عصر روشنگری، عصر خرد، عصر خوشبینی از این باور شورانگیز برخاست که سرانجام بسیاری از قوانین راستین از این باور شورانگیز برخاست که سرانجام بسیاری از قوانین راستین طبیعت کشف شده و اینکه این قوانین طبیعت، قوانین علی مطلق و ضروری اند اما هیوم تصور پیشرفت عصر خرد را بر هم زد.
او مباهات عصر روشنگری را به قوانین علّی ضروری، مکانیک نیوتن و قوانین علوم دیگر را با افکار مطالق قوانین علّی ضروری در هم شکست. چگونه هیوم با پرتاب گلوله مهلک تجربه گرایی به این ساختار عظیم توفیق یافت؟
زندگی هیوم در جزئیات ظاهری اش نامتوازن است او در ادینبورو اسکاتلند در 1711 زاده شد و در فقر نجیبانه ای در ملک خانوادگی هیوم به نام ناین ولز در شرف اسکاتلند رشد یافت.
هیوم به مدت سه یا چهار سال در دانشگاه ادینبورو حضور یافت و شانزده سالش تمام نشده بود، بی آنکه مدرک بگیرد آنجا را ترک گفت. در آغاز بر طبق آرزوی خانواده اش به تحصیل حقوق پرداخت اما وی در زندگی نامه اش به ما می گوید که پنهان از چشم خانواده اش، حریصانه به مطالعه فلسفه روی آورد.
عرصه نوینی از تفکر
هیوم پس از سه سال که در طی آن نظرات فلسفی خود را تدوین می کرد و در عین حال به تلاش خود در تحصیل حقوق ادامه می داد، شرح می دهد که برای من عرصه نوینی از تفکر گشوده شد که چنان هیجان انگیز بود که او را وادار نمود هر چیز دیگری را رها کند و خود را به کلی وقف آن سازد.
اکنون حقوق برای او تهوع آور می نمود در نتیجه وی بی درنگ تحصیل حقوق را ترک و از تامین مالی احتمالی اش صرف نظر کرد. وی شش ماه در عرصه تفکری که به روی او گشوده شده بود کار کرده و به نوعی مکاشفه عقلی رسید.
او چه دیده بود؟ این عرصه نوین تفکر چه بود که به او این احساس دست داده بود که استاد، فاتح و نابود کننده کل فلسفه گذشته شده است؟
ما می توانیم منبع مکاشفه و هیجان متعاقب او را از یادداشت ها، نامه ها و زندگی نامه خودنوشت او بازسازی کنیم. او آثار فرانسیس هاچه سُن، فیلسوف اسکاتلندی در دانشگاه گلاسگو را کشف کرده بود که گفته بود اصول اخلاقی نه بر انجیل، چنان که مسیحیت می گوید و نه بر عقل، چنان که افلاطون و سقراط گفته بودند استوار نیست. هاچه سُن می گفت باورهای اخلاقی ما فقط بر احساسات وعواطف مثبت و منفی ما اتکا دارند.
پیشرفتی که هیوم تجربه گرا در این میانه داشت این بود: چرا این نگرش را گسترش ندهیم که باورهای اخلاقی نه الهی نه عقلانی بلکه بیانگر احساسات ما به تمامی باورهای ما هستند؟ مگر چه می شود بگوییم تمامی معرفت ما اصلاً معرفت نیست و ایقان و قطعیت ندارد بلکه فقط مبتنی بر احساسات ماست و آنچه حواس ما به ما می دهد حقیقی است؟
بدین گونه تمامی دستاوردهای بزرگ علم نوین اخترشناسی، فیزیک، شیمی و اندام شناسی، تمامی این شکفتی های عصر روشنگری، پوچ و بیهوده بوده اند. آنها چیزی جز احساسات و عواطف نیستند که آنچه ما بارها و بارها به شیوه ای به سامان ادراک می کنیم حقیقی است.
جهان بینی فلسفی میج هیوم ترکیبی بود از تجربه گرایی لاک و بارکلی که بنابر آن شناخت تنها ناشی از ادراک حسی است و فلسفه اخلاقی فرانسیس هاچه سُن که معتقد بود اخلاق ناشی از احساسات یا عواطف است.
هیوم با ترکیب این دو برداشت، به حرکت به سوی این اندیشه تکان دهنده که بهترین دانش ما، قوانین علمی ما، چیزی جز ادراک های حسی نیستند، که احساس های ما، ما را به باور داشتن هدایت می کنند پیش رفت. بنابراین هر گونه دانش ما مشکوک است، ما فقط ادراک های حسی و احساسات داریم.
در این افکار هیوم جوان یک شک گرایی افراطی و بنیادی دیده می شد، یک صورت افراطی شک کردن در امکانا ین که یقین در دانش قابل وصول است. شک گرایی روشمند دکارت در قیاس با هیوم محافظه کار می نمود.
دکارت با روش شک گرایانه در نظر داشته بود که بنیادی برای شناختی متیقن و مسلم فراهم کند. در حالی که چنین مینمود هیوم در نظر دارد بنیاد هر شناختی را که متضمن یقین بود برافکند.
بیشتر بخوانیم:
آنتی نومی ها یا تناقضات عقل ناب
ماتریالیسم مکانیکی توماس هابز/اهمیت هندسه در فلسفه هابز
آیین نو افلاطونی چیست؟/ آشنایی با فلوطین، بنیانگذار مکتب نوافلاطونی و تاثیر حکمت ایرانی بر آن
آشنایی با پوزیتیویسم ویتگنشتاین
نتیجه گرایی چیست؟ آشنایی با اصالت فایده و نظریه وظیفه شناختی