امروز: پنج شنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۱۶ ربيع الأول ۱۴۴۶ قمری و ۱۹ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی
چهارشنبه, ۰۳ شهریور ۱۴۰۰ ۱۳:۰۴
۳
PNAZAR
نسخه چاپی

خلاصه ای از زندگی و تفکر گئورک لوکاچ، فیلسوف مکتب نومارکسیست

خلاصه ای از زندگی و تفکر گئورک لوکاچ، فیلسوف مکتب نومارکسیست
به گزارشتمیم نیوز

گئورک لوکاچ، مردی که به حق و منصفانه می توان وی را بزرگ ترین اندیشمند و فیلسوف مارکس گرای نیمه نخست سده بیستم دانست، در 13 آوریل 1885، از پدر و مادری یهودی در شهر بوداپست مجارستان به دنیا آمد و در 4 ژوئن 1971 در همان شهر درگذشت.

لوکاچ سیمایی است که از دو لحاظ هم چونان انسان، هم چونان مبارز سیاسی و همچنین اندیشمند دارای اهمیت ویژه است. پدرش مدیر یکی از بزرگترین بانک های شهر بوداپست و در شمار شخصیت های یهودی زمان بود که از طرف امپراتوری هابسبورگ، عنوان اشرافیت به وی داده شد.

لوکاچ دوران کودکی را در بوداپست به آموختن گذرانید. از همان دوران ویژگی های انسانی و اندیشه ای خود را نشان میداد. در سال 1904 در بنیادگذاری انجمن دراماتیکی به نام تالیا در شهر بوداپست شرکت کرد، که هدف آن روی صحنه آوردن نمایشنامه هایی بود که در آنها وضعیت زندگی طبقات پایین جامعه و به ویژه کارگران منعکس می شد.

لوکاچ پیش از آن یعنی در سال 1902 عضو کلوب دانشجویان سوسیالیست بوداپست به نام کلوب دانشجویان انقلابی سوسیالیست بوداپست شده بود که به وسیله اروین ژابو، یکی از مغزهای متفکر جناح چپ سوسیال دموکراسی مجارستان تاسیس یافته بود.

لوکاچ در این دوران تحت تاثیر اندیشه های سندیکالیستی و آنارشیستی ژابو قرار داشت. وی پس از پایان تحصیلات دانشگاهی و گرفتن دکترایش در سال 1909، سفرهای چندی به آلمان کرد. در آن دوران زبان فرهنگی مجارستان آلمانی بود. لوکاچ در جریان تماس خود با فرهنگ آلمانی، در آن دوران، یعنی در فاصله سال های 14-1910مدتی تحت تاثیر گرایش های فلسفی نوکانتی کسانی مانند ریکرت و ویندلباند، از یک سو و به ویژه تحت تاثیر فیلسوف زندگی و جامعه شناس گئورگ زیمل قرار گرفته بود و همچنین با یکی از شاگردان ویندلباند، امیل لاسک که یکی از جوانان اندیشمند نوید دهنده زمان بود و سرانجام با جامعه شناس نامدار ماکس وبر دوستی بسیار نزدیک داشت.

لوکاچ که در این مرحله پیش از هر چیز به پژوهش های ادبی و مسائل زیباشناسی دلبستگی داشت و آن را همچنان تا پایان عمر خود نگه داشته بود، علاوه بر تاثیرهای اندیشه ای مکتب نوکانتی به ویژه تحت تاثیر شیوه و روش جامعه شناسی زیمل، آنگونه که وی آنها را در کتابش به عنوان فلسفه پول عرضه کرده بود و همچنین تحت تاثیر نوشته های ماکس وبر درباره پیدایش سرمایه داری در زیر انگیزه های جهان بینی دینی پروتستانیسم قرار داشت و چنان که خودش می گوید:

هدف وی در این میان بنیادگذاری یک جامعه شناسی ادبیات بود. البته وی در همین زمان و پیش از آن، با اندیشه های بنیادی و به ویژه روش مارکس، آشنا شده بود. اما مارکس در این مرحله برای وی، بیشتر چونان بنیانگذار روش پژوهش نوینی در زمینه جامعه شناسی و اقتصاد اهمیت داشت.

ماتریالیسم مارکس هنوز در شکل بخشیدن به تفکر لوکاچ نقشی نداشت. لوکاچ نتیجه پژوهش ها و گرایش های آن سال های خود را در پهنه ادبیات و زیباشناسی، به سال 1910 تحت عنوان روح و شکل ها، نخست به زبان مجارستانی و سپس در سال 1911 به شکل گسترده ای به زبان آلمانی انتشار داد. اما یک سال پس از آن، لوکاچ آشکارا اعلام کرد که با آنچه در کتاب ها گفته شده است، یکپارچه و پکباره بیگانه است.

