درمان درمانجو مدار به طور فریب دهنده ای در بیان ساده است اما در عمل به نحو بارزی دشوار می باشد. به طور خلاصه، رویکرد درمانجو مدار بر این عقیده استوار است که برای اینکه افراد رشد روانی کنند، باید با درمانگری رابطه برقرار نمایند که همخوان باشد و او را به صورت فردی در نظر بگیرند که جوی از پذیرش نامشروط و همدلی واقعی فراهم می آورد. اما مشکل همین جاست. مشاور به سختی می تواند ویژگی های همخوانی توجه مثبت نامشروط و تفاهم همدلانه را کسب کند.
رویکرد مشاور درمانجو مدار را می توان به شیوه اگر – در این صورت بیان کرد. اگر شرایط درمانگر همخوان، توجه مثبت نامشروط و گوش کردن همدلانه در رابطه درمانجو – مشاور وجود داشته باشد، در این صورت فرایند درمان فراهم می شود. اگر فرایند درمان صورت پذیرد، در این صورت می توان نتایج خاصی را پیش بینی کرد. بنابراین درمان راجرزی را می توان بر حسب شرایط، فرایند و نتایج در نظر گرفت.
شرایط
راجرز فرض کرد برای اینکه رشد درمانی (شفابخش) روی دهد، شرایط زیر لازم و کافی هستند. اولاً درمانجوی مضطرب و آسیب پذیر باید با درمانگری همخوان تماس بگیرد که نسبت به درمانجو احساس همدلی کند و توجه مثبت نامشروط به او داشته باشد، ثانیا درمانجو باید این ویژگی ها را در درمانگر تشخیص دهد، ثالثا تماس بین درمانجو و درمانگر باید برای مدتی استمرار داشته باشد.
تقریبا در تمام روان درمانی ها، شرایط اول و سوم وجود دارند یعنی نوعی تنش، درمانجو یا بیمار را برای درخواست کمک باانگیزه می کند و رابطه بین درمانجو و درمانگر برای مدتی ادامه دارد. درمان درمانجومدار از این نظر منحصر به فرد است که تاکید می کند شرایط همخوان مشاور، توجه مثبت نامشروط و گوش کردن همدلانه لازم و کافی هستند.
با اینکه هر سه شرط برای رشد روانی ضروری هستند اما راجرز معتقد بود همخوانی از توجه مثبت نامشروط و گوش کردن همدلانه اساسی تر است. همخوانی ویژگی ای کلی است که درمانگر از آن برخوردار است، در حالی که دو شرط دیگر احساس ها یا نگرش های خاصی هستند که درمانگر نسبت به درمانجو دارد.
همخوانی مشاور
اولین شرط لازم وکافی برای تغییر درمانی، درمانگر همخوان است. همخوانی در صورتی وجود دارد که تجربیات ارگانیزمی فرد با آگاهی از آنها و توانایی و تمایل ابراز کردن بی پرده این احساسات هماهنگ باشد. همخوان بودن یعنی واقعی یا اصیل بودن کامل یا منسجم بودن، بودن به صورتی که فرد واقعا هست. راجرز به این صورت درباره همخوانی سخن گفت:
در روابطم با اشخاص متوجه شدم در دراز مدت، عمل کردن به صورتی که گویی کسی هستم که واقعا نیستم، کمکی نمی کند. رفتار کردن به صورت آرام و دلپذیر زمانی که واقعاً عصبانی و انتقاد آمیز هستم، کمکی نمی کند. رفتار کردن به صورتی که گویی آسان گیر هستم در حالی که واقعا احساس می کنم دوست دارم محدودیت هایی را مقرر کنم، کمکی نمی کند. رفتار کردن به صورتی که انگار پذیرای طرف مقابل هستم در حالی که در پس این صورت ظاهر احساس طرد می کنم، کمکی نمی کند.
بنابراین مشاور همخوان صرفا فردی مهربان و با محبت نیست بلکه انسان کاملی است که از احساس های شادی، خشم، ناکامی، سردرگمی و غیره برخوردار است. زمانی که این احساس ها تجربه می شوند نه انکار و نه تحریف می شوند بلکه به راحتی در آگاهی جریان می یابند و آزادانه ابراز می شوند. بنابراین درمانگر همخوان، منفعل نیست، بی تفاوت و کناره جو نیست و قطعا بی رهنمود هم نیست.
