کلی مانند اغلب نظریه پردازان شخصیت، تدوین های نظری خود را از کار خود به عنوان روان درمانگر به وجود آورد. او قبل از اینکه کتاب روان شناسی سازه های شخصی را در سا ل1955 منتشر کند، بیش از 20 سال سرگرم اجرای درمان بود. در این جا به دیدگاه های او درباره رشد بهنجار، رویکرد او به روان درمانی و بالاخره آزمون خزانه سازه نقش وی می پردازیم.
رشد بهنجار
از نظر کلی، افرادی که از لحاظ روانی سالم هستند، سازه های شخصی خود را در برابر تجربیات زندگی روزمره شان آزمایش می کنند. آنها مانند دانشمندان شایسته ای هستند که فرضیه های معقول را آزمایش می کنند، نتایج را بدون انکار یا تحریف می پذیرند و بعد نظریه های خود را برای مطابقت یافتن با اطلاعات موجود، تغییر می دهند. افراد سالم نه تنها رویدادها را پیش بینی می کنند بلکه هنگامی که اوضاع آن گونه که انتظار داشتند پیش نمی رود، می توانند به نحو رضایت بخشی با آن سازگار شوند.
از سوی دیگر افراد ناسالم با سماجت به سازه های شخصی منسوخ شده می چسبند و از تایید کردن هر گونه سازه جدیدی که نگرش امیدبخش آنها را در مورد دنیا برهم می زند، می ترسند. این گونه افراد مانند دانشمندان بی کفایتی هستند که فرضیه های نامعقول را آزمایش می کنند، نتایج موجه را رد یا تحریف می کنند و از کنار گذاشتن نظریه های کهنه ای که دیگر مفید نیستند، خوددار می ورزند. کلی اختلال را به این صورت تعریف کرد: هرگونه سازه شخصی که به رغم عدم تایید، مکرراً از آن استفاده شود.
سیستم سازه شخصی در زمان حال وجود دارد، نه در گذشته یا آینده. بنابراین اختلال های روانی هم در حال حاضر وجود دارند، تجربیات کودکی یا رویدادهای آینده آنها را ایجاد نمی کنند. از آنجایی که سیسسم های سازه شخصی هستند، کلی با طبقه بندی های سنتی نابهنجاری ها مخالف بود. استفاده از راهنمای تشخیصی و آماری اختلال ها برای برچسب زدن به شخص، احتمالاً به تعبیر غلط سازه های منحصر به فرد او منجر می شود.
افرادی که از سلامت روانی برخوردار نیستند، مانند هر کس دیگری از سیستم سازه پیچیده ای برخوردارند. با این حال سازه های شخصی آنها اغلب به دو صورت در نفوذپذیری شکست می خورد: آنها یا خیلی نفوذناپذیر هستند یا بسیار انعطاف پذیرند.
در مورد اول تجربیات جدید به سیستم سازه نفوذ نمی کنند که در این صورت فرد نمی تواند با دنیای واقعی سازگار شود. برای مثال کودکی که مورد سوءاستفاده قرار گرفته است، شاید صمیمیمت او با والدین را به صورت بد و انزوا را به صورت خوب تغبیر کند. اختلال های روانی زمانی ایجاد می شوند که سیستم سازه این کودک قاطعانه ارزش هرگونه رابطه صمیمانه را رد کند و به این عقیده بچسبد که کناره گیری یا حمله کردن روش بهتری برای حل کردن مشکلات میان فردی است.
مثال دیگر، مردی شدیداً وابسته به الکل است که حتی زمانی که مشروب خواری او شدت می گیرد و شغل و زندگی زناشویی او آسیب می بیند، خود را الکلی نمی داند.
از سوی دیگر سیستم سازه ای که خیلی شل و انعطاف پذیر است به آشفتگی الگوی رفتار بی ثبات و یک رشته ارزش های موقتی منجر می شود. چنین فردی به راحتی توسط تاثیر رویدادهای جزئی غیر منتظره پریشان می شود.
با اینکه کلی برای توصیف آسیب روانی از برچسب های سنتی استفاده نکرد، اما چهار عنصر مشترک در اغلب اختلال های انسان را مشخص نمود: تهدید، ترس، اضطراب و گناه.
