دیدگاه های راتر درباره منبع کنترل و اعتماد میان فردی، مفهوم خشنودی درنگیده میشل و سیستم پردازش شناختی-عاطفی میشل و شودا پژوهش های تجربی قابل ملاحظه ای را به بار آورده اند.
منبع کنترل و رفتارهای مرتبط با سلامتی
راتر برای ارزیابی درجه ای که افراد باور دارند شانس، بخت و اقبال یا آدمهای قدتمند زندگی شان را کنترل می کنند، مقباس کنترل درونی-بیرونی I-E را ساخت. گرچه هدف راتر از این مقیاس که معمولاً مقیاس کنبع کنترل نامیده می شود، ارزیابی انتظارات کلی بود اما اغلب پژوهشگران از آن برای ارزیابی انتظارات خاص استفاده کرده اند.
طبق نظریه یادگیری اجتماعی راتر، افراد مبتلا به اختلال های عادت باید منبع کنترل بیرونی داشته باشند، یعنی آنها معتقدند که سرنوشت یا رفتار بلهوسانه یا ناپایدار دیگران بر زندگی آنها حاکم است. از سوی دیگر افرادی که به اختلال های عادت مبتلا نیستند باید منبع کنترل درونی داشته باشند، یعنی باور داشته باشند که می توانند جلوی خودشان را از انجام دادن رفتارهای ناسالم بگیرند.
پژوهشگران برای بررسی عادت های ناسالمی مانند سیگار کشیدن، سوءمصرف الکل و خوردن نامعقول، از مقیاس I-E و مدل های اصلاح شده آن استفاده کرده اند.
جی.ام.بانچ و اچ.جی اشنایدر در یک تحقیق مربوط به سیگار کشیدن، مقیاس I-E راتر و مقیاس منبع کنترل ویژه سیگار کشیدن را روی گروهی از افراد غیرسیگاری و گروهی از افراد سیگاری اجرا کردند. مقیاس ویژه سیگار کشیدن موادی از این قبیل را در بر داشت: برای سیگاری ها مشکل نیست که بر سیگار کشیدن خود کنترل داشته باشند؛ یا اگر کسی به یک سیگاری سیگار تعارف کند او به راحتی می تواند آن را نپذیرد.
نتایج نشان دادند که مقیاس کلی I-E راتر نتوانست اعتیاد به سیگار را پیش بینی کند اما مقیاس ویژه متمرکز بر سیگار کشیدن از عهده آن برآمد.
در تحقیقی دیگر، پل نورمن رابطه بین منبع کنترل سلامتی و رفتارهای سیگار کشیدن را بررسی کرد. نورمن در مورد سیگاری ها به طور کلی، بین منبع کنترل سلامتی و مقدار سیگار کشیدن رابطه معناداری پیدا نکرد. با این حال وقتی که او افرادی را بررسی کرد که برای سالم بودن ارزش قائل بودند دریافت که منبع کنترل سلامتی، سیگار کشیدن را پیش بینی می کند، یعنی افرادی که برای سالم بودن ارزش قائل بودند و باور داشتند که بر سلامتی خودشان کنترل دارند در مقایسه با کسانی که برای سالم بودن ارزش قائل نبودند، به احتمال کمتری سیگار می کشیدند.
کنترل بر الکل موضوع دیگری است که غالبا درباره آن تحقیق می ش.د. برای مثال جوان-شیانگ جیح، ویوان سیرگو و جیمز تومور درباره منبع کنترل و رفتار مشروب خواری در دانشجویان و دانش آموزان دبیرستانی تحقیق کردند. آنها از مقیاس I-E راتر و پرسشنامه 21 ماده ای مصرف الکل استفاده کردند که رفتار مشروب خواری فرضی و واقعی را بعد از رویدادهای خوشایند، ناخوشایند و خنثی ارزیابی می کند.
