درام قرون وسطایی در 600 سالی که به حیات خود ادامه داد به طور فزاینده ای پیچیده و وسیع شد. از نمایش های ساده عبادی و سرگرمی های رایج نمایشی در سده دهم به مجموعه های بزرگ نمایشی، راهپیمایی های مردمی و درباری و سرانجام به نمایش های غیرمذهبی در سده شانزدهم تحول یافت. مع الوصف در سده شانزدهم انواع مختلف تئاتر که مشخصه تئاتر قرون سطایی بود، به رغم محبوبیت آشکار و حمایت وسیع، تقریبا به طور کامل ناپدید گشت. این امر علل فراوانی دارد که معدودی از این علل حائز اهمیت اند.
شاید بارزترین علت این امر وجود تضادهای داخلی در کلیسا بود که موجبات ضعف خود را فراهم آورد. در سال 1200، مرجعیت پاپ، چه در امور مذهبی و چه در امور غیرمذهبی، در همه کشورهای مسیحی پذیرفته شد و قدرت کلیسا به اوج خود رسید. با شکل گرفتن ملیت های اروپایی، شاهزادگان در جستجوی راهی بودند تا در قلمرو خود اداره امور مذهبی را نیز به چنگ آورند. بزودی معلوم شد موثرترین راه آن است که در انتخابات پاپ نفوذ کنند. لذا فرمان روایان آغاز به تقلب در این انتخابات کردند چرا که آن پاپ های انتخاب شده نیز از تقلب مبرا نبودند.
بین 1305 و 1377 پایگاه پاپ از رم به آوینیون منتقل شد و در حقیقت پاپ به گروگان فرانسوی ها درآمد. از طرفی بین سال های 1378 و 1417 بین کاندیداها رقابت به وجود آمد و حتی یک بار سه نفر برای پاپ شدن مبارزه کردند. از این رو در سده پانزدهم کلیسا رو به ضعف نهاد و بسیاری از اختیاراتش و مهم تر از همه اختیار بهشت فروشی و آمرزش طلبی آن، نیاز به تجدیدنظر پیدا کرد.
علاوه بر این با افزایش آموزش های غیرمذهبی از طریق دانشگاه ها، شک بر سراسر اروپا سایه افکند و اعمال کلیسا مورد سوال قرار گرفت.
سرانجام علائم گوناگون این تضادها در سده شانزدهم در شکل جنبش اصلاح دینی بروز کرد. گروه های مخالف و معاند در مقابل کلیسا صف آرایی کردند و خواستار تجدیدنظر در وظایف و اختیارات کلیسا شدند. در این مرحله بود که شاهزادگان وارد معرکه گشتند زیرا برای حکمیت از آنان یاری طلبیده شده بود.
اما برخی از مقامات کلیساها حکمیت شاهزادگان را نپذیرفتند و خود را در رأس این حکمیت قرار دادند. سرانجام نتیجه این جنگ های داخلی و سیاسی و تجدیدنظر در امور مذهبی بود که در شکل گرفتن اروپای جدید نقش اساسی ایفا نمود.
بی تردید تئاتر نمی توانست از این حوادث برکنار بماند. هنری هشتم در انگلستان در سال 1534 از کلیسای رم جدا شد و موجب جدال های تلخی گردید و در این جدال ها درام به عنوان سلاحی برای کوبیدن یا دفاع کردن از پاره ای تعصبات به کار برده شد.
در سال 1558، الیزابت اول پس از رسیدن به سلطنت اجرای کلیه نمایش های مذهبی را ممنوع اعلام کرد تا به این جدالها خاتمه دهد. هر چند این اقدام نتیجه فوری حاصل نکرد اما فرمان الیزابت به جز چند مورد استثنایی جلوی زیاده روی های گروه های نمایشی مذهبی را پس از 1570 گرفت.