درمانگران همخوان راکد نیستند. آنها مانند اغلب افراد مرتباً با تجربیات ارگانیزمی تازه رو به رو می شوند، اما برخلاف اغلب افراد، این تجربیات را در آگاهی می پذیرند که به رشد روانی آنها کمک می کند. آنها ماسک بر چهره ندارند، سعی نمی کنند ظاهر دلپذیری را جعل کنند و از وانمود کردن دوستی و محبت، زمانی که این هیجان ها واقعاً احساسنمی شوند خودداری می کنند.
در ضمن آنها خشم، سرسختی، یا جهالت را وانمود نمی کنند و بر احساس های شادی، شعف، یا خوشحالی سرپوش نمی گذارند. به علاوه آنها می توانند احساس ها را با آگاهی و هر دو را با ابزار صادقانه هماهنگ کنند.
از آنجایی که همخوانی احساس ها، آگاهی و ابراز را دربرمیگیرد، ناهمخوانی می تواند از هر دو جهت ناشی شود. اولاً رابطه بین احساس ها و آگاهی می تواند قطع شود. برای مثال امکان دارد فردی احساس خشم کند و این خشم برای دیگران آشکار باشد اما فرد خشمگین از این احساس آگاه نباشد و بگوید من خشمگین نیستم، چطور می تونی به من بگویی خشمگینم!
دومین نوع ناهمخوانی، اختلاف بین آگاهی از تجربه و توانایی یا تمایل ابراز کردن آن به دیگری است: می دانم که از آنچه گفته می شود کسل می شوم اما جرأت نمی کنم بی علاقگی خود را ابراز کنم، زیرا درمانجویم تصور خواهد کرد درمانگر خوبی نیستم.
راجرز اظهار داشت که درمانگران در صورتی کارآمدتر خواهند بود که احساسات واقعی خود را منتقل کنند حتی اگر این احساسات منفی یا تهدید کننده باشند. عمل کردن غیر از این فریبکاری خواهد بود، و در مانجویان به هرگونه نشانه های مهم ناهمخوانی پی خواهند برد. (هرچند که لزوماً نه به صورت هشیار).
با اینکه همخوانی عنصر ضروری در درمان موفقیت آمیز است، راجرز معتقد نبود که درمانگر باید حتما در تمام روابط خارج از فرایند درمان، همخوان باشد. یک نفر می تواند چندان کامل نباشد و با این حال روان درمانگر قابلی باشد. در ضمن لزومی ندارد که درمانگر برای کمک به رشد درمانجو، صددرصد همخوان باشد. مانند توجه مثبت نامشروط و گوش کردن همدلانه، درجات مختلفی از همخوانی وجود دارد. هرچه درمانجو این ویژگی ها را بیشتر مشخصه درمانگر بداند، فرایند درمان موفق تر خواهد بود.
توجه مثبت نامشروط
توجه مثبت عبارت است از نیاز به دوست داشتنی بودن، با ارزش بودن و تایید شدن توسط دیگری. در صورتی که این نیاز بدون هرگونه شرایط وجود داشته باشد، توجه مثبت نامشروط روی می دهد. درمانگران زمانی توجه مثبت نامشروط دارند که نگرش صمیمانه، مثبت و پذیرایی نسبت به درمانجو داشته باشند. این نگرش بدون انحصار طلبی، بدون ارزیابی و بدون قید و شرط است.
درمانگری که توجه مثبت نامشروط به درمانجو دارد، صمیمت و پذیرش غیر انحصار طلبانه، نه پرسونای احساساتی و پرشور نشان میدهد. برخورداری از صمیمت غیر انحصار طلبانه به معنی اهمیت دادن به دیگری بدون مهار کردن با تصاحب کردن آن فرد است و این نگرش را در بر دارد: چون به تو اهمیت می دهم، میتوانم اجازه دهم خودمختار باشی و از ارزیابی ها و قید و بندهای من مستقل باشی. تو فردی مستقل با احساس ها و عقاید خاص خودت در مورد آنچه درست یا غلط است هستی. این واقعیت که من برای تو اهمیت قائلم به معنی آن نیست که باید در تصمیم گیری ها تو را هدایت کنم بلکه می توانم به تو امکان دهم خودت باشی و آنچه را که به صلاح خودت می دانی انتخاب کنی.