نمونه ای از رویداد فرضی خوشایند در این پرسشنامه این بود: به تازگی ترفیع یا پاداش گرفته اید؟ نمونه رویداد ناخوشایند فرضی این بود: به تازگی از دست دادن فرد عزیزی را تجربه کرده اید؟ رویدادهای واقعی هم شامل رویداد خوشایند و رویداد ناخوشایند بودند. نتایج نشان دادند که دانشجویان و دانش آموزان دارای منبع کنترل بیرونی در کلیه این چهار موقعیت فرضی و واقعی، خوشایند و ناخوشایند بیشتر مشروبخواری می کردند.
در تحقیق دیگری که به مشروبخواری مربوط می شد، لیزا کلمنتس، رجینالد یورک و کلن روهرر این موضوع را بررسی کردند که چگونه نمرات درونی-بیرونی مرتبط با مشروبخواری با الکلیسم و الکلیسم والدین ارتباط دارند. آزمودنی ها را به یکی از این چهار گروه تقسیم کردند: 1- نه خودشان و نه والد الکلی بودند، 2- فقط والد الکلی بود، 3- آنها الکلی بودند ولی نه مادر و نه پدر الکلی بودند، 4- هم خود آنها و هم والد الکلی بودند.
کلمنتس و همکاران بین نمرات بیرونی در مقیاس درونی-بیرونی مرتبط با مشروبخواری و میزان الکلیسم آزمودنی یا والد رابطه نیرومندی پیدا کردند. الکلی بودن آزمودنی و داشتن والد الکلی، هر یک در نمرات بیرونی بالا در مقیاس درونی-بیرونی مرتبط با مشروبخواری دخالت داشتند. علاوه بر این گروهی که خودشان الکلی بودند ولی پدر یا مادرشان الکلی نبود از گروهی که فقط والد آنها الکلی بود، بیرونی ترند.
چند پژوهشگر سودمندی مقیاس منبع کنترل ویژه عادت را در مورد مشروب خواری، سیگار کشیدن و خوردن بررسی کرده اند. برای مثال اچ.آ.لوتکه و اچ.جی.اشنایدر سه مقیاس ویژه عادت را برای مشروبخواری، سیگار کشیدن و خوردن ساختند و بعد آنها را همراه با مقیاس I-E راتر در مورد گروهی از دانشجوبان اجرا کردند.
آزمودنی های دارای نمرات درونی بالا اختلال های عادت بیشتری داشتند. پایین ترین همبستگی ها در مورد مقیاس مشروبخواری بود، بدین معنی که این دانشجویان معتقد بودند بر مشروبخواری خود بیشتر از سیگار کشیدن یا خوردن کنترل دارند. همبستگی بین مقیاس I-E راتر و سه مقیاس ویژه عادت به طور کلی پایین بود. این گواه بر آن بود که مقیاس های ویژه عادت در پیش بینی کنترل رفتارهای خاص از مقیاس های انتظارات کلی مفیدتر هستند.
پل نورمن، پل بنت، کریستوفر اسمیت و سیمون مورفی در تحفیفی که 12 هزار آزمودنی را در برداشت، از فرضیه ای که اعلام می دارد نمرات به دست آومده از مقیاس کنبع کنترل سلامتی چند وجهی با رفتارهای سلامتی گوناگون ارتباط دارند حمایت کردند.
این پژوهشگران یک مقیاس منبع کنترل سلامتی ساختند که سه خرده مقیاس داشت: 1- درونی 2- افراد قدرتمند دیگر 3- شانس.
مقیاس درونی عقاید افراد را در مورد اینکه آنها می توانند سلامتی خودشان را کنترل کنند، ارزیابی می کرد، مقیاس افراد قدرتمند دیگر عقاید افراد را در این باره که سلامتی آنها توسط متخصصان سلامتی کنترل می شود، بررسی میکرد و مقیاس شانس عقاید آنها را در مورد اینکه سلامتی تهیه کردند که سیگار نکشیدن، نوشیدن الکل در محدوده توصیه شده، ورزش کردن منظم و خوردن میوه شش یا هفت روز در هفته را شامل می شد.