از نخستین سال آغاز جنگ جهانی اول، یعنی 1914، لوکاچ بار دیگر به مارکس روی آورد و این بار کوشید که نوشته های مارکس را از دیدگاهی ژرف تر و همه سویه تر مطالعه کند و به گفته خودش روش و اندیشه های بنیادی مارکس را از آن خود سازد.
مطالعه آثار مارکس ناگزیر لوکاچ را به سوی هگل کشانید و چنان که خودش می گوید ناگزیر لوکاچ را به سوی هگل کشانید، و چنان که خودش می گوید در این دوران کتاب پدیده شناسی روح هگل در شکل بخشیدن به اندیشه او تاثیر قاطع داشته است. وی در فاصله سال های 15-1914 کتاب دیگری تحت عنوان نظریه رومان نوشت که به سال 1920 منتشر شد. لوکاچ در این فاصله به گفته خودش توانسته بود از مرحله ایده آلیسم درون ذهنی به ایده آلیسم برون ذهنی منتقل شود.

آغاز جنگ جهانی اول دگرگونی بنیادی در احساس و اندیشه لوکاچ پدید آورد و چنان که خودش می گوید با مشاهده خصلت روز افزون امپریالیستی جنگ و به دنبال تعمق در نوشته های هگل و همچنین فوئرباخ و به ویژه انسان شناسی وی، مرحله دوم اشتغال شدید او با مارکس، آغاز می شود. لوکاچ در این مرحله به تعبیر خودش مارکس را دیگر از دیدگاه گئورگ زیمل نمی دید بلکه با عینک هگلی می نگریست.

اکنون مارکس برای لوکاچ چونان اندیشمندی جامع و دیالکتیک دان بزرگی آشکار شده بود اما همچنان به اعتراف خود لوکاچ در این مرحله هنوز اهمیت ماتریالیسم مارکس برای مشخص کردن و یگانه ساختن و پیگیری مسائل دیالکتیک مطرح نبود. در سال های 18-1917 بود که لوکاچ درست موضع گیری ایدئولوژیک و سیاسی خود را معین کرد و در همان سال به حزب کمونیست مجارستان پیوست. وی برای مدتی در دوران حکومت ائتلافی کمونیست ها و عناصر دموکراتیک دیگر در مجارستان، شغلی دولتی معاون کمیسر خلق برای آموزش و پرورش عمومی را برعهده داشت.

جمهوری شوروی مجارستان در ماه اوت 1911 پایان یافت و بنیانگذار آن بلاکون به اتریش گریخت. اما لوکاچ همچنان در بوداپست ماند و به فعالیت پنهانی سیاسی ادامه می داد. در فاصله این سال ها زمینه اساسی فعالیت اندیشه لوکاچ نه تنها مسائل ایدئولوژیک حزبی و سیاسی بود که وی با شور و شوق فراوان به آنها می پرداخت بلکه همچنین پژوهش های فلسفی در زمینه های ادبی و اجتماعی از دیدگاه مارکسیسم بود.

مهم ترین نوشته لوکاچ که در این دوران تالیف و منتشر شد کتاب بسیار مشهور وی تحت عنوان تاریخ و آگاهی طبقاتی بود. این کتاب برای چند دهه در پرورش اندیشه یک نسل از روشنفکران، نویسندگان و اندیشمندان جوان سراسر اروپا، تاثیری تعیین کننده و قاطع داشت. لوکاچ بعدها مکرر به این نوشته خود از دیدگاهی انتقادی پرداخت و بسیاری از مطالب آن را نادرست، کهنه شده و حتی گمراه کننده و به ویژه غیرمارکسیستی، معرفی کرد. چاپ دوم این کتاب نخست به سال 1967با مقدمه ای انتقاد و دراز خود لوکاچ در آلمان غربی انتشار یافت.

با پایان یافتن حکومت انقلابی مجارستان و روی کار آمدن حکومت فاشیستی آدمیرال نیکولاس هورتی، لوکاچ نیز مانند هزاران نفر دیگر از مجارستان گریخت و به شهر وین اتریش رفت. در فاصله سال های 28-1920 لوکاچ که چندان در فعالیت های مستقیم سیاسی شرکت نداشت وقت خود را بیشتر به پژوهش های علمی، در زمینه ای ایدئولوژی می گذرانید.

