پاسخ کانت به هیوم چیز دیگری را نیز تکمیل کرد. این یکی از نقاط عطف بزرگ در فلسفه، کلید نگرش نوینی را به جهان بینی کلی فلسفه به دست داد.
تاثیرگذارترین اثر کانت سنجش خرد ناب است که در 1781 یعنی هشت سال پیش از انقلاب فرانسه انتشار یافت.
کانت نیروی برهان های تجربه گرایانه هیوم را پذیرفت اما ملاحظه کرد که برآیند منطقی تجربه کرایی بنیادی هیوم، ادعای استوار بودن کل شناخت بر تجربه به این تنیجه می رسد که اصلاً هیچ شناختی وجود ندارد و تنها تداعی معانی از راه عادت، انتظار و اجبار روان شناختی واقعیت دارد.
سرانجام به نظر هیوم، چیزی وجود ندارد جز اعتمادی جیوانی در اتکا به اطمینانی که انتظامات تجربه و علم ادامه خواهد داشت، که خورشید فردا طلوع خواهد نمود یا آب در دمای 32 درجه فارنهایت آغاز به انجماد خواهد کرد.
نظریه شناخت کانت
1- مولفه حسی
کانت حجت آورد که علاج این فاجعه که هیوم فلسفه را به آن سوق داد برنداشتن گام نخست است. گام تجربه گرایی بنیاید کل مدعی است شناخت منحصراً از ادراک حسی نشأت می گیرد. در تقابل با این تجربه گرایی بنیادی، کانت فرایافت نوینی از شناخت برقرار می کند. شناخت در واقع عنصر هیومی تاثرات را چونان یک منبع شناخت دارد، عنصر حسی که ذهن در رابطه با آن منفعل است و صرفاً تاثراتی را دریافت می دارد که آنها را چونان تصاویری در تفکر بازتاب می دهد.
2- مفاهیم ناب فاهمه : مولفه عقلانی
کانت اما ادامه می دهد که اینجا عنصر دیگری در شناخت ما هست که ناشی از تجربه حسی نیست، این عنصر دوم از خود ذهن برمی آید. ذهن انسانی چنان که تجربیاتی مانند لاک و هیوم مدعی بودند لوحی سفید و گنجه ای خالی نیست. ذهن به مفاهیم ناب خودش مجهز است که به واسطه آنهاف جریان تاثرات حسی را در جوهرها، کیفیات و کمیّات و در علل و معلول ها سامان می دهد. کانت می گوید: ذهن به خلاف نظر هیوم خال ینیست بلکه به دوازده مفهوم یا مقوله ناب مجهز است.
مفاهیم ناب فاهمه در نزد کانت
کمیت کیفیت نسبت یا ربط چگونگی
وحدت اثبات جوهر – اعراض امکان
کثرت نفی علت – معلول فعلیت
تمامیت حدّ تعامل علّی ضرورت
دو دیگر آنکه ذهن منفعل نیست چنانکه هیوم و تجربیان دیگر می گویند. ذهن چنان که هیوم گفت روی صحنه ای یا تاتری صرفاً جریانی از تاثرات حسی را دریافت نمی کند، ورقه ای از کاغذ سفیدی نیست که بر روی آن طبیعت هر چه می خواند بنویسد. برهکس ذهن خود فعال است، ذهن فعالانه جهان را تعبیر می کند نه آنکه به صورت یانفعالی آنچه از جهان خارجی از راه حواس به آن می رسد دریافت و در حافظه ضبط نماید.
این مقولات ذهن های خود ماست که جریان حسّی را سامان می دهد و به آن همچون جوهرها، با کیفیات و کمیّات معنا می بخشد یا به عنوان علت و معلول یا در علیت متقابل ربط و اتصال می دهد.
3- مفاهیم ناب (مقولات) از پیشی
این مفاهمی ناب (مقولات) فاهمه را کانت ازپیشی می داند و مراد او این است 1- که آنها منطقاً مستقل از تجربه اند، تجربه ها آنها را پیش فرض می دارند و
2- آنها مستقل از تجربه اند، تجربه هرگز نیم تواند آنها را تغییر دهد، آنها به ما نوع تجربه و شناختی که داریم می دهند زیرا شیوه های ما در فهم هر چیزی هستند.
وانگهی کانت نشان میدهد مفاهم ناب ذهن ما 3- عام و جهانروا هستند، آنها ساختار هر ذهنی، هر شعوری را تشکیل می دهند.
وجه دیگر این مفاهیم این است که 4- ضروری اند، آنها شرط ضروری تجربه می باشند، بدون آنها شناختی نیست. حتی هیچ تجربه ای هم نیست. آنها عنصر ضروری را که هیوم می گفت شناخت فاقد ان است فراهم می سازد. این ذهن است که مفاهیم ضروری ای را که جریان احساس را سامان و وحدت می بخشند عرضه می کند.
بدون مفهوم از پیشی جوهر برای تشکل جریان تاثرات حسی، نمی توان چیزی را تجربه کرد. بدون مفهوم از پیشی علت که یک مولفه ذهن است و تاثرات حسی را در علل و معلول ها سامان می دهد، هرگز نمی توان علیت را تجربه کرد بلکه فقط تسلسلی از تاثرات حسی ذره گانی را می توان مشاهده نمود.
بیشتر بخوانیم:
دست نوشته های اقتصادی و فلسفی مارکس
تاثیر کرکه گور و نیچه بر اگزیستانسیالیسم سده بیستم
مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی
علل چهارگانه ارسطو/تعبیر ارسطو از خوشبختی و فضیلت
اقتدار و بی دولتی- آشنایی با آنارشیسم و بررسی نظریه هابز و لاک