هر یک از این سه خرده مقیاس با شاخص رفتار سلامتی همبستگی معناداری داشت، یعنی آزمودنی هایی که در شاخص رفتارهای سلامتی نمرات بالایی کسب کردند در بُعد درونی نمره بالا و در بعد افراد قدرتمند دیگر و شانس، نمره پایینی به دست آوردند. این بافته ها از این عقیده حمایت می کند که افراد دارای منبع کنترل درونی از افرادی که معتقدند سلامتی شان به شانس یا اقدامات دیگران بستگی دارد، از سلامتی بیشتری برخوردارند.
آیا منبع کنترل درونی می تواند نتایج منفی به بار آورد؟ ماریکا تیگرمن و استر راتبلوم مقیاس منبع کنترل وزن را در مورد دانشجویان دانشگاه فلیندرز در جنوب استرالیا و دانشگاه ورمونت در ایالات متحده اجرا کردند. جالب اینکه در هر دو دانشگاه افرادی که از وزن شان راضی بودند و منبع کنترل وزن درونی داشتند در مقایسه با افرادی که معتقد بودند وزن یک مساله شانسی یا ژنتیکی است، زنان چاق را به صورت کلیشه ای، منفی تر در نظر داشتند.
این کلیشه سازی منفی صرف نظر از جنسیت و وزن خود ارزیابی کننده صورت گرفت. با این حال مردانی که از وزن خودشان راضی بودند و باور داشتند که وزن عمدتاً یک مساله کنترل شخصی است، مردان چاق را به صورت منفی ارزیابی نکردند، بلکه فقط زنان چاق را به صورت منفی ارزیابی کردند.
این یافته حاکی از آن است که زنان چاق، اما نه لزوماً مردان، متحمل عوارض کلیشه سازی منفی از جانب مردان و زنانی می شوند که معتقدند چاقی تحت کنترل شخصی قرار دارد. نتایج این تحقیق با عقاید راتر درباره اینکه منبع کنترل درونی خیلی زیاد می تواند به پیامدهای منفی منجر شود، مطابقت دارند.
تحلیل واکنش ها به حکم او.جی. سیمپسون
سیستم شخصیت شناختی-عاطفی میشل و شودا را می توان برای تحلیل کردن واحدهای شناختی و عاطفی مرتبط با واکنش های مردم به رویداد اجتماعی مهیجی مانند واکنش به حکم قتل او.جی.سیمپسون مورد استفاده قرار داد.
در تاریخ جدید ایالات متحده محاکمه های قتل اندکی توانسته اند تعداد زیادی از تماشاچین تلویزیون را مجذوب کنند و واکنش های قوی اما درهمی را به حکم بی گناهی به وجود آورند.
رودلف مندوزا-دنتون، اوزلم آیداک، یوتیچی شودا و والتر میشل تحلیل مورد سیمپسون را به این علت انتخاب کردند که نشان داد آمریکایی های اروپایی تبار و آمریکایی های آفریقایی تبار با اینکه در یک کشور زندگی می کنند در دو دنیای مختلف به سر می برند. رویدادی واحد، شواهدی واحد و محاکمه ای واحد دو واکنش تقریباً متضاد را به حکم واحدی به وجود آورد.
مندوزا-دنتون و همکاران برای بررسی هرگونه تفاوت نژادی در واکنش های شناختی و عاطفی به حکم سیمپسون از سیستم پردازش شناختی عاطفی استفاده کردند. این پژوهشگران 113 آزمودنی را که از لحاظ فرهنگی متفاوت بودند و تقریباً تمام آنها دانشجویانی بودند که به دانشگاه کلمبیا در نیویورک می رفتند، انتخاب کردند. نزدیک به یک سوم آنها آمریکای آفریقایی تبار بودند، 30 درصد آمریکایی اروپایی تبار، 10 درصد آمریکای لاتینی، 22 درصد آسیایی یا آمریکایی آسیایی تبار و باقی پیشینه های قومی دیگری داشتند.