در کشورهای دیگر نیز وقایع مشابهی رخ نمود. در 1539 در هلند تهیه نمایش های مذهبی بدون جواز مقامات کلیسا ممنوع شد و در نتیجه تهیه و اجرای نماییش های مذهبی در این کشور متروک شد. مهم تر از آن فرقه های فراوان پروتستان کلیسای کاتولیک را وادار کردند تا شورای ترنت را در این امر دخالت دهند. یکی از نتایج این دخالت آن شد که صدور مجوز برای نمایش های مذهبی در سراسر جهان مسیحیت منسوخ گردد.
در ایتالیا از 1547 تهیه نمایش های مذهبی عملاً رو به کاهش نهاد و در 1548 در پاریس ممنوع اعلام شد. البته در برخی از ایالات متحده آلمان تهیه نمایش مذهبی تا سده هفدهم ادامه یافت اما در بسیاری از کشورهای اروپایی در 1600 میلادی، اجرای نمایش های مذهبی به کل منسوخ شده بود و تنها در اسپانیا نظارت و تفتیش بر مسائل فقهی نمایش ها ادامه داشت.
ممنوع شدن اجرای مباحث مذهبی موجب تغییرات دیگری نیز شد. نخست آنکه درام نویسان ناچار شدند به موضوعات غیرمذهبی روی آوردند. این امر خود موجب احیای آثار یونان و روم گردید. با مرور زمان این آثار قدر و قیمت تازه ای یافتند و ترکیب میراث های کلاسیک و قرون وسطایی، درام عظیم و غیرمذهبی رنسانس را به وجود آورد.
دوم آنکه متروک شدن موضوع های مذهبی موجب شد که آخرین پایه های درام جهان وطنی درهم بریزد، لذا هر کشوری مسائل مورد علاقه ملی و ویژه خود را پدید آورد. سوم آنکه با ممنوع شدن نمایش مجموعه های مذهبی، نظارت و حمایت فعالانه کلیسا، شهرداری و بازرگانان که نمایش ها را تصویب و تهیه می کردند از میان برداشته شد.
گروه های تازه بین نمایش هایی که برای کلیسا با مقامات ملکتی اجرا می شدند و عموماً سرگرمی هایی پرزرق و برق بودند با نمایش هایی که توسط بازیگران حرفه ای و برای دریافت پول و ایجاد سرگرمی و لذت برپا می شدند، تمایز آشکاری قایل شدند. به هر حال کلیسا هرگز تکفیر بازیگران حرفه ای را که نخستین بار در روم باستان انجام گرفته بود پس نگرفت و به انتقاد و سرزنش خود از آنان ادامه داد.
شاید بتوان گفت رابطه بین تئاتر و جامعه در این دوران با مهم ترین تغییرات خود مواجه شد. در یونان و روم در اروپای قرون وسطی، تئاتر در خالص ترین شکل خود از حمایت عملی ارگان های دولتی و مذهبی برخوردار بود. تئاتر همواره آیینی بود و به طور متناوب اجرا می شد، زیرا تئاتر در حقیقت مجمعی بود که حوادث ویژه ای را که برای همگان اهمیت داشت ارائه می کرد.
در سده شانزدهم تئاتر از کاربرد مذهبی و دولتی خود دور شد لذا مبارزه سختی را برای دریافت مزد و کسب هویت از طریق نمایش های صرفاً تجراتی یا هنری آغاز نهاد. در ابتدا این تئاتر با یاری فرمان روایان و نجبا به حیات خود ادامه داد زیرا نجبا سنت حمایت از نمایش های خصوصی را که بازمانده قرون وسطی بود حفظ کرده بودند و همین یاری اولیه موجب شد تا به تدریج در سراسر اروپا تئاتر حرفه ای پایه ریزی گردد.
البته در برخی از کشورهای اروپایی تا 200 سال دیگر سنت قدیمی بر جای ماند.
بیشتر بخوانیم:
تاثیر سنه کا بر تراژدی شکسپیر و عصر رنسانس
لوپه د وگا نویسنده اسپانیایی و هم عصرانش