این نوع نگرش آسان گیرانه، شهرت دور از انصاف منفعل بودن یا بی رهنمود بودن در درمان را برای راجرز به بار آورد، در حالی که درمانگر درمانجومدار باید به طور فعال درگیر رابطه با درمانجو باشد.
توجه مثبت نامشروط بدان معنی است که درمانگران درمانجویان شان را بدون محدودیت یا قید و شرط و بدون توجه به رفتارشان می پذیرند و برای آنها ارزش قائل هستند. گرچه درمانگران برای برخ از رفتارهای درمانجو بیشتر از رفتارهای دیگر ارزش قائل می شوند اما توجه مثبت آنها ثابت و تزلزل ناپذیر می ماند. در ضمن توجه مثبت نامشروط بدان معنی است که درمانگران درمانجویان را ارزیابی نمی کنند و یک عمل را نمی پذیرند و عمل دیگرا را رد کنند. ارزیابی بیرونی خواه مثبت یا منفی، به حالت دفاعی درمانجو می انجامد و مانع از رشد روانی می شود.
با اینکه توجه مثبت نامشروط اصطلاح تقریبا نامناسبی است، اما هر سه کلمه آن اهمیت دارند. توجه یعنی رابطه نزدیکی وجود دارد و درمانگر درمانجو را به صورت فرد مهمی می نگرد، مثبت بیانگر آن است که جهت این رابطه به سمت احساس های صمیمیت و اهمیت دادن گرایش دارد و نامشروط حاکی است که توجه مثبت، دیگر به رفتارهای خاص درمانجو وابسته نیست و لزومی ندارد که به طور مداوم کسب شود.
گوش کردن همدلانه
سومین شرط لازم و کافی رشد روانی، گوش کردن همدلانه است. همدلی زمانی وجود دارد که درمانگران به دقت احساس های درمانجویان خود را حس کنند و بتوانند این برداشت ها را منتقل کنند به طوری که درمانجویان بفهمند که فرد دیگری بدون تعصب، فرافکنی، یا ارزیابی وارد عالم احساسات آنها شده است.
از نظر راجرز همدلی به معنی زیستن موقتی در زندگی فردی دیگر و حرکت کردن در آن، با ظرافت و بدون قضاوت کردن است. همدلی به معنی تعبیر کردن معانی درمانجو یا برملا کردن احساس های ناهشیار آنها نیست زیرا این ها روش هایی هستند که چارچوب داوری بیرونی را ایجاب می کنند و تهدیدی برای درمانجو می باشند. در مقابل همدلی حاکی است که درمانگر اوضاع و احوال را از نقطه نظر درمانجو می نگرد و درمانجو احساس می کند امن است و چیزی او را تهدید نمی کند.
درمانگران درمانجو مدار، همدلی را مسلم نمی دانند، آنها دقت احساسات خودشان را با نشان دادن آن به درمانحو وارسی می کنند. به نظر می رسد به من می گویید نسبت به پدرتان احساس رنجش زیادی می کنید. تفاهم همدلانه معتبر معمولاً واکنش مثبت درمانجو را به دنبال دارد: بله دقیقا همین طور است! واقعا احساس رنجش می کنم.
گوش کردن همدلانه ابزار قدرتمندی است که همراه با صداقت و اهمیت دادن، به رشد شخصی درمانجو کمک می کند. همدلی دقیقاً چه نقشی در تغییر روانی دارد؟ یک درمانگر همدل چگونه می تواند به درمانحو کمک کند به سمت یکپارچگی و سلامت روانی پیش برود؟ اظهارت خود راجرز بهترین پاسخ را به این سوالات می دهد:
زمانی که اشخاص با ذکاوت زیاد درک شده باشند، در می یابند با دامنه وسیع تری از تجربیات شان تماس برقرار کرده اند. این مرجع گسترده ای را در اختیار آنها قرار می دهد که می توانند برای شناختن خودشان و هدایت کردن اعمال شان به آن رجوع کنند. اگر این همدلی دقیق و عمیق بوده باشد آنها باید بتوانند گرفتگی جریان تجربه کردن را باز کنند و به آن اجازه دهند در مسیر بازداری نشده ای حرکت کنند.