بین این گروه های قومی مختلف، تفاوت سنی یا تحصیلی معنی داری وجود نداشت. این پژوهشگران از این آزمودنی ها خواستند به 18 فیلم کوتاه از گزارش های تلویزیونی محاکمه گوش کنند که با حرکت آهسته تعقیب برونکو آغاز می شد و به آزاد شدن او.جی.سیمپسون که دوست صمیمی خود آل کولینگز را در آغوش می کشید، ختم می شد.
بعد از اینکه آزمودنی های فیلم های کوتاه تلویزیونی را تماشا کردند از آنها خواسته شد واکنش های خود را به این محاکمه بنویسند و مشخص کنند که آیا با این محاکمه موافق اند، مخالف اند یا درباره آن تردید دارند. بعدا داوران 22 واحد شناختی-عاطفی و 7 واکنش هیجانی را مشخص کردند که آزمودنی ها در نوشته های خود اظهار داشته بودند.
از جمله این واکنش ها عبارت بودند از : 1- سیستم دادگاه علیه سیاه پوستان شدیداً سودار است و 2- یکی خروار شواهد علیه سیمپسون وجود داشت.
مندوزا دنتون و همکاران این واحدهای شناختی-عاطفی را با شمردن فراوانی ای که هر یک از واحدها توسط آنهایی که 1- با این محاکمه موافق بودند، 2- با آن موافق نبودند و 3- نسبت به آن تردید داشتند، اظهار شده بود، ارزیابی کردند.
این پژوهشگران در بین این سه گروه واکنش های بسیار متضادی را یافتند. برای مثال افرادی که با محاکمه اثبات بیگناهی مخالف بودند خیلی بیشتر از آنهایی که با آن موافق بودند باور داشتند که سیمپسون سابقه بدرفتاری با همسر داشت. کسامی که با این محاکمه موافق بودند، باور داشتند که شواهد علیه سیمپسون سوال برانگیز یودند، در حالی که هیچ یک از آنهایی که با این محاکمه مخالف بودند، تصور نمی کردند که شواهد مشکوک بودند. در مجموع افرادی که با محاکمه اثبات بی گناهی موافق بودند، احساس خوشحالی و تسکین می کردند در حالی که افراد مخالف با آن، عصبانی یا ناراحت بودند.
گرچه واکنش های آزمودنی ها به این محاکمه از ویژگی های نژادی تبعیت می کردند اما مندوزا دنتون و همکاران، نتیجه گرفتند که نژاد به خودی خود به اندازه افکارو احساسات این افراد در تعیین واکنش های آنان به محاکمه دادگاه اهمیت نداشت. یعنی آمریکایی های اروپایی تباری که با این محاکمه موافق بودند افکار و احساساتی داشتند که خیلی شبیه افکار و احساسات آمریکای های آفریقایی تباری بود که از آن به وجد آمده بودند و آمریکای های آفریقایی تباری که با این محاکمه مخالف بودند خیلی شبیه آمریکایی های اروپایی تبار فکر و احساس کردند که از این محاکمه ناخرسند بودند.
نتایج این تحقیق حاکی است که سیستمی که واحدهای شناختی-عاطفی را در نظر میگیرد بهتر از پیشینه قومی می تواند واکنش های افرادرا به مسایل حساس نسبت به نژاد پیش بینی کند.
بیشتر بخوانیم:
مراحل رشد طبق نظر فروید- دوره کودکی (مرحله دهانی،مرحله مقعدی،مرحله آلتی)
ارزیابی نظریه یونگ/برداشت از انسان
دیدگاه اوتوکرنبرگ در خصوص نظریه روابط شیء
نیازهای انسان یا نیازهای وجودی از منظر فروم