تهدید
افراد زمانی احساس تهدید می کنند که دریابند ثبات سازه های بنیادی آنها به خطر افتاده است. کلی تهدید را به این صورت تعریف کرد: آگاهی از تغییر فراگیر در ساختارهای اساسی فرد. انسان می تواند توسط دیگران یا رویدادها تهدید شود و گاهی این دو را نمی توان از هم جدا کرد. برای مثال درمان جویان معمولاً در جریان روان درمانی از تغییر کردن می ترسند، حتی زمانی که این تغییر به نفع آنهاست.
اگر آنها درمانگر را به صورت محرک احتمالی تغییر در نظر بگیرند، او را عامل تهدید می انگارند. درمان جویان معمولاً در برابر تغییر مقاومت کرده و رفتار درمانگرشان را به صورت منفی تعبیر می کنند. این نوع مقاومت و انتقل منفی وسیله ای برای کاهش دادن تهدید و نگهداشتن سازه های شخصی موجود است.
ترس
طبق تعریف کلی، تهدید عبارت است از تغییر فراگیر در ساختارهای اساسی فرد. از سوی دیگر، ترس اختصاصی تر و پیش بینی نشده است. کلی با مثال زیر به تفاوت ترس و تهدید اشاره کرد.
امکان دارد مردی در اثر خشم یا شور و هیجان، به طرز خطرناکی رانندگی کند. این تکانه ها زمانی تهدید کننده می شوند که این مرد دریابد ممکن است بچه ای را زیر بگیرد تا به خاطر رانندگی بی احتیاط دستگیر شده و مجرم شناخته شود. در این مورد بخش وسیعی از سازه های شخصی او تهدید شده است. با این حال اگر او ناگهان با احتمال تصادف کردن اتومبیلش مواجه شود، دچار ترس خواهد شد. تهدید به بازسازی گسترده، در حالی که ترس به بازسازی جزئی نیاز دارد. اختلال روانی زمانی ایجاد می شود که تهدید یا ترس دائماً به فرد اجازه ندهد احساس امنیت کند.
اضطراب
کلی اضطراب را به این صورت تعریف کرد: پی بردن به اینکه رویدادهایی که فرد با آنها مواجه می شود از دامنه مناسبت سیستم سازه او خارج هستند. افراد زمانی احساس اضطراب می کنند که با رویداد تازه ای مواجه شوند. برای مثال زمانی که آرلن با فروشنده اتومبیل دست دوم مذاکره می کرد، مطمئن نبود چه کاری باید انجام دهد یا چه بگوید. او قبلا هیچ وقت با کسی درباره معامله ای بزرگ که به مقدار زیادی پول نیاز دارد، مذاکره نکرده بود، و از این رو این تجربه از دامنه مناسبت او خارج بود. در نتیجه او احساس اضطراب کرد اما این اضطراب عادی بود و به درماندگی منجر نشد.
اضطراب بیمارگون زمانی وجود دارد که فرد نتواند سازه های ناسازگار را تحمل کند و سیستم سازه او درهم بشکند. به یاد بیاورید که اصل تبعی چند پارگی کلی فرض می کند افراد می توانند زیر سیستم های سازه یا را به وجود آورند که با یکدیگر ناسازگار باشند. برای مثال وقتی فردی سازه انعطاف ناپذیری را بدین مضمون تشکیل داده است که همه افراد قابل اعتماد هستند و بعد یکی از همکارانش به طرز بی شرمانه ای او را فریب می دهد، ممکن است برای مدتی ابهام این دو زیر سیستم ناسازگار را تحمل کند، اما زمانی که شواهد بی اعتماد بودن دیگران توان کاه شوند، سازه شخصی این فرد از هم می پاشد. نتیجه آن، تجربه نسبتاً دائمی و ناتوان کننده اضطراب است.
گناه
اصل تبعی اجتماعی شدن کلی فرض می کند که افراد نقش اصلی ای را بازی می کنند که در محیط اجتماعی به آنها درک هویت می بخشد. با این حال در صورتی که این نقش اصلی ضعیف شود یا از بین برود، فرد احساس گناه می کند. کلی گناه را به این صورت تعریف کرد: احساس از دست دادن ساختار نقش اصلی، یعنی افراد زمانی احساس گناه می کنند که به صورت مغایر با درک هویت شان رفتار کنند.