نکته مهمی که در پایان این دوران به میان آمد، مسائلی بود که تحت عنوان تزهای بلوم، یعنی نام مستعاری که لوکاچ در آن زمان برگزیده بود، برای کنگره حزب کمونیست مجارستان، تهیه شده بود. نظریات سیاسی لوکاچ در این تزها، از طرف مقامات و محافل رسمی حزب محکوم شدند. پیشنهاد شده بود که لوکاچ را از حزب بیرون کنند اما وی برای اینکه بتواند همچنان در چهارچوب سازمان حزب فعالیت های سیاسی و اندیشه ای خود را ادامه دهد در نوشته ای انتقاد از خود انجام داد و بدین سان در حزب باقی ماند.

در سال 1930 دگرگونی بنیادی دیگری در اندیشه و فعالیت فلسفی و بینش لوکاچ پدید آمد. در این سال بود که لوکاچ به مسکو رفت و در آنجا به عضویت موسسه مارکس-انگلس درآمد که تحت سرپرستی ریازانوف قرار داشت. در آنجا بود که لوکاچ توانست نوشته های دوران جوانی مارکس را که بعدها تحت عنوان دست نوشته های اقتصادی و فلسفی پاریسی چاپ و منتشر شد، پیش از آن که تدوین و انتشار یابد مطالعه کند. به گفته خود لوکاچ مطالعه این نوشته بود که یکبار برای همیشه پیش داوری های ایده آلیستی وی را آنگونه که در کتابش تاریخ و آگاهی طبقاتی منعکس بود از میان برداشت.

با روی کار آمدن هیتلر در آلمان، لوکاچ ناگزیر شد که آلمان را ترک کند و در سال 1933 به شوروی بازگردد. وی تا پایان جنگ جهانی دوم در روسیه ماند. وی در طی این سال ها خود را از فعالیت علمی سیاسی کنار کشید و نیروی خود را تنها به پژوهش های علمی و فلسفی و ادبی اختصاص داد. در اینجا باید به یکی از مهم ترین کتاب های لوکاچ اشاره کنیم که در سال های اقامت وی در روسیه پدید آمد و آن هگل جوان است که در سال 1938 در مسکو پایان یافت. این کتاب به علت شرایط ویژه مسلط بر فضای فرهنگی و فلسفی دوران استالین در روسیه، نتوانست به چاپ برسد نخست در سال 1948 در شهر زوریخ سوییس منتشر شد.

لوکاچ پس از شکست هیتلر در سال 1944 به مجارستان بازگشت. سرگذشت و زندگی لوکاچ در فاصله سال های 1944 و 1956 دگرگونی هایی در اندیشه او پدید آورد. در اینحا باید به این نکته اشاره کنیم که لوکاچ در تمام مدت اقامت خود در شوروی در درون از روش حکومت و بسیاری از اقدامات سیاسی استالین، سخت ناخرسند بود اما اندیشه ها و عقاید خود را آشکار نمی کرد. در این دوران بسیاری از نوشته های مهم لوکاچ پدید آمدند که از میان آنها باید از این ها نام ببریم: گوته و دوران او، رئالیسم روسی در ادبیات جهانی، رئالیست های آلمانی سده نوزدهم، بالزاک و رئالیسم فرانسوی و رومان تاریخی.

سرچشمه اساسی همه این کتاب ها پژوهش ها و مقالاتی بود که لوکاچ در مدت اقامت خود در روسیه پدید آورده بود. همه این نوشته ها به مسائل ادبی، انتقاد ادبی و زیباشناسی اختصاص دارند. یکی دیگر از نوشته های با اهمیت لوکاچ در این دوران کتاب کوچکی است تحت عنوان اگزیستانسیالیسم یا مارکسیسم منتشر شد. وی همچننی کتاب دیگری دارد با عنوان طرحی از یک تاریخ ادبیات نوین آلمان.

اما مهم ترین کتاب لوکاچ از لحاظ فلسفی، کتاب ویرانی عقل است. در این کتاب لوکاچ از دیدگاهی انتقادی و ژرف گسترش اندیشه فلسفی را در آلمان از نیمه دوم سده نوزدهم تا نیمه نخست سده بیستم دنبال می کند و می کوشد نشان دهد که چگونه اندیشه ها و گرایش های فلسفی در آلمان اندک اندک از نیمه دوم سده نوزدهم در مسیری افتاد که سرانجام به جهان بینی ناسیونال سوسیالیسم و روی کار آمدن هیتلر انجامید.