همدلی به این علت ثمربخش است که درمانجویان را قادر می سازد به خودشان گوش کنند . در واقع درمانگر خودشان شوند. همدلی را نباید با همدردی قاطی کرد. همدردی به احساس نسبت به درمانجو اشاره دارد در حالی که همدلی حاکی از احساس همراه با درمانجوست. همدردی هرگز درمانی یا شفابخش نیست، زیرا از ارزیابی بیرونی ناشی می شود و معمولاً به تاسف خوردن درمانحویان برای خودشان منجر می شود.
دلسوزی برای خود نگرش زیان بخشی است که خودپنداره را تهدید می کند و موجب عدم تعادل در ساختار خود می شود. در ضمن همدلی بدان معنی نیست که درمانگر احساس های مشابه با درمانجو دارد. درمانگر خشم، ناکامی، سردرگمی، رنجش، یا جذابیت جنسی را در همان زمانی که درمانجو آنها را تجربه می کند، احساس نمی کند. در عوض درمانگر در عین حال که اجازه می دهد درمانجو آدم مستقلی باشد، عمق احساس او را تجربه می کند. درمانگر به احساس های درمانجو واکنش هیجانی و شناختی نشان میدهد اما این احساس ها به درمانجو، نه به درمانگر تعلق دارند. درمانگر تجربیات درمانجو را تصاحب نمی کند بلکه می تواند به او بفهماند که درمانجو بودن در آن لحظه خاص چه معنایی دارد.
فرآیند
اگر شرایط همخوانی درمانگر، توجه مثبت نامشروط و همدلی فراهم شده باشد در این صورت فرایند تغییر درمانی به جریان خواهد افتاد. با اینکه هر فردی که در صدد روان درمانی برمی آید بی نظیر است اما راجرز معتقد بود فرایند درمان را قانون مندی خاصی مشخص می کند.
مراحل تغییر درمانی
فرایند تغییر شخصیت سازنده را می توان در یک پیوستار از حالت بسیار دفاعی تا بسیار منسجم قرار داد. راجرز این پیوستار را به هفت مرحله تقسیم کرد:
مرحله 1 – با عدم تمایل به انتقال دادن هرگونه اطلاعات درباره خود مشخص می شود. افراد در این مرحله معمولا درخواست کمک نمی کنند، اما اگر به دلایلی برای درمان مراجعه کنند شدیداً انعطاف ناپذیر و نسبت به تغییر مقاوم هستند. آنها هیچ مشکلی را تشخیص نمی دهند و از پذیرفتن هرگونه احساسات یا هیجان های شخصی خودداری می کنند.
مرحله 2- قدری از انعطاف ناپذیری درمانجویان کاسته می شود. آنها درباره رویدادهای بیرونی و سایر افراد بحث می کنند اما هنوز از پذیرفتن احساس های خودشان خودداری می کنند یا اینکه نمی توانند آنها را تشخیص دهند. امکان دارد آنها درباره احساس های شخصی صحبت کنند اما طوری از این احساس ها سخن می گویند که انگار پدیده های عینی هستند.
مرحله 3- زمانی که درمانجویان به این مرحله می رسند می توانند آزادانه تر درباره خود صحبت کنند هرچند که هنوز از آن به صورت یک شیء سخن می گویند: من در محل کار حداکثر تلاشم را به خرج می دهم اما رئیسم هنور مرا دوست ندارد.
درمانجویان به صورت زمان گذشته یا آینده درباره احساسات سخن می گویند و از نشان دادن احساسات خودداری میکنند. آنها از پذیرفتن هیجانات شان امتناع می کنند، احساسات شخصی را از موقعیت همین حالا دور نگه می دارند، فقط به صورت مبهم درک می کنند که می توانند تصمیمات شخصی بگیرند و از پذیرفتن مسئولیت تصمیم گیری های خود طفره می روند.
مرحله 4- صحبت کردن درباره احساسات عمیق را آغاز می کنند اما به آنچه اکنون احساس می کنند، نمی پردازند: وقتی معلمم مرا به تقلب مردن متهم کرد واقعا سوختم.