افرادی که هرگز نقش اصلی را پرورش نداده اند، احساس گناه نمی کنند. امکان دارد آنها مضطرب یا سردرگم شوند اما بدون درک هویت شخصی، گناه را تجربه نمی کنند. برای مثال کسی که وجدان رشد نیافته ای دارد، درک خود را منسجم ندارد و ساختار نقش اصلی او ضعیف است. چنین فردی رهنمودهای باثباتی برای تخلف ندارد و از این رو حتی از رفتار فاسد و شرم آور خود احساس گناه نمی کند.
روان درمانی
پریشانی روانی در صورتی وجود دارد که افراد در تایید کردن سازه های شخصی خود، پیش بینی کردن رویدادهای آینده و کنترل کردن محیط جاری خویش، مشکل داشته باشند. زمانی که پریشانی کنترل ناپذیر می شود، آنها به جستجوی کمک بیرونی به شکل روان درمانی برمی آیند.
از نظر کلی، افراد باید آزادانه آن روش های عمل کردنی را انتخاب کنند که با پیش بینی رویدادها توسط آنها خیلی هماهنگ باشند. در روان درمانی، این بدان معنی است که درمانجویان، نه درمانگر، هدف را انتخاب می کنند. درمانجویان، شرکت کنندگان فعال در فرایند درمان هستند و نقش درمانگر این است که به آنها کمک کند سیستم های سازه خود را طوری تغییر دهند که بتوانند به نحو شایسته ای آینده را پیش بینی کنند.
کلی به عنوان روشی برای تغییر دادن سازه های درمان جویان، از شیوه ای به نام درمان با نقش مشخص استفاده کرد. هدف از درمان با نقش مشخص این است که به درمانجو کمک شود با به نمایش گذاشتن نقش از پیش مشخص شده ای نگرش خود را نسبت به زندگی (سازه های شخصی) تغییر دهند. این نقش ابتدا در محیط درمانی نسبتاً امن و بعدا در محیط خارج از درمان به مدت چند هفته اجرا می شود.
درمانجویان به کمک درمانگر، نقشی را که نگرش ها و رفتارهایی را در بر دارد که در حال حاضر بخشی از نقش اصلی آنها نیست، مشخص می کنند. درمانجو و درمانگر هنگام نوشتن طرح نقش مشخص، سیستم های سازه افراد دیگر را با دقت منظور می کنند.
برای مثال همسر، والدین، دوستان، یا رئیس درمانجو به این نقش تازه چه واکنشی نشان خواهند داد و آن را چگونه تعبیر خواهند کرد؟ آیا واکنش های آنها به درمامجو کمک می کند که رویدادها را به طور ثمربخش تری تعبیر کند؟
بعداً این نقش تازه درست مثل روشی که دانشمندان فرضیه ای را آزمایش می کنند، محتاطانه و به صورت عینی، در زندگی روزمره امتحان می شود. در واقع طرح نقش مشخص معمولاً به صورت شخص ثالث نوشته می شود، به طوری که اجرا کننده نقش، هویت تازه ای را اختیار می کند. درمانجو سعی نمی کند فرد دیگری باشد، بلکه صرفاً نقش کسی را بازی می کند که شناختن او باارزش است. این نقش نباید خیلی جدی گرفته شود، این فقط یک نمایش است که وقتی شرایط ایجاب کند، می تواند تغییر یابد.
هدف درمان با نقش مشخص حل کردن مشکلات خاص یا ترمیم کردن سازه های کهنه و منسوخ نیست. این فرایندی خلاق است که به درمانجویان امکان می دهد به تدریج جنبه هایی از خودشان را که قبلاً پنهان بوده اند، کشف کنند. در مراحل مقدماتی، فقط نقش های حاشییه ای به درمان جویان معرفی می شود، اما بعدا زمانی که تعییرات جزئی در ساختار شخصیت به آنها آرامش داد، نقش های اصلی تازه ای را امتحان می کنند که تغییر عمیق تر در شخصیت را میسر می سازند.