در همین سال ها بود که لوکاچ به علت انتشار دادن بعضی مقالات از طرف مقامات رسمی حزب کمونیست هدف حمله های بسیار شدید قرار گرفت. اما وی بی آنکه از پایگاه بنیادی و اصیل اندیشه های خود، منحرف شود مصلحت دید که بار دیگر به وسیله انتقاد از خود، از چنگال کوته فکران و بوروکرات های حزبی نجات یابد و چنان که خودش بعدها می نویسد: این انتقاد از خود را باید فقط چونان عملی مصلحت آمیز و تاکتیکی تلقی کرد.

با مرگ استالین، شرایط و گسترش تازه ای در محافل کمونیستی و مارکسیستی اروپای شرقی و همچنین اروپای غربی پدید آمد. حزب کمونیست مجارستان نیز به این انگیزه در روش پیشین خود اندکی تغییر داد. حکومت راکوسی نیز ناگزیر شد که فضای آزادتری برای گفتار و اندیشه پدید آورد. بدین سان با تایید حزب کلوبی برای گفتگو و مباحثه به نام دایره پتوفی تشکیل شد.

لوکاچ در این کلوب یکی از فعال ترین سخنرانان بود. به ویژه شرکت وی در مناظرات فلسفی دارای اهمیت بسیار بود وی در اینجا بود که شیوه جزم گرایانه دوران استالین را سخت زیر تازیانه انتقاد کشید. وی در یک سخنرانی در همان کلوب تحت عنوان پیکار پیشرفت و ارتجاع در فرهنگ امروزی، بار دیگر هرگونه دگماتیسم و به ویژه روش هایی را که در دوران تسلط استالین پیش گرفته شده بود سخت به انتقاد گرفت.

در فاصله انقلاب مجارستان لوکاچ به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست مجارستان درآمد و در مدت حکومت ایمره ناج وزیر فرهنگ بود. اکنون با روی کار آمدن یانوس کادار به عنوان دبیر اول حزب، لوکاچ مقام خود را در دولت از دست داد و در کابینه تازه ای که به وسیله کادار تشکیل یافته بود انتخاب نشد. پس از شکست جنبش در مجارستان لوکاچ به رومانی تبعید شد اما در آوریل 1957 به وی اجازه داده شد که بار دیگر به مجارستان بازگردد.

لوکاچ پس از بازگشت به بوداپست بی آنکه هیچ گونه انتقاد از خود انجام دهد خود را از سیاست کنار کشید. در همین زمان بود که کرسی استادی خود را در دانشگاه از دست داد و همچنین از حزب کمونیست اخراج گردید. لوکاچ مکرر هدف انتقادهای مقامات رسمی فرهنگی حزب قرار گرفت. در مجلات فلسفی شوروی نیز نوشته های لوکاچ و به ویژه دو کتاب مشهورش یعنی هگل جوان و ویرانی عقل هدف انتقادهای شدید و نامنصفانه واقع شدند.

لوکاچ از آن زمان به بعد از هرگونه فعالیت سیاسی و اجتماعی کناره گرفت و همه نیروی خود را وقف پژوهش های فلسفی و ادبی ساخت. پس از سال ها لوکاچ بار دیگر به درون حزب پذیرفته شد. مهم ترین و دوران ساز ترین نوشته های لوکاچ در فاصله این سال ها تا زمان مرگش کتابی است که درر سال 1963 در آلمان در شمار مجموعه آثارش تحت عنوان ویژگی عنصر زیبایی در دو جلد دو هزار صفحه ای انتشار یافت.

لوکاچ این دو کتاب را تنها بخش نخست زیباشناسی خود تلقی می کرد. در واپسین سال های زندگی اش، لوکاچ مهم ترین و آخرین اثر بنیادی خود را تحت عنوان در پیرامون اونتولوژی هستی اجتماعی پدید آورد اما با مرگ وی از انتشار آن جلوگیری شد.

 

بیشتر بخوانیم :

 بن مایه های اگزیستانسیالیسم

 چکیده ای از اندیشه امانوئل کانت برگرفته از کتاب فرهنگ فلسفه

 دگردیسی تجربه گرایی و خلاصه ای از فلسفه جان لاک

 پی یر گاسندی، زنده کننده فلسفه اتم گرایی

 نگاهی به تمثیل غار افلاطون و نظریه شناخت و خط فاصل

 فرانسیس بیکن کیست؟/ آشنایی با کتاب احیاءکبیر

 تحلیل خودخواهی و دگرخواهی



+ 3
مخالفم - 0

تمام حقوق مادی و معنوی این پایگاه محفوظ و متعلق به تمیم خبر می باشد.
هرگونه کپی و نقل قول از مطالب سايت با ذكر منبع بلامانع است.