هنگامی که درمانجویان احساسات جاری خود را بیان می کنند، معمولاٌ از این بیان شگفت زده می شوند. آنها تجربیات را تحریف یا انکار می کنند اما به طور مبهم تشخیص می دهند که می توانند هیجانات خود را در زمان حال احساس کنند. آنها برخی از ارزش های دیگران را که درون فکنی کرده اند زیر سوال می برند و به ناهمخوانی بیم خودپنداره و تجربه ارگانیزمی شان پی می برند. آنها در مقایسه با مرحله 3 مسئولیت بیشتری را می پذیرند و موقتا به خودشان اجازه میدهند درگیر رابطه با درمانگر شوند.
مرحله 5- زمانی که درمانجویان به این مرحله می رسند تغییر و رشد قابل ملاحظه ای را آغاز کرده اند. آنها می توانند احساسات را در زمان حال بیان کنند اما هنوز این احساسات را به دقت نمادی نکرده اند. آنها در مرحله مقدماتی اتکا به منبع ارزیابی درونی احساسات شان هستند و میخواهند به کشفیات تازه ای درباره خودشان برسند. آنها تمایز احساسات بیشتری را نیز تجربه می کنند و به تفاوت های ظریف بین آنها پی می برند. علاوه بر این آنها تصمیم گیری توسط خودشان را آغاز می کنند و مسئولیت آنها را می پذیرند.
مرحله 6- رشدی چشمگیر و حرکتی برگشت ناپذیر به سمت کامل یا خودشکوفا شدن را تجربه می کنند. آنها آزادانه تجربیاتی را که قبلا انکار یا تحریف کرده بودند به آگاهی راه می دهند. آنها همخوان تر می شوند و می توانند تجربیات جاری خود را با آگاهی و با بیان آزاد هماهنگ کنند. آنها دیگر رفتارشان را از دیدگاه بیرونی ارزیابی نمی کنند بلکه به خود ارگانیزمی شان به عنوان معیاری برای ارزیابی تجربیات اتکا می کنند. آنها پرورش دادن توجه به خود نامشروط را آغاز می کنند بدین معنی که برای فردی که در حال شدن هستند، اهمیت قائل می شوند و نسبت به آن احساس عطوفت دارند.
حالت جالبی که همراه با این مرحله روی می دهد، آرمیدگی فیزیولوژیکی است. هنگامی که عضلات این افراد آرمیده می شوند، اشک ها سرازیر می شوند، گردش خون بهبود می یابد، و نشانه های جسمانی ناپدید می شوند، آنها خود ارگانیزم کامل خویش را احساس می کنند.
این مرحله از چند نظر بر پایان درمان دلالت دارد. در واقع اگر قرار باشد درمان در این مرحله به پایان برسد، درمانجویان هنوز باید به مرحله بعدی پیش بروند.
مرحله 7- این مرحله می تواند خارج از جلسه درمان روی دهد، زیرا به نظر می رسد رشد در مرحله 6 برگشت ناپذیر است. درمانجویانی که به مرحله 7 می رسند افراد کامل آینده می شوند. آنها می توانند تجربیاتی را که در جلسات درمانی کسب کرده اند به دنیای خارج از آن تعمیم دهند. آنها اطمینان دارند که می توانند همیشه خودشان باشند، تجربیات خودشان را عمیقاً احساس کنند و این تجربیات را در زمان حال زنده کنند.
خود ارگانیزمی آنها که اکنون با خودپنداره متحد شده است، منبع ارزیابی تجربیات شان می شود. افراد در مرحله 7 از این آگاهی که ارزیابی های آنها سیال هستند و تغییر و رشد ادامه خواهند یافت، لذت می برند. به علاوه آنها همخوان می شوند، از توجه مثبت نامشروط برخوردار می شوند و میتوانند دوست داشتنی و با دیگران همدل باشند.
توجیهات نظری برای تغییر درمانی
برای پویش های موجود در تغییر درمانی چه توجیه نظری ای وجود دارد؟
راجرز این موضوع را به این صورت توضیح میدهد: زمانی که افراد خودشان را به صورت افراد ارزشمند و سزاوار پذیرش نامشروط تجربه می کنند، برای اولین بار درمی یابند که دوست داشتنی هستند. الگوی درمانگر آنها را قادر می سازد برای خودشان ارزش قائل باشند و خود را بپذیرند و توجه مثبت نامشروط به خود داشته باشند. زمانی که درمانجویان درمی یابند که به صورت همدلانه درک شده اند برای گوش کردن به خودشان به صورت دقیق تر، آزاد شده و با احساس های خودشان همدل می شوند.
در نتیجه زمانی که افراد برای خودشان ارزش قائل باشند و خودشان را به دقت درک کنند، خودپنداره آنها با تجربیات ارگانیزمی شان همخوان تر می شود. اکنون آنها از همان سه ویژگی درمانی هر یاری رسان ثمربخشی برخورداند و در واقع درمانگر خودشان می شوند.
نتایج
اگر فرایند تغییر درمانی جریان یابد، در این صورت نتایح قابل مشاهده خاصی را می توان انتظار داشت. اساسی ترین نتیجه درمان درمانجو مدار موفقیت آمیز، درمانجوی همخوانی است که کمتر دفاعی و نسبت به تجربه گشوده تر است. هر یک از نتایج باقی مانده، گسترش منطقی این نتیجه اساسی است.
درمانجویان در نتیجه همخوانی بیشتر و دفاعی بودن کمتر، تصویر روشن تری از خودشان و نگرش واقع بینانه تری از دنیا دارند. آنها بهتر می توانند تجربیات را در سطح نمادی در خود جذب کنند، آنها به نحو موثرتری می توانند مشکلات را حل کنند و از سطح بالاتر توجه مثبت به خود برخوردارند.
آنها که اکنون واقع بین شده اند نگرش دقیق تری در مورد توانایی های شان دارند که به آنها امکان میدهد شکاف بین خود آرمانی و خود واقعی را کاهش دهند. معمولا این شکاف به این علت کاهش می یابد که خود آرمانی و خود واقعی مقداری تحرک نشان میدهند. از آنجایی که درمانجویان اکنون واقع بین تر شده اند، توقع خود را در مورد آنچه باید باشند یا دوست دارند باشند پایین می آورند، و چون توجه مثبت بیشتری به خود کسب کرده اند نظر خود را درباره اینکه واقعا کیستند، بالا می برند.
چون خود آرمانی و خود واقعی درمانجویان همخوان تر شده است، تنش جسمانی و روانی کمتری را تجربه می کنند، نسبت به تهدید کمتر آسیب پدیر هستند و اضطراب کمتری دارند. آنها بعید است که از دیگران راهنمایی بخواهند و کمتر احتمال دارد که از عقاید و ارزش های دیگران به عنوان معیاری برای ارزیابی کردن تجربیات خودشان استفاده کنند.
در عوض آنها خودگردان تر می شوند و باور می کنند که منبع ارزشیابی در درون خودشان قرار دارد. آنها دیگر احساس نمی کنند مجبورند دیگران را خشنود کنند و توقعات بیرونی را برآورده سازند. آنها به قدر کافی در پذیرفتن تجربیات شان احساس ایمنی می کنند و به راحتی می توانند نیاز به انکار یا تحریف را کاهش دهند.
روابط آنها با دیگران نیز تغییر می کند. آنها دیگران را بیشتر می پذیرند، توقعات کمتری از آنها دارند و به آنها اجازه می دهند خودشان باشند. چون آنها نیاز کمتری به تحریف کردن واقعیت دارند، کمتر تمایل دارند دیگران را وادارسازند انتظارات آنها را برآورده کنند. دیگران نیز آنها را پخته تر، دوست داشتنی تر و معاشرتی تر برداشت می کنند.
توجه مثبت به خود، صداقت و درک همدلانه آنها به فراتر از درمان گسترش می یابد و بهتر می توانند رد سایر روابطی که به رشد آنها کمک می کنند مشارکت جویند.
بیشتر بخوانیم :
رابطه گرایش مذهبی با سلامت روانی
اصول تحلیل عاملی چیست؟/ مشخص کردن صفات با تحلیل عاملی
چهار متغیر برای پیش بینی رفتارهای خاص
شرطی سازی چیست؟ بررسی شرطی سازی از منظر اسکینر