کلی قبل از ابداع روش نقش مشخص، روشی غیر عادی را در سر داشت که به درمان با نقش مشخص خیلی شبیه بود. بعد از اینکه او از روش های فرویدی ناراضی شد، تصمیم گرفت به درمان جویانش تعبیرهای نامعقول و بی معنی را برای شکایت های آنها توصیه کند. برخی از آنها تعبیرهای فرویدی ساختگی بودند، اما با این حال، اغلب درمانجویان این توجیهات را پذیرفتند و از آنها به عنوان رهنمودهایی برای اعمال آینده استفاده می کردند.
برای مثال امکان داشت کلی به درمان جویی بگوید آموزش توالت رفتن سخت و مقرراتی باعث شده ایت که او زندگی خود را به صورت متعصبانه ای تعبیر کند اما لزومی ندارد که دیگر اوضاع و احوال را به این صورت در نظر بگیرد. کلی در کمال شگفتی دریافت که بسیاری از درمان جویان او عملکرد بهتری را شروع کردند! عنصر اصل تغییر همان بود که در درمان با نقش مشخص وجود داشت، درمانجویان باید زندگی خودد را از زویه متفاوتی تعبیر کنند و خودشان را در نقش دیگری در نظر بگیرند.
آزمون REP
روش دیگری که کلی از آن در داخل و خارج درمان استفاده کرد، آزمون خزانه سازه نقش یا REP بود. هدف این آزمون پی بردن به نحوه ای است که افراد آدم های مهم را در زندگی خودشان تعبیر می کنند.
هنگام اجرای آزمون REP، فهرستی از عنوان نقش به فرد می دهند و از او می خواهند با نوشتن اسامی افرادی روی یک کارت، مشخص کنند کدام یک از آنها با این عناوین نقش جور هستند. برای مثال در مورد معلمی که او را دوست داشتید، فرد باید اسم مشخصی را یادداشت کند. تعداد عناوین نقش می توانند تغییر کنند، اما کلی در یک مدل 24 مورد را فهرست کرد. بعدا از این فهرست سه تا نام به فرد داده می شود و از او می خواهند مشخص کند کدام دو نفر شبیه هم اما با نفر سوم متفاوت هستند.
به یاد بیاورید که سازه هم به شباهت و هم به تضاد نیاز دارد به طوری که برای هر سازه ای، سه تا کمترین تعداد است. برای مثال فرض کنید یک نفر مادرتان و یک نفرد معلم مورد علاقه تان را مشابه و خواهرتان متفاوت تعبیر کند. بعدا از این فرد سوال می شود مادر و معلم مورد علاقه شما چه شباهتی با هم و چه تفاوتی با خواهرتان دارند.
دلیلی که فرد برای این شباهت و تضاد می آورد، سازه را تشکیل می دهد. اگر این فرد پاسخ سطحی بدهد، مصلا بگوید آنها هر دو مسن و خواهرم جوان است، آزماینده خواهد پرسید: این یکی از شباهت های آنهاست می توانید به شباهت دیگری فکرکنید؟ ممکن است این فرد در پاسخ بگوید: مادر و معلم مورد علاقه من هر دو از خودگذشته هستند اما خواهر بسیار خودخواه است.
آزماینده این سازه را یادداشت می کند و بعد از این فرد می خواهد کارت های بیشتری را دسته بندی کند. لزومی ندارد که فرد همه ترکیب ها را انجام دهد، بلکه آزماینده در انتخاب کردن ترکیب ها آزادی عمل دارد.
مدل های گوناگون آزمون REP وجود دارند اما همه آنها برای ارزیابی سازه های شخص تدارک دیده شده اند. برای مثال خانمی می تواند به این موضوع فکر کند که رئیس و پدرش چه شباهت یا تفاوتی با هم دارند، آیا با مادرش همانند سازی می کند یا نه، دوست پسر و پدرش چه شباهت یا تفاوتی با هم دارند، یا اینکه او در مجموع مردان را چگونه تعبیر می کند. در ضمن می توان این آزمون را در ابتدای درمان و دوباره در پایان آن اجرا کرد. تغییرات در سازه های شخصی بیانگر ماهیت و میزان تحرک ایجاد شده در مدت درمان هستند.
کلی و همکارانش آزمون REP را به صورت های مختلف مورد استفاده قرار داده اند و این آموزن قواعد نمره گذاری مشخصی ندارند. پایایی و اعتبار این آزمون چندان بالا نیستند و سودمندی آن به مهارت و تجربه آزماینده بستگی دارد.
بیشتر بخوانیم: